نسخه آزمایشی
سخـن روز
آیت الله عاملی: قلب مؤمن بین دو انگشت خدا قرار دارد و خداوند است که در قلب او تصرف میکند.

 درس اخلاق آیة الله مشگینی (ره) در جمع رزمندگان اسلام: جلسه 11

«وَ الصَّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی خَیرِ خَلقِه وَ أفضَلَ بَریَّتِه سَیِّد ألاَنبیاءِ وَ المُرسَلینَ وَ أوَّلِ الصُّلَحاءِ وَ المُقَرَّبینَ أبِی القاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ عَلی آلَه الطَّیبینَ الطَّاهرینَ وَ اللعنُ عَلی أعدائِهم أجمَعینَ. رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْری وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْری وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانی يَفْقَهُوا قَوْلی»

علماء اخلاق و روانشناسان مذهب هنگامی که درباره انسان سخن گفته اند و صفات نیک و بد او را از هم جدا کرده اند و بشر را به عیوب و کمالات خودش راهنما شده اند، چنین می نویسند: یکی از بهترین فضیلت های انسانی و یکی از شریف ترین صفات بشری صفت جود و کرم و \"سخا\" است!

این صفت از فضائل اخلاقی است و انسان را شَرف می بخشد، عظمت می دهد، در دل ها محبوب و مطلوب می نماید، انسان در جامعه وارد می شود، در دل ها جا می گیرد، پیش خدا محبوب می شود، فرشتگان او را می شناسند و می ستایند، به بهشت نزدیک می شود و به "الله" نزدیک می گردد.

"سخا" عبارت است از این که انسان از آن چه دارد در راه هدف اصیل خود مضایقه نکند، کم باشد یا زیاد، از آن چه که مقدور اوست در راه هدف بگذارد و این مطلب، مطلب کوچکی نیست.

«لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّون‏» (آل‏ عمران: 92)

قرآن جمله را با کلمه "لَنْ" که در زبان عربی و واژه نامه عرب، به معنای نفی ابد است - در مورد کاری که هیچ گاه شدنی نیست "لَنْ" می گویند – شروع می کند، «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ» یعنی انسان ها به یک مقام والای انسانی نخواهند رسید مگر این که «تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّون» از آن چه که دوست دارند بگذرند در راه محبوبتان از همه چیز بگذرید، گذشت و بذل و إعطاء به معنای سخی است.

اولین جواد و کریم "الله" است و او جود و کرم را به ما می آموزد و بعد انبیاء از این جودها داشته اند و سر قافله های بشری به ما آموخته اند، روایتی که شنیده اید و می گوید: «تَخَلَّقُوا بِأَخْلَاقِ اللَّه‏» (بحار الأنوار، ج‏ 58: 129) خود را با صفت های خدا متّصف کنید، صفاتی که خدا دارد از آن صفات برای خود اتخاذ کنید.

«تأدبوا بآداب الله» آداب الله را یاد بگیرید و در خود هضم کنید و خود را متّصف به صفات خدا و متأدّب به ادب های خدا بکنید که مصداق "خلیفه الله" در روی زمین شوید.

مهم ترین صفت از صفت های پروردگار و یکی از شریف ترین صفت از صفات الهی، کَرم و جود است. پس هم انبیاء باید جواد باشند و هم مردم کریم و جواد باشند.

یکی از مهم ترین معارف اسلامی درک صفات خداست... که هر یک از این صفات، برای بشر یک سرمشق است. اگر ما، در "جود خدا" تأمل کنیم نکته بزرگی را دریافته ایم؛ اما اصولاً ما در صفات پروردگار درست دقت نکرده ایم یکی از مهم ترین معارف اسلامی درک صفات خداست، تحقیق و بررسی و تأمل و تعمق در صفات پروردگار است، تمام صفت های خدا آموزنده است «وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏» (اعراف:180) "هر یک از این صفات خداوند، برای بشر یک سرمشق است"

مثلاً در مورد این صفت خدا می خواهیم تأمل کنیم که خدا جواد است و کریم است یعنی چه؟ می بینید همه موجودات عالم تکوین در حرکت است، این عالم، عالم وقفه نیست، عالم توقف نیست، عالم حرکت است، جهان آفرینش جهان حرکت است و همه جمادات در حرکتند، نباتات و روییدنی ها در حرکتند، حیوانات در حرکتند، ارواح و روان ها در حرکتند، فرشتگان و اجنّه و شیاطین و نادیدنی ها در حرکتند و چنان چه برخی مثال زده اند این دنیا مانند رودخانه بزرگی است که شما در لب آن رودخانه ایستاده باشید و نگاهتان به آن رود خانه باشد آن وقت می بینید مرتب این آب در حرکت است و این جهان هم همین طور؛ همه در حرکت هستند.

پس خاک و تمام جمادات در حرکت هستند، گیاه در حرکت است. خاک چگونه حرکت می کند؟ این خاک است که از خاک بودن حرکت کرد و از انوار و اشعه آفتاب و نسیم و مواد دیگر و نیروهای دیگر، وقتی که حرکت کرد رسید به جایی که آهن شد و یک کمالی در برابر خاک پیدا کرد.

خاک است که حرکت کرد و طلا شد، خاک است که حرکت کرد و نقره شد، خاک حرکت می کند و دُرّ گرانبها می شود، خاک حرکت می کند گیاه می شود، گیاه حرکت می کند میوه می شود، میوه حرکت می کند جزء بدن انسان می شود، جزء بدن انسان نطفه می شود، نطفه علقه می شود، تا یک انسان کاملی می گردد و انسان حرکت می کند، روح می شود و روح اوج می گیرد، در عالم بالا با فرشتگان همراز می شود؛ پس این جهان، جهان حرکت است، سر تا پای جهان را اگر بنگریم حرکت است.

جود خدا و حرکت خدا این است، تمام این قافله متحرک را او راهنمایی می کند، روزیِ این قافله متحرک را او می دهد، خاک را او کمک می کند و از جود اوست که خاک طلا می شود، به آفتابش دستور می دهد، بتاب، به نسیمش دستور می دهد بوز، به حرکت های دیگر دستور می دهد تا کمک کنند تا کمالی برای موجودی حاصل شود؛ تا دست جود پروردگار بر سر خاک نباشد خاک نمی تواند طلا شود در این مسیر خدا باید احسان کند تا او بتواند برسد و طلا بشود.

تخم هایی که در زیر زمین پاشیده می شود، آن کشاورز عزیز وقتی که تخم ها را زیر زمین می ریزد و دفنش می کند و می رود سراغ کارش و بعد از شش ماه و یک سال این تخم ها که یک خروار بوده 50 خروار می شود، حرکت این ها را باید جود خدا تأمین کند باید آفتاب را او بتاباند، باید نسیم را او عطا کند، باید باران را او بریزد، باید مضار را او دفن کند، پس این دانه ها در مسیری که می خواهد بپیماید نیازمند احسان و کمک و جود است و آن جود از "الله" است، بر آن ها هم خدا جود می کند، به آن هسته زرد آلو و هسته گردو و هسته بادام که زیر زمین است خدا اجازه می دهد و کمکش می کند تا رشد می کند، نهال می شود، درخت می شود و سپس آن همه میوه می دهد، یک میوه زرد آلو، یک هسته زرد آلو می رسد به جایی که یک درخت بزرگ زرد آلو می شود و سالی چند مَن زرد آلو تحویل جامعه می دهد.

این هسته در این حرکت نیازمند جود است، نیازمند کَرَم است و باید کَرَم خدا در این مسیر به او کمک بکند، باید خدا اعطی نور کند، باید او را خدا هدایت کند و به آن آب بدهد.

این جمله، جمله عظیمی است که وقتی که حضرت موسی و برادرش به آن کاخ بزرگ فرعونی وارد شد و او را به خدا دعوت کردند «قالَ فَمَنْ رَبُّكُما يا مُوسى‏» (طه: 49) گفت: آن "الله" که می گویی از من بالاتر است و همه را او ایجاد کرده است، حقیقتش چیست؟ کجاست؟ دیدنی است یا شنیدنی است؟

«...فَمَنْ رَبُّكُما يا مُوسى ‏* قالَ رَبُّنَا الَّذي أَعْطى‏ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى‏» (طه: 50 – 49)

آن پیغمبر بزرگ یک جمله گفت، آنقدر این جمله عظیم است که خداوند آن جمله را در قرآن و از زبان حضرت موسی بیان کرده است. توجه کنید! این جمله چه محتوای عجیبی دارد، گفت: فرعون! آیا می خواهی خدای مرا بشناسی؟ من یکی از صفت های او را بگویم که صفت کَرَم و جود است.

«رَبُّنَا الَّذي أَعْطى‏ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى‏» خدای من آن خداست که ابتدا همه موجودات را لباس آفرینش پوشاند و همه موجودات را آفرید و سپس او را در مسیر حرکت تکوینی خود جود و احسان و امتنان کرد تا موجودات در حرکت خودشان به هدف برسند.

بنابراین وقتی می گوییم خداوند جواد است، خداوند کریم است به این معناست که به همه موجودات آن چه را نیاز دارند می دهد، "جواد" معنایش این است که هر موجودی را به اندازه نیازش بتواند تأمین کند، پس خدا "جواد مطلق" است، خدا کریم مطلق است.

در رابطه با صفات خدا باید گفت هر صفتی که خدا دارد مطلق است؛ و آن صفت ها اگر در ما باشد نِسبی است، خدا سمیع مطلق و شنوای مطلق است ولی من و شما شنوای نسبی هستیم، این جا می شنویم در این محیط که هستیم یک صدا را می شنویم صدای محیط های دیگر را نمی شنویم، ما امروز این جا هستیم و داریم می شنویم اما فردا را هنوز نمی شنویم گذشته ها گذشت ما این جا یک صدا را می شنویم صدای حیوانات دیگر را نمی شنویم اما خدا سمیع است یعنی در آنِ واحد همه صداهای انسان ها، حیوان ها، فرشته ها، و هر آن چه که صداست می شنود پس خدا سمیع مطلق است، ما سمیع نسبی، او شنوای بی قید است، ما شنوای مقیّد.

جودش هم همین طور؛ خدا جواد و کریم است یعنی همه نیازها را او ایجاد می کند، همه نیازها را او بر آورده می کند، جود او جود مطلق است، کَرَم او کَرَم مطلق است، ما اگر جواد باشیم جواد نِسبی هستیم، ما از ده تومانمان می گذریم در مورد صد تومان جواد هستیم و می گذریم اگر بالاتر از ثروت خودمان از همه داراییمان می گذریم آن هم بسیار محدود است، اگر ما بالاتر ترقّی کنیم از جانمان می گذریم آن هم بسیار محدود است، خدا جواد مطلق است ما جواد نِسبی، خدا جواد نامحدود است ما جواد محدود و بالآخره خدا جواد است به این معنی که عرض کردم. پس ما باید این صفت را از "الله" بیاموزیم و ما هم کریم و جواد باشیم و لذا یکی از بهترین صفت های انسانی صفت "جود" اوست.

امام رضا (سلام الله علیه) می فرماید: «إِنَّ السَّخِيَّ قَرِيبٌ مِنَ اللَّهِ قَرِيبٌ مِنَ النَّاسِ قَرِيبٌ مِنَ الْجَنَّة» (مجموعه ورام،تنبيه الخواطر، ج‏ 1: 171) انسانی که گذشت داشته باشد و در راه هدف بگذرد، از مالش، از آن چه دارد، این آدم سخی سه قُرب دارد، به سه چیز نزدیک می شود، به "الله" نزدیک می شود، به "دل مردم" نزدیک می شود، به "بهشت" نزدیک می شود.

چنان چه در مقابل این صفت، صفتِ "بخل ورزی" قرار دارد. انسان بخیل از خدا دور می شود، از مردم دور می شود، از بهشت دور می شود، سخاوت یک چنین موضوعی است.

حال اجمالاً باید به معنای سخاوت توجه کرد امام صادق (علیه السلام) می فرماید: سخاوت آن نیست که انسان اموالش را به هدر دهد، بریز و بپاش کند، به هر که بخواهد بدهد و هر جا باشد بریزد، این سخاوت نیست، سخاوت را معنا می کند، درجه اول سخاوت آن است که شما از اموال خودتان آن چه را که خدا خواسته و واجب کرده تحویل بدهید، بفهمید خدا از مال شما چه می خواهد، بفهمید خداوند از شما چه طلب کار است، آن چه که از شما خواسته از همان بگذرید، گاهی خدا یک دهم مال را می خواهد، گاهی خدا یک پنجم مالت را می خواهد، که همان خمس و زکات است، گاهی خدا کمتر از آن را می خواهد و گاهی خدا همه مالت را می خواهد، گاهی خدا می گوید از همه بگذر؛ گاهی می گوید فرزندت را می خواهم نه مالت را.

