Deneme versiyası
Günün nitqi
Ayətullah amillər: ilk Asrsyant, E. Ast.khda ona Lord ələ ürəyində olduğunu Allahın sadiq iki barmaqları arasında ona Knd.qlb bir Allah tuta onun Dhd.jz Khvdqrar saxlamaq.

 عقل و انتخاب برتر

«عقل و انتخاب برتر»

آیت اللّه احمدى میانجى(رحمة الله علیه)

 

قال موسى بن جعفر (علیه السلام): "يَا هِشَامُ ثُمَّ وَعَظَ أَهْلَ الْعَقْلِ وَ رَغَّبَهُمْ فِي الْآخِرَةِ فَقَالَ «وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلَّا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ أَ فَلا تَعْقِلُون»"‏ (كافی ج ‏1: 14)

بسم‌اللّه الرحمن الرحیم

اگر انسان در جایى که به ضرر خودش است، بتواند به عدالت قضاوت کند، به مرحله خیلى بالایى رسیده که همان مرحله عقل است. اگر ما آن اخلاق کودکى را که بین بد و خوب مرز قائل بودیم، تقویت کنیم و نفسمان را تزکیه و تهذیب نموده، و مسائل را درست ادراک کنیم، این اسمش عقل است. مثلاً نفس مى‌گوید بخور، ولى عقل مى‌گوید جایز نیست. نفس مى‌گوید در حال غضب بزن، عقل مى‌گوید درست نیست.

آن‌جاهایى که حیوانیت اقتضا مى‌کند که از غضب و شهوت و هر تمایل شیطانى تبعیت کند، عقل جلویش را مى‌گیرد و مى‌گوید: "أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْجاهِلِين" (بحار الأنوار، ج‏ 60: 99)‏. این حکم عقل است.

اگر یک انسان پیدا شود که به مرحله کامل عقل برسد، مورد خطاب خداوند قرار مى‌گیرد که: "وَعَظَ أَهْلَ الْعَقْلِ وَ رَغَّبَهُمْ فِي الْآخِرَةِ فَقَالَ «وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلَّا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ»". خداوند عقلا را موعظه کرده نه مؤمنین را، فرموده: زندگى دنیا به جز بازى و سرگرمى نیست، منتها این بازى‌ها تغییر مى‌کند؛ تا وقتى که جوان هستیم با توپ بازى مى‌کنیم و زمانى که پا به سن گذاشتیم سرگرم زن و بچه و مقام و ریاست و تعارف و پایین و بالا نشستن هستیم.

«وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ أ َفَلا تَعْقِلُون» خداوند مى‌فرماید کمى فکر کنید، ببینید این طور هست یا نیست. چه زمانى از دوران عمر ما بدون بازى گذشته؟ فقط اسباب بازى‌ها فرق کرده است.

زمانى مى‌رسد که انسان متوجه حقیقت مى‌شود و شاید آن، زمانى باشد که چشمش نبیند و گوشش از کار بیفتد، دیگر پاها قدرت راه رفتن نداشته باشد. آن وقت مى‌فهمد که همه بیهوده بوده، همه بازى بوده و در این مسیر تنها یک چیز برایش مفید بود و او هرگز به سراغش نرفته و آن هم خدا بود. اگر در همه این بازى‌ها خدا بود دیگر آنها بازى محسوب نمى‌شد.

مى‌گوید بازى مى‌کنم تا بدنم قوى شود و بتوانم، خوب عبادت کنم، خوب درس بخوانم. دیگر تمام کارها به نیت برمى‌گردد. اگر خوردن، خوابیدن، کاسبى کردن، درس خواندن و منبر رفتن براى خدا باشد، دیگر از بازى بودن خارج مى‌شود؛ چون بازى و لعب و لهب، آن است که فعل ما بى‌هدف و بى‌مقصد باشد. و این کار که مقصد و هدفش خداست، اصالت پیدا مى‌کند؛ چون اصل همه چیز خداست.

آن‌وقت که همه‌چیز خدایى شد، چه به او احترام کردند و چه نکردند، برایش تأثیر ندارد، به‌قول حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام): که فرموده: "لَا يَرْجُوَنَّ أَحَدٌ مِنْكُمْ إِلَّا رَبَّه‏" (نهج البلاغه 482)، به کسى امیدوار نباشید، مگر از خدا. خدا همه کارها را درست مى‌کند.