خداوند به حضرت ابراهیم فرمان می دهد: ابراهیم! باید سر فرزندت را ببری، اگر تو بخواهی در "مِنا" گوسفند قربانی کنی دیگران یک قدم بعد از تو هستند آن ها قربانی نمی کنند، تو باید فرزند قربانی کنی تا ملت بتواند یک بز قربانی کند، یک گوسفند قربانی کند.

ابراهیم! شما باید چند قدم از مردم جلو باشید، ابراهیم! بهترین چیزی که مورد عشق و علاقه توست چیست؟ خدایا! پس از گذشت 70 سال و آرزوی دیرینه فرزندی به من دادی به نام اسماعیل، من محبوبتر از او ندارم، چیزی در نظر من محبوب تر و دوست داشتنی تر از اسماعیلم نیست.

ابراهیم! باید ازهمان بگذری. پروردگارا! من در راه تو از آن هم می گذرم، اگر بالاتر از او هم داشته باشم می گذرم. باید خودت سرش را ببری. خدایا! خودم سرش را می برم.

اسماعیلش را آرایش می کند، به مادرش می گوید: من می خواهم این جوان را به سفر ببرم ، او را لباس نورانی بپوشان و آرایشش کن که می خواهیم به پیشگاه وجودی بزرگ برویم.

مادرنمی داند مطلب چیست، عاشقانه فرزند جوانش را لباس نو می پوشاند و آرایشش می کند و به دست پدر می دهد؛ پدر او را می برد، کارد به دست می گیرد،فرزند را می خواباند، صورت کودک را روی کارد می گذارد، "بسم الله الرحمن الرحیم" می گوید و کارد را می کشد، و این است معنای جود که ما تصوّرش را هم نمی توانیم بکنیم.

باید انسان در راه محبوب بگذرد «وَ فَدَيْناهُ بِذِبْحٍ عَظيمٍ» (صافات: 107) ای ابراهیم! «قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا» (صافات: 105) "ابراهیم! آن جوانی که به تو گفته بودیم و درخواب دستور بریدن سر او را داده بودیم، تو کار ما را امتثال کردی، امر ما را امتثال کردی، آفرین بر تو ابراهیم! "

«وَ إِبْراهيمَ الَّذي وَفّى» (نجم: 37) یک جمله قرآن درباره ابراهیم می گوید که انسان های زنده را تکان می دهد؛ واقعاً انسان را مبهوت می کند، می گوید: ابراهیم مرا می شناسید؟ ابراهیم من "وفّی" بود، وفی کسی را می گویند که هر چه بدهکاری داشته باشد همه را کاملاً بپردازد، یک ذرّه بدهی بر عهده خودش نگه ندارد، "قرآن می گوید: ابراهیم "توفیه" کرد، هر چه خواسته بودیم داد؛" اما ما چطور؟

پروردگارا! از ما واجبات زیادی خواستی اما نمی توانیم بگوییم آن را تحویل دادیم، همین نمازهایی که می خوانیم چیست؟ من نمی دانم قبول است یا قبول نیست، از ما نماز دارایِ شرایط می خواهد، از ما عمل می خواهد، در مورد ابراهیمش می گوید توفیه کرد، این جود بزرگ است که حضرت ابراهیم انجام داد.

پس امام صادق (علیه السلام) می فرماید: معنای جود این است که در تقدیم آن چه از تو خواسته اند مضایقه نکنی، اگرمال خواست، مال بدهی، اگر فرزند خواست، فرزند بدهی، جان خواست و روان خواست، روان بدهی، این مهمترین جود است.

در روایات و تاریخ دارد، حضرت موسی قصد کرد سامری را بکشد، می دانید سامری جنایتکارترین مرد در عصر حضرت موسی بود، و این مرد همان مرد است که وقتی موسی به دستور خدا چهل روز به مسافرت طور می رود، تا در آن جا با خدا صحبت کند، و کتاب تورات نوشته شود، و تورات را برای مردم بیاورد، تا موسی از میان مردم می رود این سامری است که گوساله درست می کند، و به صدا در می آورد و مردم را دعوت می کند می گوید: «هذا إِلهُكُمْ وَ إِلهُ مُوسى‏ فَنَسِيَ» (طه: 88) "مردم بیایید آن خدایی که موسی می گفته و به سراغش رفته این جا بود و یادش رفته؛ مردم آمدند دیدند گوساله دارد حرف می زند، گوساله صدا می کند، دورش را گرفتند، و سجده کردند،گفت: «هذا إِلهُكُمْ وَ إِلهُ مُوسى‏ فَنَسِيَ» (طه: 88) پس مردم سجده بر بت کردند و سجده بر گوساله؛ یک چنین خیانتی را انجام دادند، وقتی موسی برگشت، قوم موحّد خود را قوم مشرک یافت، انسان های مؤمن را انسان های کافر یافت، و به قدری ناراحت شد که خواست سامری را بکشد؛ خدا فرمود: از اعدامش بگذر، او را بیرون کن و تبعیدش کن، چرا؟ «لا نه کان سخیا» این فرد یک صفت داشت، موسی! به خاطر این یک صفت من دستور می دهم که از اعدام این مرد بگذری، از اعدامش گذشت و او را تبعید کرد.

به خاطر این که یک چنین صفتی داشته است. بهترین صفت ها برای انسان صفت جود است، صفت گذشت و صفت کَرَم است؛ هر انسانی به حال خودش مراجعه کند و برگردد به روح و وضع خودش نگاه کند، می فهمد که کجا من باید بذل کنم، کجا باید در راه او از مال بگذرم.

واجبات یک حسابی دارد و مستحباً اعطی کردن و انفاق کردن حساب دیگر دارد؛ من این حکایت را یک جای دیگر برای دوستانم خواندم، نمی دانم به گوش شما خورده است یا نه، نوشته اند روزی حضرت علی (علیه السلام) به امام حسن (علیه السلام) فرمود: حسن جان! مدتی است از ذهنم می گذرد که برای من کباب جگر درست کنی با نان نرم، شاید یک سال است می خواهم به تو بگویم اما وضع اقتضا ندارد، یعنی نمی خواهم موافق نفسم حرکت کنم.

امام حسن (علیه السلام) این جمله را شنید، بلند شد و رفت کباب جگر درست کرد، نان نرم پیدا کرد، علی (علیه السلام) روزه بود، اولِ وقت غذا آورد و جلوی علی (علیه السلام) گذاشت. تا علی خواست به غذایی که یک سال است می خواهد بخورد لب بزند، در زده شد، صدایی بلند شد: کیست که به من کمک کند؟ از راه دور آمده ام.

علی(علیه السلام) فرمود: حسن جان! کیست؟ امام حسن (علیه السلام) پاسخ داد: آقا! سائلی آمده و می گوید، از راه دور آمده ام. فرمود: این غذا را بردار و به او بده! امام حسن (علیه السلام) فرمود: آقا! غذای دیگری می دهم. حضرت جواب دادند: نه! همین غذا را بده، می ترسم روز قیامت مشمول این آیه بشوم «أَذْهَبْتُمْ طَيِّباتِكُمْ في‏ حَياتِكُمُ الدُّنْيا» (أحقاف: 20)

در آخرت به عده ای می گویند: تو برو، تو خوشی خودت را در دنیا گذرانده ای، تو همه لذّت هایت را در دنیا گذراندی، دیگر برای آخرتت چیزی نگذاشتی، جای لذّتی نگذاشتی، بردار این را ببر و به او بده. علی از آن غذا گذشت، این معنای جود است.

پس جود عبارت از گذشتن است از آن چه که انسان باید در مقام امتحان از او بگذرد، این معنای جود است، امیدوارم إن شاء الله امروز توجه به این مسأله پیدا کنید؛ البته همه معنای جود این نیست که همیشه از پول و مال بگذری گاهی از راحتی باید بگذری، گاهی کار برای انسان مشکل است، گاهی عبادت مشکل است، گاهی حرکت مشکل است، ماموریتی می دهند یا باید این جا بماند یا حرکت کند و به جبهه برود، به جاهای دیگر برود می بینید خیلی برای او مشکل است، آن جا ماندن برایش خیلی راحت است، آن پست برایش راحت است، پست دیگر برایش ناراحتی دارد، این جا مسأله جود پیش می آید، این جا هم مسأله بذل نفس پیش می آید که انسان علیه نفس خودش قیام کند و از شهوات نفس بگذرد از استراحت های خود بگذرد؛ این یکی از موارد جود است و همه مردم نیازمند به این صفت اند، اگر در جامعه صفت جود نباشد آن جامعه نمی تواند زندگی مرفّه داشته باشد و زندگیشان زندگی انسانی باشد.

در روایت دارد پیغمبر گرامی اسلام (صلی لله علیه و آله و سلم) روزی در مسجد نشسته بود و عده زیادی از یارانش دور حضرت بودند، گروهی از یمن وارد شدند برای این که به حضور حضرت برسند و از او مطالبی را بیاموزند. آمدند و مقابل حضرت ایستادند، در روایت دارد یکی از آن ها زیاد مجادله گر بود، هر چه حضرت فرمود: خواست جواب بدهد، هر چه حضرت فرمود: جواب داد، حضرت ناراحت شد و سر به پایین انداخت و فکر کرد.

چون حضرت وقتی می خواهد دستور بدهد، تصور می کند، فکر می کند او مطلب درست را به ما می آموزد که فکر کنیم و درست اقدام کنیم، انسانی که دقت نکرده به کاری اقدام کند آن انسان، ناقص است، آن انسان قلیل العقل است، انسان عاقل، انسانی است که هر کاری را می خواهد شروع کند و به هر کاری می خواهد اقدام کند، درست فکر کند، درست هضم کند، درست بفهمد و اگر نمی فهمد مشورت کند، این که این همه استشاره وارد شده معنایش همین است، اگر مطلب کاملا روشن نیست سراغ آن کار نرو، برو مشورت کن و از کسانی که می دانند بپرس.

پیامبر گرامی سر به پایین انداخت که درباره این مرد جسور بی منطق چه کند، روایت می گوید صورت مبارک حضرت تغییر کرد و تصمیم گرفت دستوری درباره او صادر بکند، آن مرد از قیافه حضرت این مطلب را خواند، فهمید که حضرت دارد یک تصمیمی علیه او می گیرد، که بعداً حضرت فرمود: می خواستم تصمیم بگیرم و حکم اعدامت را صادر کنم.

بعد یک دفعه آن مرد درست قیافه حضرت را مطالعه می کند یک وقت دید رنگ چهره حضرت عادی شد حضرت سرش را بالا کرد لبخندی بر لب های مبارکش پیدا شد و فرمود: بنشینید. مورد اکرامش قرار داد و فرمود: الآن پیک الهی بر من وارد شد، جبرئیل بر من نازل شد، فرمود: پیامبر! خدایت سلام می گوید و می فرماید : این تصمیم را درباره این مرد نگیر، زیرا این مرد چند صفت دارد و یکی از آن صفت ها صفت جود اوست، این مرد سخی است، این مرد از آنچه دارد مضایقه ندارد، خدمتگذار ملت است، خدمتگذار مردم خودش است به خاطر این صفت از او در گذر. حضرت فرمود: من تو را به این جهت عفو کردم. سؤال کرد: آیا خدای تو سخاوت را دوست دارد؟

پیامبرفرمود: خدای من زیباست و همه زیبایی ها را دوست دارد، خدای من سخی است و سخی ها را دوست دارد، خدای من رحیم است و دلسوز به حال جامعه را دوست دارد، خدای من مهربان است و مهربان نسبت به انسان ها و انسان عاطفی را دوست دارد، خدای من شجاع است و شجاعان را دوست دارد، خدای من غیور است و غیرتمندان را دوست دارد، خدای من جواد است و بذل کنندگان را دوست دارد، خدای من بزرگ است و با عظمت ها را دوست دارد، خدای من زیبایی های کامل دارد و همه انسان هایی را که دارای صفات زیبا هستند دوست دارد.

وقتی که این مرد این جمله را می شنود تسلیم کلام پیغمبر می شود و شهادتین می گوید و همین معنای سخاوت و صفت سخاوت بالآخره او را از کفر نجات می دهد و به یک مقامی می رساند.

برادران! دوستان! توجه پیدا کنید که روایت می گوید: در نفس خودتان مطالعه کنید، هر روز به یک صفتی از صفات خود دقت کنید، روزی یک درس بخوانید در هر درسی صفتی را فرا بگیرید و پس از فرا گرفتن به مرحله عمل بیاورید که پس از گذشتن مدتی، انسان کامل شوید.

من به شما قول می دهم آن دلی که باز شود و دریچه اش گشاده شود و نور اسلام در آن دل بتابد و آشنا با معارف قرآن شود آن دل دیگر انحراف پیدا نمی کند. شما در جامعه ما این همه منحرف می بینید، این همه گروهک های مخالف می بینید، این همه چپ و راست را می بینید که هر یکی با صدایی به جایی می رود، این ها نتیجه 50 سال زمان طاغوت بود که نگذاشت دریچه های دل باز شود و با معارف قرآنی آشنا شود و گرنه کدام دل است که نور قرآن بر او بتابد و سپس منحرف شود؟! کدام دل است که با قرآن آشنا شود و سپس منحرف گردد؟! ای قرآن عزیز! بارها از تو معذرت خواستیم، ما با تو آشنا نشدیم و به همین علت منحرف گشتیم، ما تو را در دل ها راه ندادیم و قدر تو را نفهمیدیم که منحرف شدیم.

این همه انسان کشته می شود، این همه انحراف، این همه گروهک های مختلف؛ چرا؟ برای این که این ها با قرآن سر و کار نداشتند، این ها با قرآن آشنایی نداشتند.

برادران! دوستان! با این کتاب بزرگ آشنا شوید، اگر روزی یک جمله از معارف این کتاب را درک کنید پس از گذشت مدتی مفسّر می شوید، عالِم به کتاب خدا می شوید، معارف اسلامی را در می یابید.

این دنیا کلاس دانش است، کلاس فهم و خداشناسی است. اگر امروز، مهمان شمایم و فردا نیستیم، شما جلسه را تعطیل نکنید إن شاءَ الله جلساتتان قائم به شخص نباشد، این جلسات همیشه باشد و از هر کسی که احضارش می کنید و دعوت می کنید، بخواهید روزی یک نکته از معارف اسلامی برای شما بیان کند، روزی یک مرض از مرض های روحی را برای شما بیان کند، روزی یک راه سعادت از راه های سعادت شما را نشان بدهد که إن شاءَ الله انسان کامل شوید.

انسان باید در این کلاس بزرگ آفرینش درس بخواند، این کلاس بزرک آفرینش و این جهان، کلاس بشریت است، دانش سرای ماست که شاعرمی گوید:

دانشسرای اوّلیه توحید، عالم است

اول معلمی که در او بود، آدم است

این دنیا، کلاس دانش است، کلاس فهم و خداشناسی است و برای همین قرآن می گوید: چرا به آسمان ها و زمین نگاه نمی کنید؟ گاهی از محیط شهر بیرون بروید و در تپه ای، روی کوهی، به آسمان نگاه بکنید، به زمین نگاه کنید، به این جهان بزرگ نگاه کنید، به آفتابش بنگرید، به این صحرا بنگرید، به فضا و نسیم بنگرید، به این جهان بزرگ نگاه کنید، بعد بگویید: ای خدا! همه این ها را تو آفریدی که من از این آیینه عظیم تو را ببینم، من در این آیینه بزرگ، ذات تو را بخوانم، وجود این ها دلیل وجود "الله" است، بزرگی این ها دلیل عظمت "الله" است و ریزه کاری این ها دلیل "علم" خدا و نظم این ها دلیل "حکمت" خدا.

به این جمله که گفتم درست توجه کنید:تمام ذرات عالم این حکم را دارد، وجود هر ذره ای می گوید خدا هست که مرا ایجاد کرده، وجودش دلیل وجود "الله" است، بزرگی این جهان دلیل این است که او بزرگ است "وَاللهُ أکبَرُ" و از همه بزرگتر. دلیل این که خدا تمام ریزه کاریهای این جهان را می بیند، این است که او عالِم است و علمش وسیع می باشد. اگر نظم این جهان را مطالعه کنید می گوید او حکیم است و دارای حکمت، این جهان آیینه است و ما باید از این آیینه او را بخوانیم، که شاعر چقدر خوب می گوید و من این شعر را مکرّر به دوستانم گفته ام

پروردگار، در هر برگ درختی خود را به من نشان می دهد، به وسیله این گیاهان خود را به من نشان می دهد، هر برگ درختی آیینه اوست، دریا آیینه اوست، صحرا آیینه اوست، انسان ها و حیوان ها همه حکایت از او می گویند و شاعر این معنا را می گوید که: خدایا!

با صد هزارجلوه برون آمدی که من     با صد هزار دیده تماشا کنم تو را

همه جا آثار رحمت "الله" است و خود را به من ارائه می کند و نشان می دهد و خوشا به حال آن انسان که بتواند از این آیینه بزرگ جمال زیبای خدا را ببیند.

امام زین العابدین (علیه السلام) در یکی از دعاها چنین می گوید: «أسئلك حبّك و حُبِّ مَن أحبَبتَ و حُبِّ ما يقرّب حبّه إلى حُبّكَ» (صحيفه علويه: 585)

خدایا! سه محبت از تو می خواهم تا دلم روشن بشود، باز بشود و سه محبّت در این دل فرو رود:

1- محبّت خودت

2- محبّت آن افراد که تو را دوست دارند

3- محبّت هر کاری که از آن کار خوشت می آید، هر کاری که تو آن کار را دوست داری.

پروردگارا! اگر این سه محبّت را به من بدهی کار من درست شده است؛ تو را دوست داشته باشم، دوستانت را دوست داشته باشم، کارهای خیر را دوست داشته باشم، که اگر چنین شد قهراً عاشقانه به سوی تو خواهم آمد.

برادر! سجده کن و در سجده طولانی از خدایی که ما را دعوت کرده بخواه، همه از او بخواهیم و خدا از کسی که سجده کند و از او بخواهد خوشش می آید و بسا می شود بنده خدا یک "یا الله" می گوید خداوند می فرماید: لبیک بنده من! حاجتت چیست؟ من هستم همین جا هستم. کجاست که او نباشد؟

برادر! رابطه ات را با خدا بهتر کن، دنیای امروز از خدا بریده است، دنیای امروز با "الله" قطع رابطه کرده، حتماً به این مطلب توجه کنید ابر قدرت ها از خدا بریده اند، دولت ها از خدا بریده اند، اکثر ملت ها از خدا بریده اند، مسلمین هم از خدا بریده اند و اسمشان مسلمان است شما دنیا را بگردید و همه کُره را بگردید باز بر می گردید به ایران؛ کسانی را که با خدا رابطه دارند در ایران می بینید.

امید است إن شاءَ الله بیش از این با خدا مربوط بشوید. امید است إن شاءَ الله بیش از این با او مناجات پیدا بکنید. یک دعای بسیار عظیمی در شب عرفه - شریف ترین شب از شب های عیدهای اسلامی - وارد شده است، امام زین العابدین (علیه السلام) دعا می کند در آن دعا این جمله را می گوید: «الهی اسئلک بحق تلک المناجات التی کانت بینک و بین موسی بن عمران»

خدایا! تو را قسم می دهم به آن مناجات های نیمه شب موسی بن عمران ... مناجات بسیار عزیز است و پیش خدا مطلوب است، مناجات چیست؟ بنشینی و خودت به زبان خودت با او سخن بگویی؛

خدا! عمرم گذشت، می گذرد، نمی دانم از من راضی هستی یا نه؟ خدایا! نمی دانم گناهانم چقدر است؟ خدایا! همه را تو نوشته ای، من که ننوشته ام، تو می دانی جرمم چقدر است، عملم چیست، خالص است، ناخالص است، به من بهشت می دهی، یا مرا به جهنم می بری؟ در قبر چه می کنم؟ در برزخ چطور است؟ بنشینی در این مسافرتی که می کنی فکر کنی.

مناجات معنایش این است، با او صحبت کنی با او در میان بگذاری اگر بتوانی تغییر حالی بده، که زین العابدین (علیه السلام) می گوید: اگر بتوانی چشمت پر از اشک بشود و لو جاری هم نشود آن حال را غنیمت بدان که مشمول رحمت پروردگار شدی.

بنده رو در گریه و زاری کند               گر خداوند میل غفاری کند

امید است إن شاءَ الله بیش از این متوجه "الله" بشویم.

برادران عزیز! من ناصحانه به شما می گویم این ارتباطتان را با خدا قویتر کنید و پیوسته این حالی که در یاد او باشید برای خودتان نگهدارید.

پروردگارا!

به حق محمد و اهل بیتش دل های ما را به نور علم و ایمان روشن و منوّر بفرما.

پروردگارا!

به حق محمد و اهل بیتش ما را از دوستداران و دوستان خودت قرار بده، شیطان و نفس اماره و ظالمین و طاغوت ها را بر ما مسلط مگردان.

پروردگارا!

توفیق تشخیص و انجام وظیفه به همه ما عنایت بفرما.

پروردگارا!

عمر امام امت، رهبر کبیر انقلاب، فرمانده کل قوا و این نعمت بزرگی که به ما ایرانیان و به همه مسلمین و بلکه به همه مستضعفان جهان عنایت کرده ای طولانی بگردان.

« والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»

«وَ الصَّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی خَیرِ خَلقِه وَ أفضَلَ بَریَّتِه سَیِّد ألاَنبیاءِ وَ المُرسَلینَ وَ أوَّلِ الصُّلَحاءِ وَ المُقَرَّبینَ أبِی القاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ عَلی آلَه الطَّیبینَ الطَّاهرینَ وَ اللعنُ عَلی أعدائِهم أجمَعینَ. رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْری وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْری وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانی يَفْقَهُوا قَوْلی»

علماء اخلاق و روانشناسان مذهب هنگامی که درباره انسان سخن گفته اند و صفات نیک و بد او را از هم جدا کرده اند و بشر را به عیوب و کمالات خودش راهنما شده اند، چنین می نویسند: یکی از بهترین فضیلت های انسانی و یکی از شریف ترین صفات بشری صفت جود و کرم و \"سخا\" است!

این صفت از فضائل اخلاقی است و انسان را شَرف می بخشد، عظمت می دهد، در دل ها محبوب و مطلوب می نماید، انسان در جامعه وارد می شود، در دل ها جا می گیرد، پیش خدا محبوب می شود، فرشتگان او را می شناسند و می ستایند، به بهشت نزدیک می شود و به "الله" نزدیک می گردد.

"سخا" عبارت است از این که انسان از آن چه دارد در راه هدف اصیل خود مضایقه نکند، کم باشد یا زیاد، از آن چه که مقدور اوست در راه هدف بگذارد و این مطلب، مطلب کوچکی نیست.

«لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّون‏» (آل‏ عمران: 92)

قرآن جمله را با کلمه "لَنْ" که در زبان عربی و واژه نامه عرب، به معنای نفی ابد است - در مورد کاری که هیچ گاه شدنی نیست "لَنْ" می گویند – شروع می کند، «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ» یعنی انسان ها به یک مقام والای انسانی نخواهند رسید مگر این که «تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّون» از آن چه که دوست دارند بگذرند در راه محبوبتان از همه چیز بگذرید، گذشت و بذل و إعطاء به معنای سخی است.

اولین جواد و کریم "الله" است و او جود و کرم را به ما می آموزد و بعد انبیاء از این جودها داشته اند و سر قافله های بشری به ما آموخته اند، روایتی که شنیده اید و می گوید: «تَخَلَّقُوا بِأَخْلَاقِ اللَّه‏» (بحار الأنوار، ج‏ 58: 129) خود را با صفت های خدا متّصف کنید، صفاتی که خدا دارد از آن صفات برای خود اتخاذ کنید.

«تأدبوا بآداب الله» آداب الله را یاد بگیرید و در خود هضم کنید و خود را متّصف به صفات خدا و متأدّب به ادب های خدا بکنید که مصداق "خلیفه الله" در روی زمین شوید.

مهم ترین صفت از صفت های پروردگار و یکی از شریف ترین صفت از صفات الهی، کَرم و جود است. پس هم انبیاء باید جواد باشند و هم مردم کریم و جواد باشند.

یکی از مهم ترین معارف اسلامی درک صفات خداست... که هر یک از این صفات، برای بشر یک سرمشق است. اگر ما، در "جود خدا" تأمل کنیم نکته بزرگی را دریافته ایم؛ اما اصولاً ما در صفات پروردگار درست دقت نکرده ایم یکی از مهم ترین معارف اسلامی درک صفات خداست، تحقیق و بررسی و تأمل و تعمق در صفات پروردگار است، تمام صفت های خدا آموزنده است «وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏» (اعراف:180) "هر یک از این صفات خداوند، برای بشر یک سرمشق است"

مثلاً در مورد این صفت خدا می خواهیم تأمل کنیم که خدا جواد است و کریم است یعنی چه؟ می بینید همه موجودات عالم تکوین در حرکت است، این عالم، عالم وقفه نیست، عالم توقف نیست، عالم حرکت است، جهان آفرینش جهان حرکت است و همه جمادات در حرکتند، نباتات و روییدنی ها در حرکتند، حیوانات در حرکتند، ارواح و روان ها در حرکتند، فرشتگان و اجنّه و شیاطین و نادیدنی ها در حرکتند و چنان چه برخی مثال زده اند این دنیا مانند رودخانه بزرگی است که شما در لب آن رودخانه ایستاده باشید و نگاهتان به آن رود خانه باشد آن وقت می بینید مرتب این آب در حرکت است و این جهان هم همین طور؛ همه در حرکت هستند.