داستان حضرت موسى (علیه السلام): بسیار عبرت‌آمیز است. آن قابله وقتى حضرت موسى (علیه السلام) را دید، خدا چنان محبت و عشق آن بچه را در دل قابله انداخت که به مادرش گفت: من گزارش نمى‌کنم، سپس خداوند وحى کرد که او را در داخل صندوقى قرار بده و به دریا بینداز.

زن فرعون با دیدن حضرت موسى دلباخته او مى‌شود و وقتى فرعون خواست بکشد، او گفت: نکش، این پسر خودمان باشد ما که پسر نداریم. خلاصه خداوند حضرت موسى (علیه السلام) را در دامن فرعون، با نان فرعون، با آب فرعون، با لباس‌هاى فاخر فرعونى بزرگ کرده است. کار خداوند این طورى است.

یک نفر از مقدسین نجف مى‌‌گفت: هر وقت آقا سید ابوالحسن اصفهانى به من پول نمى‌دهد، در عدالتش شک مى‌کنم و زمانى که پول داد، مى‌گویم عادل است! البته او از یک واقعیتى حکایت مى‌‌کرد و مرادش این بود که نفس این‌طورى است که هر وقت کسى جلوى پاى آدم بلند شود و سلام کند، آدم خوبیه و هر وقت اعتنا نکرد مى‌گوییم آدم بدى است.

انسان باید طورى تربیت شود که برایش فرق نکند، ولو باطل به نفع او و حق به ضرر او باشد. ما باید خودمان را آماده کنیم تا هر چه خدا و رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرموده، تعبداً بپذیریم.

در روایت این طور بیان شده که اگر امام معصوم (علیه السلام) از یک درخت، سیبى بچیند و پس از نصف کردن آن بفرماید: این نصف حلال و آن نصفش حرام است، فرد متعبد کسى است که در دلش حتى تردید نیاید؛ و این خیلى مهم است.

متأسفانه ما این طور نیستیم، مال مردم را مى‌خوریم عیب ندارد، ولى اگر کسى به مال ما تعدى کند مى‌گوییم ظلم است! دیگران دروغ بگویند بد است، اما اگر ما دروغ بگوییم خیلى به نظرمان بد نمى‌آید! آنچه منفعت خودمان است آن را عدل مى‌دانیم ولى آن‌جا که علیه خودمان تمام شود، دادمان بلند مى‌شود. غالباً اشخاص این‌طورى‌اند. مى‌گوید متحد باشید ولى مرادش این است که بر حرف من بروید! ولى اسلام این طور نمى‌گوید. اسلام مى‌گوید: ملاک‌ها پیش خداست، خواه عقل بشر درک کند خواه نکند.

خدایا! دل‌هاى ما را با محبت خودت و محبت محمد و آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلّم) و بغض دشمنانش معطر فرما.

منبع: هفته نامه افق حوزه، خرداد 1389، شماره 273

«عقل و انتخاب برتر»

آیت اللّه احمدى میانجى(رحمة الله علیه)

 

قال موسى بن جعفر (علیه السلام): "يَا هِشَامُ ثُمَّ وَعَظَ أَهْلَ الْعَقْلِ وَ رَغَّبَهُمْ فِي الْآخِرَةِ فَقَالَ «وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلَّا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ أَ فَلا تَعْقِلُون»"‏ (كافی ج ‏1: 14)

بسم‌اللّه الرحمن الرحیم

اگر انسان در جایى که به ضرر خودش است، بتواند به عدالت قضاوت کند، به مرحله خیلى بالایى رسیده که همان مرحله عقل است. اگر ما آن اخلاق کودکى را که بین بد و خوب مرز قائل بودیم، تقویت کنیم و نفسمان را تزکیه و تهذیب نموده، و مسائل را درست ادراک کنیم، این اسمش عقل است. مثلاً نفس مى‌گوید بخور، ولى عقل مى‌گوید جایز نیست. نفس مى‌گوید در حال غضب بزن، عقل مى‌گوید درست نیست.

آن‌جاهایى که حیوانیت اقتضا مى‌کند که از غضب و شهوت و هر تمایل شیطانى تبعیت کند، عقل جلویش را مى‌گیرد و مى‌گوید: "أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْجاهِلِين" (بحار الأنوار، ج‏ 60: 99)‏. این حکم عقل است.