پس خاک و تمام جمادات در حرکت هستند، گیاه در حرکت است. خاک چگونه حرکت می کند؟ این خاک است که از خاک بودن حرکت کرد و از انوار و اشعه آفتاب و نسیم و مواد دیگر و نیروهای دیگر، وقتی که حرکت کرد رسید به جایی که آهن شد و یک کمالی در برابر خاک پیدا کرد.

خاک است که حرکت کرد و طلا شد، خاک است که حرکت کرد و نقره شد، خاک حرکت می کند و دُرّ گرانبها می شود، خاک حرکت می کند گیاه می شود، گیاه حرکت می کند میوه می شود، میوه حرکت می کند جزء بدن انسان می شود، جزء بدن انسان نطفه می شود، نطفه علقه می شود، تا یک انسان کاملی می گردد و انسان حرکت می کند، روح می شود و روح اوج می گیرد، در عالم بالا با فرشتگان همراز می شود؛ پس این جهان، جهان حرکت است، سر تا پای جهان را اگر بنگریم حرکت است.

جود خدا و حرکت خدا این است، تمام این قافله متحرک را او راهنمایی می کند، روزیِ این قافله متحرک را او می دهد، خاک را او کمک می کند و از جود اوست که خاک طلا می شود، به آفتابش دستور می دهد، بتاب، به نسیمش دستور می دهد بوز، به حرکت های دیگر دستور می دهد تا کمک کنند تا کمالی برای موجودی حاصل شود؛ تا دست جود پروردگار بر سر خاک نباشد خاک نمی تواند طلا شود در این مسیر خدا باید احسان کند تا او بتواند برسد و طلا بشود.

تخم هایی که در زیر زمین پاشیده می شود، آن کشاورز عزیز وقتی که تخم ها را زیر زمین می ریزد و دفنش می کند و می رود سراغ کارش و بعد از شش ماه و یک سال این تخم ها که یک خروار بوده 50 خروار می شود، حرکت این ها را باید جود خدا تأمین کند باید آفتاب را او بتاباند، باید نسیم را او عطا کند، باید باران را او بریزد، باید مضار را او دفن کند، پس این دانه ها در مسیری که می خواهد بپیماید نیازمند احسان و کمک و جود است و آن جود از "الله" است، بر آن ها هم خدا جود می کند، به آن هسته زرد آلو و هسته گردو و هسته بادام که زیر زمین است خدا اجازه می دهد و کمکش می کند تا رشد می کند، نهال می شود، درخت می شود و سپس آن همه میوه می دهد، یک میوه زرد آلو، یک هسته زرد آلو می رسد به جایی که یک درخت بزرگ زرد آلو می شود و سالی چند مَن زرد آلو تحویل جامعه می دهد.

این هسته در این حرکت نیازمند جود است، نیازمند کَرَم است و باید کَرَم خدا در این مسیر به او کمک بکند، باید خدا اعطی نور کند، باید او را خدا هدایت کند و به آن آب بدهد.

این جمله، جمله عظیمی است که وقتی که حضرت موسی و برادرش به آن کاخ بزرگ فرعونی وارد شد و او را به خدا دعوت کردند «قالَ فَمَنْ رَبُّكُما يا مُوسى‏» (طه: 49) گفت: آن "الله" که می گویی از من بالاتر است و همه را او ایجاد کرده است، حقیقتش چیست؟ کجاست؟ دیدنی است یا شنیدنی است؟

«...فَمَنْ رَبُّكُما يا مُوسى ‏* قالَ رَبُّنَا الَّذي أَعْطى‏ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى‏» (طه: 50 – 49)

آن پیغمبر بزرگ یک جمله گفت، آنقدر این جمله عظیم است که خداوند آن جمله را در قرآن و از زبان حضرت موسی بیان کرده است. توجه کنید! این جمله چه محتوای عجیبی دارد، گفت: فرعون! آیا می خواهی خدای مرا بشناسی؟ من یکی از صفت های او را بگویم که صفت کَرَم و جود است.

«رَبُّنَا الَّذي أَعْطى‏ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى‏» خدای من آن خداست که ابتدا همه موجودات را لباس آفرینش پوشاند و همه موجودات را آفرید و سپس او را در مسیر حرکت تکوینی خود جود و احسان و امتنان کرد تا موجودات در حرکت خودشان به هدف برسند.

بنابراین وقتی می گوییم خداوند جواد است، خداوند کریم است به این معناست که به همه موجودات آن چه را نیاز دارند می دهد، "جواد" معنایش این است که هر موجودی را به اندازه نیازش بتواند تأمین کند، پس خدا "جواد مطلق" است، خدا کریم مطلق است.

در رابطه با صفات خدا باید گفت هر صفتی که خدا دارد مطلق است؛ و آن صفت ها اگر در ما باشد نِسبی است، خدا سمیع مطلق و شنوای مطلق است ولی من و شما شنوای نسبی هستیم، این جا می شنویم در این محیط که هستیم یک صدا را می شنویم صدای محیط های دیگر را نمی شنویم، ما امروز این جا هستیم و داریم می شنویم اما فردا را هنوز نمی شنویم گذشته ها گذشت ما این جا یک صدا را می شنویم صدای حیوانات دیگر را نمی شنویم اما خدا سمیع است یعنی در آنِ واحد همه صداهای انسان ها، حیوان ها، فرشته ها، و هر آن چه که صداست می شنود پس خدا سمیع مطلق است، ما سمیع نسبی، او شنوای بی قید است، ما شنوای مقیّد.

جودش هم همین طور؛ خدا جواد و کریم است یعنی همه نیازها را او ایجاد می کند، همه نیازها را او بر آورده می کند، جود او جود مطلق است، کَرَم او کَرَم مطلق است، ما اگر جواد باشیم جواد نِسبی هستیم، ما از ده تومانمان می گذریم در مورد صد تومان جواد هستیم و می گذریم اگر بالاتر از ثروت خودمان از همه داراییمان می گذریم آن هم بسیار محدود است، اگر ما بالاتر ترقّی کنیم از جانمان می گذریم آن هم بسیار محدود است، خدا جواد مطلق است ما جواد نِسبی، خدا جواد نامحدود است ما جواد محدود و بالآخره خدا جواد است به این معنی که عرض کردم. پس ما باید این صفت را از "الله" بیاموزیم و ما هم کریم و جواد باشیم و لذا یکی از بهترین صفت های انسانی صفت "جود" اوست.

امام رضا (سلام الله علیه) می فرماید: «إِنَّ السَّخِيَّ قَرِيبٌ مِنَ اللَّهِ قَرِيبٌ مِنَ النَّاسِ قَرِيبٌ مِنَ الْجَنَّة» (مجموعه ورام،تنبيه الخواطر، ج‏ 1: 171) انسانی که گذشت داشته باشد و در راه هدف بگذرد، از مالش، از آن چه دارد، این آدم سخی سه قُرب دارد، به سه چیز نزدیک می شود، به "الله" نزدیک می شود، به "دل مردم" نزدیک می شود، به "بهشت" نزدیک می شود.

چنان چه در مقابل این صفت، صفتِ "بخل ورزی" قرار دارد. انسان بخیل از خدا دور می شود، از مردم دور می شود، از بهشت دور می شود، سخاوت یک چنین موضوعی است.

حال اجمالاً باید به معنای سخاوت توجه کرد امام صادق (علیه السلام) می فرماید: سخاوت آن نیست که انسان اموالش را به هدر دهد، بریز و بپاش کند، به هر که بخواهد بدهد و هر جا باشد بریزد، این سخاوت نیست، سخاوت را معنا می کند، درجه اول سخاوت آن است که شما از اموال خودتان آن چه را که خدا خواسته و واجب کرده تحویل بدهید، بفهمید خدا از مال شما چه می خواهد، بفهمید خداوند از شما چه طلب کار است، آن چه که از شما خواسته از همان بگذرید، گاهی خدا یک دهم مال را می خواهد، گاهی خدا یک پنجم مالت را می خواهد، که همان خمس و زکات است، گاهی خدا کمتر از آن را می خواهد و گاهی خدا همه مالت را می خواهد، گاهی خدا می گوید از همه بگذر؛ گاهی می گوید فرزندت را می خواهم نه مالت را.

خداوند به حضرت ابراهیم فرمان می دهد: ابراهیم! باید سر فرزندت را ببری، اگر تو بخواهی در "مِنا" گوسفند قربانی کنی دیگران یک قدم بعد از تو هستند آن ها قربانی نمی کنند، تو باید فرزند قربانی کنی تا ملت بتواند یک بز قربانی کند، یک گوسفند قربانی کند.

ابراهیم! شما باید چند قدم از مردم جلو باشید، ابراهیم! بهترین چیزی که مورد عشق و علاقه توست چیست؟ خدایا! پس از گذشت 70 سال و آرزوی دیرینه فرزندی به من دادی به نام اسماعیل، من محبوبتر از او ندارم، چیزی در نظر من محبوب تر و دوست داشتنی تر از اسماعیلم نیست.

ابراهیم! باید ازهمان بگذری. پروردگارا! من در راه تو از آن هم می گذرم، اگر بالاتر از او هم داشته باشم می گذرم. باید خودت سرش را ببری. خدایا! خودم سرش را می برم.

اسماعیلش را آرایش می کند، به مادرش می گوید: من می خواهم این جوان را به سفر ببرم ، او را لباس نورانی بپوشان و آرایشش کن که می خواهیم به پیشگاه وجودی بزرگ برویم.

مادرنمی داند مطلب چیست، عاشقانه فرزند جوانش را لباس نو می پوشاند و آرایشش می کند و به دست پدر می دهد؛ پدر او را می برد، کارد به دست می گیرد،فرزند را می خواباند، صورت کودک را روی کارد می گذارد، "بسم الله الرحمن الرحیم" می گوید و کارد را می کشد، و این است معنای جود که ما تصوّرش را هم نمی توانیم بکنیم.

باید انسان در راه محبوب بگذرد «وَ فَدَيْناهُ بِذِبْحٍ عَظيمٍ» (صافات: 107) ای ابراهیم! «قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا» (صافات: 105) "ابراهیم! آن جوانی که به تو گفته بودیم و درخواب دستور بریدن سر او را داده بودیم، تو کار ما را امتثال کردی، امر ما را امتثال کردی، آفرین بر تو ابراهیم! "

«وَ إِبْراهيمَ الَّذي وَفّى» (نجم: 37) یک جمله قرآن درباره ابراهیم می گوید که انسان های زنده را تکان می دهد؛ واقعاً انسان را مبهوت می کند، می گوید: ابراهیم مرا می شناسید؟ ابراهیم من "وفّی" بود، وفی کسی را می گویند که هر چه بدهکاری داشته باشد همه را کاملاً بپردازد، یک ذرّه بدهی بر عهده خودش نگه ندارد، "قرآن می گوید: ابراهیم "توفیه" کرد، هر چه خواسته بودیم داد؛" اما ما چطور؟

پروردگارا! از ما واجبات زیادی خواستی اما نمی توانیم بگوییم آن را تحویل دادیم، همین نمازهایی که می خوانیم چیست؟ من نمی دانم قبول است یا قبول نیست، از ما نماز دارایِ شرایط می خواهد، از ما عمل می خواهد، در مورد ابراهیمش می گوید توفیه کرد، این جود بزرگ است که حضرت ابراهیم انجام داد.

پس امام صادق (علیه السلام) می فرماید: معنای جود این است که در تقدیم آن چه از تو خواسته اند مضایقه نکنی، اگرمال خواست، مال بدهی، اگر فرزند خواست، فرزند بدهی، جان خواست و روان خواست، روان بدهی، این مهمترین جود است.

در روایات و تاریخ دارد، حضرت موسی قصد کرد سامری را بکشد، می دانید سامری جنایتکارترین مرد در عصر حضرت موسی بود، و این مرد همان مرد است که وقتی موسی به دستور خدا چهل روز به مسافرت طور می رود، تا در آن جا با خدا صحبت کند، و کتاب تورات نوشته شود، و تورات را برای مردم بیاورد، تا موسی از میان مردم می رود این سامری است که گوساله درست می کند، و به صدا در می آورد و مردم را دعوت می کند می گوید: «هذا إِلهُكُمْ وَ إِلهُ مُوسى‏ فَنَسِيَ» (طه: 88) "مردم بیایید آن خدایی که موسی می گفته و به سراغش رفته این جا بود و یادش رفته؛ مردم آمدند دیدند گوساله دارد حرف می زند، گوساله صدا می کند، دورش را گرفتند، و سجده کردند،گفت: «هذا إِلهُكُمْ وَ إِلهُ مُوسى‏ فَنَسِيَ» (طه: 88) پس مردم سجده بر بت کردند و سجده بر گوساله؛ یک چنین خیانتی را انجام دادند، وقتی موسی برگشت، قوم موحّد خود را قوم مشرک یافت، انسان های مؤمن را انسان های کافر یافت، و به قدری ناراحت شد که خواست سامری را بکشد؛ خدا فرمود: از اعدامش بگذر، او را بیرون کن و تبعیدش کن، چرا؟ «لا نه کان سخیا» این فرد یک صفت داشت، موسی! به خاطر این یک صفت من دستور می دهم که از اعدام این مرد بگذری، از اعدامش گذشت و او را تبعید کرد.

به خاطر این که یک چنین صفتی داشته است. بهترین صفت ها برای انسان صفت جود است، صفت گذشت و صفت کَرَم است؛ هر انسانی به حال خودش مراجعه کند و برگردد به روح و وضع خودش نگاه کند، می فهمد که کجا من باید بذل کنم، کجا باید در راه او از مال بگذرم.

واجبات یک حسابی دارد و مستحباً اعطی کردن و انفاق کردن حساب دیگر دارد؛ من این حکایت را یک جای دیگر برای دوستانم خواندم، نمی دانم به گوش شما خورده است یا نه، نوشته اند روزی حضرت علی (علیه السلام) به امام حسن (علیه السلام) فرمود: حسن جان! مدتی است از ذهنم می گذرد که برای من کباب جگر درست کنی با نان نرم، شاید یک سال است می خواهم به تو بگویم اما وضع اقتضا ندارد، یعنی نمی خواهم موافق نفسم حرکت کنم.

امام حسن (علیه السلام) این جمله را شنید، بلند شد و رفت کباب جگر درست کرد، نان نرم پیدا کرد، علی (علیه السلام) روزه بود، اولِ وقت غذا آورد و جلوی علی (علیه السلام) گذاشت. تا علی خواست به غذایی که یک سال است می خواهد بخورد لب بزند، در زده شد، صدایی بلند شد: کیست که به من کمک کند؟ از راه دور آمده ام.

علی(علیه السلام) فرمود: حسن جان! کیست؟ امام حسن (علیه السلام) پاسخ داد: آقا! سائلی آمده و می گوید، از راه دور آمده ام. فرمود: این غذا را بردار و به او بده! امام حسن (علیه السلام) فرمود: آقا! غذای دیگری می دهم. حضرت جواب دادند: نه! همین غذا را بده، می ترسم روز قیامت مشمول این آیه بشوم «أَذْهَبْتُمْ طَيِّباتِكُمْ في‏ حَياتِكُمُ الدُّنْيا» (أحقاف: 20)

در آخرت به عده ای می گویند: تو برو، تو خوشی خودت را در دنیا گذرانده ای، تو همه لذّت هایت را در دنیا گذراندی، دیگر برای آخرتت چیزی نگذاشتی، جای لذّتی نگذاشتی، بردار این را ببر و به او بده. علی از آن غذا گذشت، این معنای جود است.

پس جود عبارت از گذشتن است از آن چه که انسان باید در مقام امتحان از او بگذرد، این معنای جود است، امیدوارم إن شاء الله امروز توجه به این مسأله پیدا کنید؛ البته همه معنای جود این نیست که همیشه از پول و مال بگذری گاهی از راحتی باید بگذری، گاهی کار برای انسان مشکل است، گاهی عبادت مشکل است، گاهی حرکت مشکل است، ماموریتی می دهند یا باید این جا بماند یا حرکت کند و به جبهه برود، به جاهای دیگر برود می بینید خیلی برای او مشکل است، آن جا ماندن برایش خیلی راحت است، آن پست برایش راحت است، پست دیگر برایش ناراحتی دارد، این جا مسأله جود پیش می آید، این جا هم مسأله بذل نفس پیش می آید که انسان علیه نفس خودش قیام کند و از شهوات نفس بگذرد از استراحت های خود بگذرد؛ این یکی از موارد جود است و همه مردم نیازمند به این صفت اند، اگر در جامعه صفت جود نباشد آن جامعه نمی تواند زندگی مرفّه داشته باشد و زندگیشان زندگی انسانی باشد.

در روایت دارد پیغمبر گرامی اسلام (صلی لله علیه و آله و سلم) روزی در مسجد نشسته بود و عده زیادی از یارانش دور حضرت بودند، گروهی از یمن وارد شدند برای این که به حضور حضرت برسند و از او مطالبی را بیاموزند. آمدند و مقابل حضرت ایستادند، در روایت دارد یکی از آن ها زیاد مجادله گر بود، هر چه حضرت فرمود: خواست جواب بدهد، هر چه حضرت فرمود: جواب داد، حضرت ناراحت شد و سر به پایین انداخت و فکر کرد.

چون حضرت وقتی می خواهد دستور بدهد، تصور می کند، فکر می کند او مطلب درست را به ما می آموزد که فکر کنیم و درست اقدام کنیم، انسانی که دقت نکرده به کاری اقدام کند آن انسان، ناقص است، آن انسان قلیل العقل است، انسان عاقل، انسانی است که هر کاری را می خواهد شروع کند و به هر کاری می خواهد اقدام کند، درست فکر کند، درست هضم کند، درست بفهمد و اگر نمی فهمد مشورت کند، این که این همه استشاره وارد شده معنایش همین است، اگر مطلب کاملا روشن نیست سراغ آن کار نرو، برو مشورت کن و از کسانی که می دانند بپرس.

پیامبر گرامی سر به پایین انداخت که درباره این مرد جسور بی منطق چه کند، روایت می گوید صورت مبارک حضرت تغییر کرد و تصمیم گرفت دستوری درباره او صادر بکند، آن مرد از قیافه حضرت این مطلب را خواند، فهمید که حضرت دارد یک تصمیمی علیه او می گیرد، که بعداً حضرت فرمود: می خواستم تصمیم بگیرم و حکم اعدامت را صادر کنم.

بعد یک دفعه آن مرد درست قیافه حضرت را مطالعه می کند یک وقت دید رنگ چهره حضرت عادی شد حضرت سرش را بالا کرد لبخندی بر لب های مبارکش پیدا شد و فرمود: بنشینید. مورد اکرامش قرار داد و فرمود: الآن پیک الهی بر من وارد شد، جبرئیل بر من نازل شد، فرمود: پیامبر! خدایت سلام می گوید و می فرماید : این تصمیم را درباره این مرد نگیر، زیرا این مرد چند صفت دارد و یکی از آن صفت ها صفت جود اوست، این مرد سخی است، این مرد از آنچه دارد مضایقه ندارد، خدمتگذار ملت است، خدمتگذار مردم خودش است به خاطر این صفت از او در گذر. حضرت فرمود: من تو را به این جهت عفو کردم. سؤال کرد: آیا خدای تو سخاوت را دوست دارد؟

پیامبرفرمود: خدای من زیباست و همه زیبایی ها را دوست دارد، خدای من سخی است و سخی ها را دوست دارد، خدای من رحیم است و دلسوز به حال جامعه را دوست دارد، خدای من مهربان است و مهربان نسبت به انسان ها و انسان عاطفی را دوست دارد، خدای من شجاع است و شجاعان را دوست دارد، خدای من غیور است و غیرتمندان را دوست دارد، خدای من جواد است و بذل کنندگان را دوست دارد، خدای من بزرگ است و با عظمت ها را دوست دارد، خدای من زیبایی های کامل دارد و همه انسان هایی را که دارای صفات زیبا هستند دوست دارد.

وقتی که این مرد این جمله را می شنود تسلیم کلام پیغمبر می شود و شهادتین می گوید و همین معنای سخاوت و صفت سخاوت بالآخره او را از کفر نجات می دهد و به یک مقامی می رساند.

برادران! دوستان! توجه پیدا کنید که روایت می گوید: در نفس خودتان مطالعه کنید، هر روز به یک صفتی از صفات خود دقت کنید، روزی یک درس بخوانید در هر درسی صفتی را فرا بگیرید و پس از فرا گرفتن به مرحله عمل بیاورید که پس از گذشتن مدتی، انسان کامل شوید.

من به شما قول می دهم آن دلی که باز شود و دریچه اش گشاده شود و نور اسلام در آن دل بتابد و آشنا با معارف قرآن شود آن دل دیگر انحراف پیدا نمی کند. شما در جامعه ما این همه منحرف می بینید، این همه گروهک های مخالف می بینید، این همه چپ و راست را می بینید که هر یکی با صدایی به جایی می رود، این ها نتیجه 50 سال زمان طاغوت بود که نگذاشت دریچه های دل باز شود و با معارف قرآنی آشنا شود و گرنه کدام دل است که نور قرآن بر او بتابد و سپس منحرف شود؟! کدام دل است که با قرآن آشنا شود و سپس منحرف گردد؟! ای قرآن عزیز! بارها از تو معذرت خواستیم، ما با تو آشنا نشدیم و به همین علت منحرف گشتیم، ما تو را در دل ها راه ندادیم و قدر تو را نفهمیدیم که منحرف شدیم.

این همه انسان کشته می شود، این همه انحراف، این همه گروهک های مختلف؛ چرا؟ برای این که این ها با قرآن سر و کار نداشتند، این ها با قرآن آشنایی نداشتند.

برادران! دوستان! با این کتاب بزرگ آشنا شوید، اگر روزی یک جمله از معارف این کتاب را درک کنید پس از گذشت مدتی مفسّر می شوید، عالِم به کتاب خدا می شوید، معارف اسلامی را در می یابید.

این دنیا کلاس دانش است، کلاس فهم و خداشناسی است. اگر امروز، مهمان شمایم و فردا نیستیم، شما جلسه را تعطیل نکنید إن شاءَ الله جلساتتان قائم به شخص نباشد، این جلسات همیشه باشد و از هر کسی که احضارش می کنید و دعوت می کنید، بخواهید روزی یک نکته از معارف اسلامی برای شما بیان کند، روزی یک مرض از مرض های روحی را برای شما بیان کند، روزی یک راه سعادت از راه های سعادت شما را نشان بدهد که إن شاءَ الله انسان کامل شوید.

انسان باید در این کلاس بزرگ آفرینش درس بخواند، این کلاس بزرک آفرینش و این جهان، کلاس بشریت است، دانش سرای ماست که شاعرمی گوید:

دانشسرای اوّلیه توحید، عالم است

اول معلمی که در او بود، آدم است

این دنیا، کلاس دانش است، کلاس فهم و خداشناسی است و برای همین قرآن می گوید: چرا به آسمان ها و زمین نگاه نمی کنید؟ گاهی از محیط شهر بیرون بروید و در تپه ای، روی کوهی، به آسمان نگاه بکنید، به زمین نگاه کنید، به این جهان بزرگ نگاه کنید، به آفتابش بنگرید، به این صحرا بنگرید، به فضا و نسیم بنگرید، به این جهان بزرگ نگاه کنید، بعد بگویید: ای خدا! همه این ها را تو آفریدی که من از این آیینه عظیم تو را ببینم، من در این آیینه بزرگ، ذات تو را بخوانم، وجود این ها دلیل وجود "الله" است، بزرگی این ها دلیل عظمت "الله" است و ریزه کاری این ها دلیل "علم" خدا و نظم این ها دلیل "حکمت" خدا.

به این جمله که گفتم درست توجه کنید:تمام ذرات عالم این حکم را دارد، وجود هر ذره ای می گوید خدا هست که مرا ایجاد کرده، وجودش دلیل وجود "الله" است، بزرگی این جهان دلیل این است که او بزرگ است "وَاللهُ أکبَرُ" و از همه بزرگتر. دلیل این که خدا تمام ریزه کاریهای این جهان را می بیند، این است که او عالِم است و علمش وسیع می باشد. اگر نظم این جهان را مطالعه کنید می گوید او حکیم است و دارای حکمت، این جهان آیینه است و ما باید از این آیینه او را بخوانیم، که شاعر چقدر خوب می گوید و من این شعر را مکرّر به دوستانم گفته ام

پروردگار، در هر برگ درختی خود را به من نشان می دهد، به وسیله این گیاهان خود را به من نشان می دهد، هر برگ درختی آیینه اوست، دریا آیینه اوست، صحرا آیینه اوست، انسان ها و حیوان ها همه حکایت از او می گویند و شاعر این معنا را می گوید که: خدایا!

با صد هزارجلوه برون آمدی که من     با صد هزار دیده تماشا کنم تو را

همه جا آثار رحمت "الله" است و خود را به من ارائه می کند و نشان می دهد و خوشا به حال آن انسان که بتواند از این آیینه بزرگ جمال زیبای خدا را ببیند.