اگر یک انسان پیدا شود که به مرحله کامل عقل برسد، مورد خطاب خداوند قرار مى‌گیرد که: "وَعَظَ أَهْلَ الْعَقْلِ وَ رَغَّبَهُمْ فِي الْآخِرَةِ فَقَالَ «وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلَّا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ»". خداوند عقلا را موعظه کرده نه مؤمنین را، فرموده: زندگى دنیا به جز بازى و سرگرمى نیست، منتها این بازى‌ها تغییر مى‌کند؛ تا وقتى که جوان هستیم با توپ بازى مى‌کنیم و زمانى که پا به سن گذاشتیم سرگرم زن و بچه و مقام و ریاست و تعارف و پایین و بالا نشستن هستیم.

«وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ أ َفَلا تَعْقِلُون» خداوند مى‌فرماید کمى فکر کنید، ببینید این طور هست یا نیست. چه زمانى از دوران عمر ما بدون بازى گذشته؟ فقط اسباب بازى‌ها فرق کرده است.

زمانى مى‌رسد که انسان متوجه حقیقت مى‌شود و شاید آن، زمانى باشد که چشمش نبیند و گوشش از کار بیفتد، دیگر پاها قدرت راه رفتن نداشته باشد. آن وقت مى‌فهمد که همه بیهوده بوده، همه بازى بوده و در این مسیر تنها یک چیز برایش مفید بود و او هرگز به سراغش نرفته و آن هم خدا بود. اگر در همه این بازى‌ها خدا بود دیگر آنها بازى محسوب نمى‌شد.

مى‌گوید بازى مى‌کنم تا بدنم قوى شود و بتوانم، خوب عبادت کنم، خوب درس بخوانم. دیگر تمام کارها به نیت برمى‌گردد. اگر خوردن، خوابیدن، کاسبى کردن، درس خواندن و منبر رفتن براى خدا باشد، دیگر از بازى بودن خارج مى‌شود؛ چون بازى و لعب و لهب، آن است که فعل ما بى‌هدف و بى‌مقصد باشد. و این کار که مقصد و هدفش خداست، اصالت پیدا مى‌کند؛ چون اصل همه چیز خداست.

آن‌وقت که همه‌چیز خدایى شد، چه به او احترام کردند و چه نکردند، برایش تأثیر ندارد، به‌قول حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام): که فرموده: "لَا يَرْجُوَنَّ أَحَدٌ مِنْكُمْ إِلَّا رَبَّه‏" (نهج البلاغه 482)، به کسى امیدوار نباشید، مگر از خدا. خدا همه کارها را درست مى‌کند.

داستان حضرت موسى (علیه السلام): بسیار عبرت‌آمیز است. آن قابله وقتى حضرت موسى (علیه السلام) را دید، خدا چنان محبت و عشق آن بچه را در دل قابله انداخت که به مادرش گفت: من گزارش نمى‌کنم، سپس خداوند وحى کرد که او را در داخل صندوقى قرار بده و به دریا بینداز.

زن فرعون با دیدن حضرت موسى دلباخته او مى‌شود و وقتى فرعون خواست بکشد، او گفت: نکش، این پسر خودمان باشد ما که پسر نداریم. خلاصه خداوند حضرت موسى (علیه السلام) را در دامن فرعون، با نان فرعون، با آب فرعون، با لباس‌هاى فاخر فرعونى بزرگ کرده است. کار خداوند این طورى است.

یک نفر از مقدسین نجف مى‌‌گفت: هر وقت آقا سید ابوالحسن اصفهانى به من پول نمى‌دهد، در عدالتش شک مى‌کنم و زمانى که پول داد، مى‌گویم عادل است! البته او از یک واقعیتى حکایت مى‌‌کرد و مرادش این بود که نفس این‌طورى است که هر وقت کسى جلوى پاى آدم بلند شود و سلام کند، آدم خوبیه و هر وقت اعتنا نکرد مى‌گوییم آدم بدى است.

انسان باید طورى تربیت شود که برایش فرق نکند، ولو باطل به نفع او و حق به ضرر او باشد. ما باید خودمان را آماده کنیم تا هر چه خدا و رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرموده، تعبداً بپذیریم.