امام زین العابدین (علیه السلام) در یکی از دعاها چنین می گوید: «أسئلك حبّك و حُبِّ مَن أحبَبتَ و حُبِّ ما يقرّب حبّه إلى حُبّكَ» (صحيفه علويه: 585)

خدایا! سه محبت از تو می خواهم تا دلم روشن بشود، باز بشود و سه محبّت در این دل فرو رود:

1- محبّت خودت

2- محبّت آن افراد که تو را دوست دارند

3- محبّت هر کاری که از آن کار خوشت می آید، هر کاری که تو آن کار را دوست داری.

پروردگارا! اگر این سه محبّت را به من بدهی کار من درست شده است؛ تو را دوست داشته باشم، دوستانت را دوست داشته باشم، کارهای خیر را دوست داشته باشم، که اگر چنین شد قهراً عاشقانه به سوی تو خواهم آمد.

برادر! سجده کن و در سجده طولانی از خدایی که ما را دعوت کرده بخواه، همه از او بخواهیم و خدا از کسی که سجده کند و از او بخواهد خوشش می آید و بسا می شود بنده خدا یک "یا الله" می گوید خداوند می فرماید: لبیک بنده من! حاجتت چیست؟ من هستم همین جا هستم. کجاست که او نباشد؟

برادر! رابطه ات را با خدا بهتر کن، دنیای امروز از خدا بریده است، دنیای امروز با "الله" قطع رابطه کرده، حتماً به این مطلب توجه کنید ابر قدرت ها از خدا بریده اند، دولت ها از خدا بریده اند، اکثر ملت ها از خدا بریده اند، مسلمین هم از خدا بریده اند و اسمشان مسلمان است شما دنیا را بگردید و همه کُره را بگردید باز بر می گردید به ایران؛ کسانی را که با خدا رابطه دارند در ایران می بینید.

امید است إن شاءَ الله بیش از این با خدا مربوط بشوید. امید است إن شاءَ الله بیش از این با او مناجات پیدا بکنید. یک دعای بسیار عظیمی در شب عرفه - شریف ترین شب از شب های عیدهای اسلامی - وارد شده است، امام زین العابدین (علیه السلام) دعا می کند در آن دعا این جمله را می گوید: «الهی اسئلک بحق تلک المناجات التی کانت بینک و بین موسی بن عمران»

خدایا! تو را قسم می دهم به آن مناجات های نیمه شب موسی بن عمران ... مناجات بسیار عزیز است و پیش خدا مطلوب است، مناجات چیست؟ بنشینی و خودت به زبان خودت با او سخن بگویی؛

خدا! عمرم گذشت، می گذرد، نمی دانم از من راضی هستی یا نه؟ خدایا! نمی دانم گناهانم چقدر است؟ خدایا! همه را تو نوشته ای، من که ننوشته ام، تو می دانی جرمم چقدر است، عملم چیست، خالص است، ناخالص است، به من بهشت می دهی، یا مرا به جهنم می بری؟ در قبر چه می کنم؟ در برزخ چطور است؟ بنشینی در این مسافرتی که می کنی فکر کنی.

مناجات معنایش این است، با او صحبت کنی با او در میان بگذاری اگر بتوانی تغییر حالی بده، که زین العابدین (علیه السلام) می گوید: اگر بتوانی چشمت پر از اشک بشود و لو جاری هم نشود آن حال را غنیمت بدان که مشمول رحمت پروردگار شدی.

بنده رو در گریه و زاری کند               گر خداوند میل غفاری کند

امید است إن شاءَ الله بیش از این متوجه "الله" بشویم.

برادران عزیز! من ناصحانه به شما می گویم این ارتباطتان را با خدا قویتر کنید و پیوسته این حالی که در یاد او باشید برای خودتان نگهدارید.

پروردگارا!

به حق محمد و اهل بیتش دل های ما را به نور علم و ایمان روشن و منوّر بفرما.

پروردگارا!

به حق محمد و اهل بیتش ما را از دوستداران و دوستان خودت قرار بده، شیطان و نفس اماره و ظالمین و طاغوت ها را بر ما مسلط مگردان.

پروردگارا!

توفیق تشخیص و انجام وظیفه به همه ما عنایت بفرما.

پروردگارا!

عمر امام امت، رهبر کبیر انقلاب، فرمانده کل قوا و این نعمت بزرگی که به ما ایرانیان و به همه مسلمین و بلکه به همه مستضعفان جهان عنایت کرده ای طولانی بگردان.

« والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»

مدیر
Date published: 12:00
10 / 10ScaleMaximum stars

این صفت از فضائل اخلاقی است و انسان را شَرف می بخشد، عظمت می دهد، در دل ها محبوب و مطلوب می نماید، انسان در جامعه وارد می شود، در دل ها جا می گیرد، پیش خدا محبوب می شود، فرشتگان او را می شناسند و می ستایند، به بهشت نزدیک می شود و به "الله" نزدیک می گردد.

"سخا" عبارت است از این که انسان از آن چه دارد در راه هدف اصیل خود مضایقه نکند، کم باشد یا زیاد، از آن چه که مقدور اوست در راه هدف بگذارد و این مطلب، مطلب کوچکی نیست.

«لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّون‏» (آل‏ عمران: 92)

قرآن جمله را با کلمه "لَنْ" که در زبان عربی و واژه نامه عرب، به معنای نفی ابد است - در مورد کاری که هیچ گاه شدنی نیست "لَنْ" می گویند – شروع می کند، «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ» یعنی انسان ها به یک مقام والای انسانی نخواهند رسید مگر این که «تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّون» از آن چه که دوست دارند بگذرند در راه محبوبتان از همه چیز بگذرید، گذشت و بذل و إعطاء به معنای سخی است.

اولین جواد و کریم "الله" است و او جود و کرم را به ما می آموزد و بعد انبیاء از این جودها داشته اند و سر قافله های بشری به ما آموخته اند، روایتی که شنیده اید و می گوید: «تَخَلَّقُوا بِأَخْلَاقِ اللَّه‏» (بحار الأنوار، ج‏ 58: 129) خود را با صفت های خدا متّصف کنید، صفاتی که خدا دارد از آن صفات برای خود اتخاذ کنید.

«تأدبوا بآداب الله» آداب الله را یاد بگیرید و در خود هضم کنید و خود را متّصف به صفات خدا و متأدّب به ادب های خدا بکنید که مصداق "خلیفه الله" در روی زمین شوید.

مهم ترین صفت از صفت های پروردگار و یکی از شریف ترین صفت از صفات الهی، کَرم و جود است. پس هم انبیاء باید جواد باشند و هم مردم کریم و جواد باشند.

یکی از مهم ترین معارف اسلامی درک صفات خداست... که هر یک از این صفات، برای بشر یک سرمشق است. اگر ما، در "جود خدا" تأمل کنیم نکته بزرگی را دریافته ایم؛ اما اصولاً ما در صفات پروردگار درست دقت نکرده ایم یکی از مهم ترین معارف اسلامی درک صفات خداست، تحقیق و بررسی و تأمل و تعمق در صفات پروردگار است، تمام صفت های خدا آموزنده است «وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏» (اعراف:180) "هر یک از این صفات خداوند، برای بشر یک سرمشق است"

مثلاً در مورد این صفت خدا می خواهیم تأمل کنیم که خدا جواد است و کریم است یعنی چه؟ می بینید همه موجودات عالم تکوین در حرکت است، این عالم، عالم وقفه نیست، عالم توقف نیست، عالم حرکت است، جهان آفرینش جهان حرکت است و همه جمادات در حرکتند، نباتات و روییدنی ها در حرکتند، حیوانات در حرکتند، ارواح و روان ها در حرکتند، فرشتگان و اجنّه و شیاطین و نادیدنی ها در حرکتند و چنان چه برخی مثال زده اند این دنیا مانند رودخانه بزرگی است که شما در لب آن رودخانه ایستاده باشید و نگاهتان به آن رود خانه باشد آن وقت می بینید مرتب این آب در حرکت است و این جهان هم همین طور؛ همه در حرکت هستند.

پس خاک و تمام جمادات در حرکت هستند، گیاه در حرکت است. خاک چگونه حرکت می کند؟ این خاک است که از خاک بودن حرکت کرد و از انوار و اشعه آفتاب و نسیم و مواد دیگر و نیروهای دیگر، وقتی که حرکت کرد رسید به جایی که آهن شد و یک کمالی در برابر خاک پیدا کرد.

خاک است که حرکت کرد و طلا شد، خاک است که حرکت کرد و نقره شد، خاک حرکت می کند و دُرّ گرانبها می شود، خاک حرکت می کند گیاه می شود، گیاه حرکت می کند میوه می شود، میوه حرکت می کند جزء بدن انسان می شود، جزء بدن انسان نطفه می شود، نطفه علقه می شود، تا یک انسان کاملی می گردد و انسان حرکت می کند، روح می شود و روح اوج می گیرد، در عالم بالا با فرشتگان همراز می شود؛ پس این جهان، جهان حرکت است، سر تا پای جهان را اگر بنگریم حرکت است.

جود خدا و حرکت خدا این است، تمام این قافله متحرک را او راهنمایی می کند، روزیِ این قافله متحرک را او می دهد، خاک را او کمک می کند و از جود اوست که خاک طلا می شود، به آفتابش دستور می دهد، بتاب، به نسیمش دستور می دهد بوز، به حرکت های دیگر دستور می دهد تا کمک کنند تا کمالی برای موجودی حاصل شود؛ تا دست جود پروردگار بر سر خاک نباشد خاک نمی تواند طلا شود در این مسیر خدا باید احسان کند تا او بتواند برسد و طلا بشود.

تخم هایی که در زیر زمین پاشیده می شود، آن کشاورز عزیز وقتی که تخم ها را زیر زمین می ریزد و دفنش می کند و می رود سراغ کارش و بعد از شش ماه و یک سال این تخم ها که یک خروار بوده 50 خروار می شود، حرکت این ها را باید جود خدا تأمین کند باید آفتاب را او بتاباند، باید نسیم را او عطا کند، باید باران را او بریزد، باید مضار را او دفن کند، پس این دانه ها در مسیری که می خواهد بپیماید نیازمند احسان و کمک و جود است و آن جود از "الله" است، بر آن ها هم خدا جود می کند، به آن هسته زرد آلو و هسته گردو و هسته بادام که زیر زمین است خدا اجازه می دهد و کمکش می کند تا رشد می کند، نهال می شود، درخت می شود و سپس آن همه میوه می دهد، یک میوه زرد آلو، یک هسته زرد آلو می رسد به جایی که یک درخت بزرگ زرد آلو می شود و سالی چند مَن زرد آلو تحویل جامعه می دهد.

این هسته در این حرکت نیازمند جود است، نیازمند کَرَم است و باید کَرَم خدا در این مسیر به او کمک بکند، باید خدا اعطی نور کند، باید او را خدا هدایت کند و به آن آب بدهد.

این جمله، جمله عظیمی است که وقتی که حضرت موسی و برادرش به آن کاخ بزرگ فرعونی وارد شد و او را به خدا دعوت کردند «قالَ فَمَنْ رَبُّكُما يا مُوسى‏» (طه: 49) گفت: آن "الله" که می گویی از من بالاتر است و همه را او ایجاد کرده است، حقیقتش چیست؟ کجاست؟ دیدنی است یا شنیدنی است؟

«...فَمَنْ رَبُّكُما يا مُوسى ‏* قالَ رَبُّنَا الَّذي أَعْطى‏ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى‏» (طه: 50 – 49)

آن پیغمبر بزرگ یک جمله گفت، آنقدر این جمله عظیم است که خداوند آن جمله را در قرآن و از زبان حضرت موسی بیان کرده است. توجه کنید! این جمله چه محتوای عجیبی دارد، گفت: فرعون! آیا می خواهی خدای مرا بشناسی؟ من یکی از صفت های او را بگویم که صفت کَرَم و جود است.

«رَبُّنَا الَّذي أَعْطى‏ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى‏» خدای من آن خداست که ابتدا همه موجودات را لباس آفرینش پوشاند و همه موجودات را آفرید و سپس او را در مسیر حرکت تکوینی خود جود و احسان و امتنان کرد تا موجودات در حرکت خودشان به هدف برسند.

بنابراین وقتی می گوییم خداوند جواد است، خداوند کریم است به این معناست که به همه موجودات آن چه را نیاز دارند می دهد، "جواد" معنایش این است که هر موجودی را به اندازه نیازش بتواند تأمین کند، پس خدا "جواد مطلق" است، خدا کریم مطلق است.

در رابطه با صفات خدا باید گفت هر صفتی که خدا دارد مطلق است؛ و آن صفت ها اگر در ما باشد نِسبی است، خدا سمیع مطلق و شنوای مطلق است ولی من و شما شنوای نسبی هستیم، این جا می شنویم در این محیط که هستیم یک صدا را می شنویم صدای محیط های دیگر را نمی شنویم، ما امروز این جا هستیم و داریم می شنویم اما فردا را هنوز نمی شنویم گذشته ها گذشت ما این جا یک صدا را می شنویم صدای حیوانات دیگر را نمی شنویم اما خدا سمیع است یعنی در آنِ واحد همه صداهای انسان ها، حیوان ها، فرشته ها، و هر آن چه که صداست می شنود پس خدا سمیع مطلق است، ما سمیع نسبی، او شنوای بی قید است، ما شنوای مقیّد.

جودش هم همین طور؛ خدا جواد و کریم است یعنی همه نیازها را او ایجاد می کند، همه نیازها را او بر آورده می کند، جود او جود مطلق است، کَرَم او کَرَم مطلق است، ما اگر جواد باشیم جواد نِسبی هستیم، ما از ده تومانمان می گذریم در مورد صد تومان جواد هستیم و می گذریم اگر بالاتر از ثروت خودمان از همه داراییمان می گذریم آن هم بسیار محدود است، اگر ما بالاتر ترقّی کنیم از جانمان می گذریم آن هم بسیار محدود است، خدا جواد مطلق است ما جواد نِسبی، خدا جواد نامحدود است ما جواد محدود و بالآخره خدا جواد است به این معنی که عرض کردم. پس ما باید این صفت را از "الله" بیاموزیم و ما هم کریم و جواد باشیم و لذا یکی از بهترین صفت های انسانی صفت "جود" اوست.

امام رضا (سلام الله علیه) می فرماید: «إِنَّ السَّخِيَّ قَرِيبٌ مِنَ اللَّهِ قَرِيبٌ مِنَ النَّاسِ قَرِيبٌ مِنَ الْجَنَّة» (مجموعه ورام،تنبيه الخواطر، ج‏ 1: 171) انسانی که گذشت داشته باشد و در راه هدف بگذرد، از مالش، از آن چه دارد، این آدم سخی سه قُرب دارد، به سه چیز نزدیک می شود، به "الله" نزدیک می شود، به "دل مردم" نزدیک می شود، به "بهشت" نزدیک می شود.

چنان چه در مقابل این صفت، صفتِ "بخل ورزی" قرار دارد. انسان بخیل از خدا دور می شود، از مردم دور می شود، از بهشت دور می شود، سخاوت یک چنین موضوعی است.

حال اجمالاً باید به معنای سخاوت توجه کرد امام صادق (علیه السلام) می فرماید: سخاوت آن نیست که انسان اموالش را به هدر دهد، بریز و بپاش کند، به هر که بخواهد بدهد و هر جا باشد بریزد، این سخاوت نیست، سخاوت را معنا می کند، درجه اول سخاوت آن است که شما از اموال خودتان آن چه را که خدا خواسته و واجب کرده تحویل بدهید، بفهمید خدا از مال شما چه می خواهد، بفهمید خداوند از شما چه طلب کار است، آن چه که از شما خواسته از همان بگذرید، گاهی خدا یک دهم مال را می خواهد، گاهی خدا یک پنجم مالت را می خواهد، که همان خمس و زکات است، گاهی خدا کمتر از آن را می خواهد و گاهی خدا همه مالت را می خواهد، گاهی خدا می گوید از همه بگذر؛ گاهی می گوید فرزندت را می خواهم نه مالت را.

خداوند به حضرت ابراهیم فرمان می دهد: ابراهیم! باید سر فرزندت را ببری، اگر تو بخواهی در "مِنا" گوسفند قربانی کنی دیگران یک قدم بعد از تو هستند آن ها قربانی نمی کنند، تو باید فرزند قربانی کنی تا ملت بتواند یک بز قربانی کند، یک گوسفند قربانی کند.

ابراهیم! شما باید چند قدم از مردم جلو باشید، ابراهیم! بهترین چیزی که مورد عشق و علاقه توست چیست؟ خدایا! پس از گذشت 70 سال و آرزوی دیرینه فرزندی به من دادی به نام اسماعیل، من محبوبتر از او ندارم، چیزی در نظر من محبوب تر و دوست داشتنی تر از اسماعیلم نیست.

ابراهیم! باید ازهمان بگذری. پروردگارا! من در راه تو از آن هم می گذرم، اگر بالاتر از او هم داشته باشم می گذرم. باید خودت سرش را ببری. خدایا! خودم سرش را می برم.

اسماعیلش را آرایش می کند، به مادرش می گوید: من می خواهم این جوان را به سفر ببرم ، او را لباس نورانی بپوشان و آرایشش کن که می خواهیم به پیشگاه وجودی بزرگ برویم.

مادرنمی داند مطلب چیست، عاشقانه فرزند جوانش را لباس نو می پوشاند و آرایشش می کند و به دست پدر می دهد؛ پدر او را می برد، کارد به دست می گیرد،فرزند را می خواباند، صورت کودک را روی کارد می گذارد، "بسم الله الرحمن الرحیم" می گوید و کارد را می کشد، و این است معنای جود که ما تصوّرش را هم نمی توانیم بکنیم.

باید انسان در راه محبوب بگذرد «وَ فَدَيْناهُ بِذِبْحٍ عَظيمٍ» (صافات: 107) ای ابراهیم! «قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا» (صافات: 105) "ابراهیم! آن جوانی که به تو گفته بودیم و درخواب دستور بریدن سر او را داده بودیم، تو کار ما را امتثال کردی، امر ما را امتثال کردی، آفرین بر تو ابراهیم! "

«وَ إِبْراهيمَ الَّذي وَفّى» (نجم: 37) یک جمله قرآن درباره ابراهیم می گوید که انسان های زنده را تکان می دهد؛ واقعاً انسان را مبهوت می کند، می گوید: ابراهیم مرا می شناسید؟ ابراهیم من "وفّی" بود، وفی کسی را می گویند که هر چه بدهکاری داشته باشد همه را کاملاً بپردازد، یک ذرّه بدهی بر عهده خودش نگه ندارد، "قرآن می گوید: ابراهیم "توفیه" کرد، هر چه خواسته بودیم داد؛" اما ما چطور؟

پروردگارا! از ما واجبات زیادی خواستی اما نمی توانیم بگوییم آن را تحویل دادیم، همین نمازهایی که می خوانیم چیست؟ من نمی دانم قبول است یا قبول نیست، از ما نماز دارایِ شرایط می خواهد، از ما عمل می خواهد، در مورد ابراهیمش می گوید توفیه کرد، این جود بزرگ است که حضرت ابراهیم انجام داد.

پس امام صادق (علیه السلام) می فرماید: معنای جود این است که در تقدیم آن چه از تو خواسته اند مضایقه نکنی، اگرمال خواست، مال بدهی، اگر فرزند خواست، فرزند بدهی، جان خواست و روان خواست، روان بدهی، این مهمترین جود است.

در روایات و تاریخ دارد، حضرت موسی قصد کرد سامری را بکشد، می دانید سامری جنایتکارترین مرد در عصر حضرت موسی بود، و این مرد همان مرد است که وقتی موسی به دستور خدا چهل روز به مسافرت طور می رود، تا در آن جا با خدا صحبت کند، و کتاب تورات نوشته شود، و تورات را برای مردم بیاورد، تا موسی از میان مردم می رود این سامری است که گوساله درست می کند، و به صدا در می آورد و مردم را دعوت می کند می گوید: «هذا إِلهُكُمْ وَ إِلهُ مُوسى‏ فَنَسِيَ» (طه: 88) "مردم بیایید آن خدایی که موسی می گفته و به سراغش رفته این جا بود و یادش رفته؛ مردم آمدند دیدند گوساله دارد حرف می زند، گوساله صدا می کند، دورش را گرفتند، و سجده کردند،گفت: «هذا إِلهُكُمْ وَ إِلهُ مُوسى‏ فَنَسِيَ» (طه: 88) پس مردم سجده بر بت کردند و سجده بر گوساله؛ یک چنین خیانتی را انجام دادند، وقتی موسی برگشت، قوم موحّد خود را قوم مشرک یافت، انسان های مؤمن را انسان های کافر یافت، و به قدری ناراحت شد که خواست سامری را بکشد؛ خدا فرمود: از اعدامش بگذر، او را بیرون کن و تبعیدش کن، چرا؟ «لا نه کان سخیا» این فرد یک صفت داشت، موسی! به خاطر این یک صفت من دستور می دهم که از اعدام این مرد بگذری، از اعدامش گذشت و او را تبعید کرد.

به خاطر این که یک چنین صفتی داشته است. بهترین صفت ها برای انسان صفت جود است، صفت گذشت و صفت کَرَم است؛ هر انسانی به حال خودش مراجعه کند و برگردد به روح و وضع خودش نگاه کند، می فهمد که کجا من باید بذل کنم، کجا باید در راه او از مال بگذرم.

واجبات یک حسابی دارد و مستحباً اعطی کردن و انفاق کردن حساب دیگر دارد؛ من این حکایت را یک جای دیگر برای دوستانم خواندم، نمی دانم به گوش شما خورده است یا نه، نوشته اند روزی حضرت علی (علیه السلام) به امام حسن (علیه السلام) فرمود: حسن جان! مدتی است از ذهنم می گذرد که برای من کباب جگر درست کنی با نان نرم، شاید یک سال است می خواهم به تو بگویم اما وضع اقتضا ندارد، یعنی نمی خواهم موافق نفسم حرکت کنم.

امام حسن (علیه السلام) این جمله را شنید، بلند شد و رفت کباب جگر درست کرد، نان نرم پیدا کرد، علی (علیه السلام) روزه بود، اولِ وقت غذا آورد و جلوی علی (علیه السلام) گذاشت. تا علی خواست به غذایی که یک سال است می خواهد بخورد لب بزند، در زده شد، صدایی بلند شد: کیست که به من کمک کند؟ از راه دور آمده ام.

علی(علیه السلام) فرمود: حسن جان! کیست؟ امام حسن (علیه السلام) پاسخ داد: آقا! سائلی آمده و می گوید، از راه دور آمده ام. فرمود: این غذا را بردار و به او بده! امام حسن (علیه السلام) فرمود: آقا! غذای دیگری می دهم. حضرت جواب دادند: نه! همین غذا را بده، می ترسم روز قیامت مشمول این آیه بشوم «أَذْهَبْتُمْ طَيِّباتِكُمْ في‏ حَياتِكُمُ الدُّنْيا» (أحقاف: 20)

در آخرت به عده ای می گویند: تو برو، تو خوشی خودت را در دنیا گذرانده ای، تو همه لذّت هایت را در دنیا گذراندی، دیگر برای آخرتت چیزی نگذاشتی، جای لذّتی نگذاشتی، بردار این را ببر و به او بده. علی از آن غذا گذشت، این معنای جود است.

پس جود عبارت از گذشتن است از آن چه که انسان باید در مقام امتحان از او بگذرد، این معنای جود است، امیدوارم إن شاء الله امروز توجه به این مسأله پیدا کنید؛ البته همه معنای جود این نیست که همیشه از پول و مال بگذری گاهی از راحتی باید بگذری، گاهی کار برای انسان مشکل است، گاهی عبادت مشکل است، گاهی حرکت مشکل است، ماموریتی می دهند یا باید این جا بماند یا حرکت کند و به جبهه برود، به جاهای دیگر برود می بینید خیلی برای او مشکل است، آن جا ماندن برایش خیلی راحت است، آن پست برایش راحت است، پست دیگر برایش ناراحتی دارد، این جا مسأله جود پیش می آید، این جا هم مسأله بذل نفس پیش می آید که انسان علیه نفس خودش قیام کند و از شهوات نفس بگذرد از استراحت های خود بگذرد؛ این یکی از موارد جود است و همه مردم نیازمند به این صفت اند، اگر در جامعه صفت جود نباشد آن جامعه نمی تواند زندگی مرفّه داشته باشد و زندگیشان زندگی انسانی باشد.

در روایت دارد پیغمبر گرامی اسلام (صلی لله علیه و آله و سلم) روزی در مسجد نشسته بود و عده زیادی از یارانش دور حضرت بودند، گروهی از یمن وارد شدند برای این که به حضور حضرت برسند و از او مطالبی را بیاموزند. آمدند و مقابل حضرت ایستادند، در روایت دارد یکی از آن ها زیاد مجادله گر بود، هر چه حضرت فرمود: خواست جواب بدهد، هر چه حضرت فرمود: جواب داد، حضرت ناراحت شد و سر به پایین انداخت و فکر کرد.

چون حضرت وقتی می خواهد دستور بدهد، تصور می کند، فکر می کند او مطلب درست را به ما می آموزد که فکر کنیم و درست اقدام کنیم، انسانی که دقت نکرده به کاری اقدام کند آن انسان، ناقص است، آن انسان قلیل العقل است، انسان عاقل، انسانی است که هر کاری را می خواهد شروع کند و به هر کاری می خواهد اقدام کند، درست فکر کند، درست هضم کند، درست بفهمد و اگر نمی فهمد مشورت کند، این که این همه استشاره وارد شده معنایش همین است، اگر مطلب کاملا روشن نیست سراغ آن کار نرو، برو مشورت کن و از کسانی که می دانند بپرس.