در روایت این طور بیان شده که اگر امام معصوم (علیه السلام) از یک درخت، سیبى بچیند و پس از نصف کردن آن بفرماید: این نصف حلال و آن نصفش حرام است، فرد متعبد کسى است که در دلش حتى تردید نیاید؛ و این خیلى مهم است.

متأسفانه ما این طور نیستیم، مال مردم را مى‌خوریم عیب ندارد، ولى اگر کسى به مال ما تعدى کند مى‌گوییم ظلم است! دیگران دروغ بگویند بد است، اما اگر ما دروغ بگوییم خیلى به نظرمان بد نمى‌آید! آنچه منفعت خودمان است آن را عدل مى‌دانیم ولى آن‌جا که علیه خودمان تمام شود، دادمان بلند مى‌شود. غالباً اشخاص این‌طورى‌اند. مى‌گوید متحد باشید ولى مرادش این است که بر حرف من بروید! ولى اسلام این طور نمى‌گوید. اسلام مى‌گوید: ملاک‌ها پیش خداست، خواه عقل بشر درک کند خواه نکند.

خدایا! دل‌هاى ما را با محبت خودت و محبت محمد و آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلّم) و بغض دشمنانش معطر فرما.

منبع: هفته نامه افق حوزه، خرداد 1389، شماره 273

admin
Date published: 12:00
10 / 10ScaleMaximum stars

«عقل و انتخاب برتر»

آیت اللّه احمدى میانجى(رحمة الله علیه)

 

قال موسى بن جعفر (علیه السلام): "يَا هِشَامُ ثُمَّ وَعَظَ أَهْلَ الْعَقْلِ وَ رَغَّبَهُمْ فِي الْآخِرَةِ فَقَالَ «وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلَّا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ أَ فَلا تَعْقِلُون»"‏ (كافی ج ‏1: 14)

بسم‌اللّه الرحمن الرحیم

اگر انسان در جایى که به ضرر خودش است، بتواند به عدالت قضاوت کند، به مرحله خیلى بالایى رسیده که همان مرحله عقل است. اگر ما آن اخلاق کودکى را که بین بد و خوب مرز قائل بودیم، تقویت کنیم و نفسمان را تزکیه و تهذیب نموده، و مسائل را درست ادراک کنیم، این اسمش عقل است. مثلاً نفس مى‌گوید بخور، ولى عقل مى‌گوید جایز نیست. نفس مى‌گوید در حال غضب بزن، عقل مى‌گوید درست نیست.

آن‌جاهایى که حیوانیت اقتضا مى‌کند که از غضب و شهوت و هر تمایل شیطانى تبعیت کند، عقل جلویش را مى‌گیرد و مى‌گوید: "أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْجاهِلِين" (بحار الأنوار، ج‏ 60: 99)‏. این حکم عقل است.

اگر یک انسان پیدا شود که به مرحله کامل عقل برسد، مورد خطاب خداوند قرار مى‌گیرد که: "وَعَظَ أَهْلَ الْعَقْلِ وَ رَغَّبَهُمْ فِي الْآخِرَةِ فَقَالَ «وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلَّا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ»". خداوند عقلا را موعظه کرده نه مؤمنین را، فرموده: زندگى دنیا به جز بازى و سرگرمى نیست، منتها این بازى‌ها تغییر مى‌کند؛ تا وقتى که جوان هستیم با توپ بازى مى‌کنیم و زمانى که پا به سن گذاشتیم سرگرم زن و بچه و مقام و ریاست و تعارف و پایین و بالا نشستن هستیم.

«وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ أ َفَلا تَعْقِلُون» خداوند مى‌فرماید کمى فکر کنید، ببینید این طور هست یا نیست. چه زمانى از دوران عمر ما بدون بازى گذشته؟ فقط اسباب بازى‌ها فرق کرده است.

زمانى مى‌رسد که انسان متوجه حقیقت مى‌شود و شاید آن، زمانى باشد که چشمش نبیند و گوشش از کار بیفتد، دیگر پاها قدرت راه رفتن نداشته باشد. آن وقت مى‌فهمد که همه بیهوده بوده، همه بازى بوده و در این مسیر تنها یک چیز برایش مفید بود و او هرگز به سراغش نرفته و آن هم خدا بود. اگر در همه این بازى‌ها خدا بود دیگر آنها بازى محسوب نمى‌شد.