پیامبر گرامی سر به پایین انداخت که درباره این مرد جسور بی منطق چه کند، روایت می گوید صورت مبارک حضرت تغییر کرد و تصمیم گرفت دستوری درباره او صادر بکند، آن مرد از قیافه حضرت این مطلب را خواند، فهمید که حضرت دارد یک تصمیمی علیه او می گیرد، که بعداً حضرت فرمود: می خواستم تصمیم بگیرم و حکم اعدامت را صادر کنم.

بعد یک دفعه آن مرد درست قیافه حضرت را مطالعه می کند یک وقت دید رنگ چهره حضرت عادی شد حضرت سرش را بالا کرد لبخندی بر لب های مبارکش پیدا شد و فرمود: بنشینید. مورد اکرامش قرار داد و فرمود: الآن پیک الهی بر من وارد شد، جبرئیل بر من نازل شد، فرمود: پیامبر! خدایت سلام می گوید و می فرماید : این تصمیم را درباره این مرد نگیر، زیرا این مرد چند صفت دارد و یکی از آن صفت ها صفت جود اوست، این مرد سخی است، این مرد از آنچه دارد مضایقه ندارد، خدمتگذار ملت است، خدمتگذار مردم خودش است به خاطر این صفت از او در گذر. حضرت فرمود: من تو را به این جهت عفو کردم. سؤال کرد: آیا خدای تو سخاوت را دوست دارد؟

پیامبرفرمود: خدای من زیباست و همه زیبایی ها را دوست دارد، خدای من سخی است و سخی ها را دوست دارد، خدای من رحیم است و دلسوز به حال جامعه را دوست دارد، خدای من مهربان است و مهربان نسبت به انسان ها و انسان عاطفی را دوست دارد، خدای من شجاع است و شجاعان را دوست دارد، خدای من غیور است و غیرتمندان را دوست دارد، خدای من جواد است و بذل کنندگان را دوست دارد، خدای من بزرگ است و با عظمت ها را دوست دارد، خدای من زیبایی های کامل دارد و همه انسان هایی را که دارای صفات زیبا هستند دوست دارد.

وقتی که این مرد این جمله را می شنود تسلیم کلام پیغمبر می شود و شهادتین می گوید و همین معنای سخاوت و صفت سخاوت بالآخره او را از کفر نجات می دهد و به یک مقامی می رساند.

برادران! دوستان! توجه پیدا کنید که روایت می گوید: در نفس خودتان مطالعه کنید، هر روز به یک صفتی از صفات خود دقت کنید، روزی یک درس بخوانید در هر درسی صفتی را فرا بگیرید و پس از فرا گرفتن به مرحله عمل بیاورید که پس از گذشتن مدتی، انسان کامل شوید.

من به شما قول می دهم آن دلی که باز شود و دریچه اش گشاده شود و نور اسلام در آن دل بتابد و آشنا با معارف قرآن شود آن دل دیگر انحراف پیدا نمی کند. شما در جامعه ما این همه منحرف می بینید، این همه گروهک های مخالف می بینید، این همه چپ و راست را می بینید که هر یکی با صدایی به جایی می رود، این ها نتیجه 50 سال زمان طاغوت بود که نگذاشت دریچه های دل باز شود و با معارف قرآنی آشنا شود و گرنه کدام دل است که نور قرآن بر او بتابد و سپس منحرف شود؟! کدام دل است که با قرآن آشنا شود و سپس منحرف گردد؟! ای قرآن عزیز! بارها از تو معذرت خواستیم، ما با تو آشنا نشدیم و به همین علت منحرف گشتیم، ما تو را در دل ها راه ندادیم و قدر تو را نفهمیدیم که منحرف شدیم.

این همه انسان کشته می شود، این همه انحراف، این همه گروهک های مختلف؛ چرا؟ برای این که این ها با قرآن سر و کار نداشتند، این ها با قرآن آشنایی نداشتند.

برادران! دوستان! با این کتاب بزرگ آشنا شوید، اگر روزی یک جمله از معارف این کتاب را درک کنید پس از گذشت مدتی مفسّر می شوید، عالِم به کتاب خدا می شوید، معارف اسلامی را در می یابید.

این دنیا کلاس دانش است، کلاس فهم و خداشناسی است. اگر امروز، مهمان شمایم و فردا نیستیم، شما جلسه را تعطیل نکنید إن شاءَ الله جلساتتان قائم به شخص نباشد، این جلسات همیشه باشد و از هر کسی که احضارش می کنید و دعوت می کنید، بخواهید روزی یک نکته از معارف اسلامی برای شما بیان کند، روزی یک مرض از مرض های روحی را برای شما بیان کند، روزی یک راه سعادت از راه های سعادت شما را نشان بدهد که إن شاءَ الله انسان کامل شوید.

انسان باید در این کلاس بزرگ آفرینش درس بخواند، این کلاس بزرک آفرینش و این جهان، کلاس بشریت است، دانش سرای ماست که شاعرمی گوید:

دانشسرای اوّلیه توحید، عالم است

اول معلمی که در او بود، آدم است

این دنیا، کلاس دانش است، کلاس فهم و خداشناسی است و برای همین قرآن می گوید: چرا به آسمان ها و زمین نگاه نمی کنید؟ گاهی از محیط شهر بیرون بروید و در تپه ای، روی کوهی، به آسمان نگاه بکنید، به زمین نگاه کنید، به این جهان بزرگ نگاه کنید، به آفتابش بنگرید، به این صحرا بنگرید، به فضا و نسیم بنگرید، به این جهان بزرگ نگاه کنید، بعد بگویید: ای خدا! همه این ها را تو آفریدی که من از این آیینه عظیم تو را ببینم، من در این آیینه بزرگ، ذات تو را بخوانم، وجود این ها دلیل وجود "الله" است، بزرگی این ها دلیل عظمت "الله" است و ریزه کاری این ها دلیل "علم" خدا و نظم این ها دلیل "حکمت" خدا.

به این جمله که گفتم درست توجه کنید:تمام ذرات عالم این حکم را دارد، وجود هر ذره ای می گوید خدا هست که مرا ایجاد کرده، وجودش دلیل وجود "الله" است، بزرگی این جهان دلیل این است که او بزرگ است "وَاللهُ أکبَرُ" و از همه بزرگتر. دلیل این که خدا تمام ریزه کاریهای این جهان را می بیند، این است که او عالِم است و علمش وسیع می باشد. اگر نظم این جهان را مطالعه کنید می گوید او حکیم است و دارای حکمت، این جهان آیینه است و ما باید از این آیینه او را بخوانیم، که شاعر چقدر خوب می گوید و من این شعر را مکرّر به دوستانم گفته ام

پروردگار، در هر برگ درختی خود را به من نشان می دهد، به وسیله این گیاهان خود را به من نشان می دهد، هر برگ درختی آیینه اوست، دریا آیینه اوست، صحرا آیینه اوست، انسان ها و حیوان ها همه حکایت از او می گویند و شاعر این معنا را می گوید که: خدایا!

با صد هزارجلوه برون آمدی که من     با صد هزار دیده تماشا کنم تو را

همه جا آثار رحمت "الله" است و خود را به من ارائه می کند و نشان می دهد و خوشا به حال آن انسان که بتواند از این آیینه بزرگ جمال زیبای خدا را ببیند.

امام زین العابدین (علیه السلام) در یکی از دعاها چنین می گوید: «أسئلك حبّك و حُبِّ مَن أحبَبتَ و حُبِّ ما يقرّب حبّه إلى حُبّكَ» (صحيفه علويه: 585)

خدایا! سه محبت از تو می خواهم تا دلم روشن بشود، باز بشود و سه محبّت در این دل فرو رود:

1- محبّت خودت

2- محبّت آن افراد که تو را دوست دارند

3- محبّت هر کاری که از آن کار خوشت می آید، هر کاری که تو آن کار را دوست داری.

پروردگارا! اگر این سه محبّت را به من بدهی کار من درست شده است؛ تو را دوست داشته باشم، دوستانت را دوست داشته باشم، کارهای خیر را دوست داشته باشم، که اگر چنین شد قهراً عاشقانه به سوی تو خواهم آمد.

برادر! سجده کن و در سجده طولانی از خدایی که ما را دعوت کرده بخواه، همه از او بخواهیم و خدا از کسی که سجده کند و از او بخواهد خوشش می آید و بسا می شود بنده خدا یک "یا الله" می گوید خداوند می فرماید: لبیک بنده من! حاجتت چیست؟ من هستم همین جا هستم. کجاست که او نباشد؟

برادر! رابطه ات را با خدا بهتر کن، دنیای امروز از خدا بریده است، دنیای امروز با "الله" قطع رابطه کرده، حتماً به این مطلب توجه کنید ابر قدرت ها از خدا بریده اند، دولت ها از خدا بریده اند، اکثر ملت ها از خدا بریده اند، مسلمین هم از خدا بریده اند و اسمشان مسلمان است شما دنیا را بگردید و همه کُره را بگردید باز بر می گردید به ایران؛ کسانی را که با خدا رابطه دارند در ایران می بینید.

امید است إن شاءَ الله بیش از این با خدا مربوط بشوید. امید است إن شاءَ الله بیش از این با او مناجات پیدا بکنید. یک دعای بسیار عظیمی در شب عرفه - شریف ترین شب از شب های عیدهای اسلامی - وارد شده است، امام زین العابدین (علیه السلام) دعا می کند در آن دعا این جمله را می گوید: «الهی اسئلک بحق تلک المناجات التی کانت بینک و بین موسی بن عمران»

خدایا! تو را قسم می دهم به آن مناجات های نیمه شب موسی بن عمران ... مناجات بسیار عزیز است و پیش خدا مطلوب است، مناجات چیست؟ بنشینی و خودت به زبان خودت با او سخن بگویی؛

خدا! عمرم گذشت، می گذرد، نمی دانم از من راضی هستی یا نه؟ خدایا! نمی دانم گناهانم چقدر است؟ خدایا! همه را تو نوشته ای، من که ننوشته ام، تو می دانی جرمم چقدر است، عملم چیست، خالص است، ناخالص است، به من بهشت می دهی، یا مرا به جهنم می بری؟ در قبر چه می کنم؟ در برزخ چطور است؟ بنشینی در این مسافرتی که می کنی فکر کنی.

مناجات معنایش این است، با او صحبت کنی با او در میان بگذاری اگر بتوانی تغییر حالی بده، که زین العابدین (علیه السلام) می گوید: اگر بتوانی چشمت پر از اشک بشود و لو جاری هم نشود آن حال را غنیمت بدان که مشمول رحمت پروردگار شدی.

بنده رو در گریه و زاری کند               گر خداوند میل غفاری کند

امید است إن شاءَ الله بیش از این متوجه "الله" بشویم.

برادران عزیز! من ناصحانه به شما می گویم این ارتباطتان را با خدا قویتر کنید و پیوسته این حالی که در یاد او باشید برای خودتان نگهدارید.

پروردگارا!

به حق محمد و اهل بیتش دل های ما را به نور علم و ایمان روشن و منوّر بفرما.

پروردگارا!

به حق محمد و اهل بیتش ما را از دوستداران و دوستان خودت قرار بده، شیطان و نفس اماره و ظالمین و طاغوت ها را بر ما مسلط مگردان.

پروردگارا!

توفیق تشخیص و انجام وظیفه به همه ما عنایت بفرما.

پروردگارا!

عمر امام امت، رهبر کبیر انقلاب، فرمانده کل قوا و این نعمت بزرگی که به ما ایرانیان و به همه مسلمین و بلکه به همه مستضعفان جهان عنایت کرده ای طولانی بگردان.

« والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»

Starts: 2010/11/07
Ends: Duration:
P.O. Box:
Ardabil,
Iran

«وَ الصَّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی خَیرِ خَلقِه وَ أفضَلَ بَریَّتِه سَیِّد ألاَنبیاءِ وَ المُرسَلینَ وَ أوَّلِ الصُّلَحاءِ وَ المُقَرَّبینَ أبِی القاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ عَلی آلَه الطَّیبینَ الطَّاهرینَ وَ اللعنُ عَلی أعدائِهم أجمَعینَ. رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْری وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْری وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانی يَفْقَهُوا قَوْلی»

علماء اخلاق و روانشناسان مذهب هنگامی که درباره انسان سخن گفته اند و صفات نیک و بد او را از هم جدا کرده اند و بشر را به عیوب و کمالات خودش راهنما شده اند، چنین می نویسند: یکی از بهترین فضیلت های انسانی و یکی از شریف ترین صفات بشری صفت جود و کرم و \"سخا\" است!

" />


پایگاه اطلاع رسانی موسسه فرهنگی و پژوهشی دارالارشاد مرکز حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله سید حسن عاملی

SiteMap