مى‌گوید بازى مى‌کنم تا بدنم قوى شود و بتوانم، خوب عبادت کنم، خوب درس بخوانم. دیگر تمام کارها به نیت برمى‌گردد. اگر خوردن، خوابیدن، کاسبى کردن، درس خواندن و منبر رفتن براى خدا باشد، دیگر از بازى بودن خارج مى‌شود؛ چون بازى و لعب و لهب، آن است که فعل ما بى‌هدف و بى‌مقصد باشد. و این کار که مقصد و هدفش خداست، اصالت پیدا مى‌کند؛ چون اصل همه چیز خداست.

آن‌وقت که همه‌چیز خدایى شد، چه به او احترام کردند و چه نکردند، برایش تأثیر ندارد، به‌قول حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام): که فرموده: "لَا يَرْجُوَنَّ أَحَدٌ مِنْكُمْ إِلَّا رَبَّه‏" (نهج البلاغه 482)، به کسى امیدوار نباشید، مگر از خدا. خدا همه کارها را درست مى‌کند.

داستان حضرت موسى (علیه السلام): بسیار عبرت‌آمیز است. آن قابله وقتى حضرت موسى (علیه السلام) را دید، خدا چنان محبت و عشق آن بچه را در دل قابله انداخت که به مادرش گفت: من گزارش نمى‌کنم، سپس خداوند وحى کرد که او را در داخل صندوقى قرار بده و به دریا بینداز.

زن فرعون با دیدن حضرت موسى دلباخته او مى‌شود و وقتى فرعون خواست بکشد، او گفت: نکش، این پسر خودمان باشد ما که پسر نداریم. خلاصه خداوند حضرت موسى (علیه السلام) را در دامن فرعون، با نان فرعون، با آب فرعون، با لباس‌هاى فاخر فرعونى بزرگ کرده است. کار خداوند این طورى است.

یک نفر از مقدسین نجف مى‌‌گفت: هر وقت آقا سید ابوالحسن اصفهانى به من پول نمى‌دهد، در عدالتش شک مى‌کنم و زمانى که پول داد، مى‌گویم عادل است! البته او از یک واقعیتى حکایت مى‌‌کرد و مرادش این بود که نفس این‌طورى است که هر وقت کسى جلوى پاى آدم بلند شود و سلام کند، آدم خوبیه و هر وقت اعتنا نکرد مى‌گوییم آدم بدى است.

انسان باید طورى تربیت شود که برایش فرق نکند، ولو باطل به نفع او و حق به ضرر او باشد. ما باید خودمان را آماده کنیم تا هر چه خدا و رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرموده، تعبداً بپذیریم.

در روایت این طور بیان شده که اگر امام معصوم (علیه السلام) از یک درخت، سیبى بچیند و پس از نصف کردن آن بفرماید: این نصف حلال و آن نصفش حرام است، فرد متعبد کسى است که در دلش حتى تردید نیاید؛ و این خیلى مهم است.

متأسفانه ما این طور نیستیم، مال مردم را مى‌خوریم عیب ندارد، ولى اگر کسى به مال ما تعدى کند مى‌گوییم ظلم است! دیگران دروغ بگویند بد است، اما اگر ما دروغ بگوییم خیلى به نظرمان بد نمى‌آید! آنچه منفعت خودمان است آن را عدل مى‌دانیم ولى آن‌جا که علیه خودمان تمام شود، دادمان بلند مى‌شود. غالباً اشخاص این‌طورى‌اند. مى‌گوید متحد باشید ولى مرادش این است که بر حرف من بروید! ولى اسلام این طور نمى‌گوید. اسلام مى‌گوید: ملاک‌ها پیش خداست، خواه عقل بشر درک کند خواه نکند.

خدایا! دل‌هاى ما را با محبت خودت و محبت محمد و آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلّم) و بغض دشمنانش معطر فرما.

منبع: هفته نامه افق حوزه، خرداد 1389، شماره 273

Starts: 2010/10/27
Ends: Duration:
P.O. Box:
Ardabil,
Iran


Post a comment Related content

Send

Ayətullah Əmirinin Əsərlərini Qoruma Mərkəzinin Darrelarşad Mədəniyyət və Tədqiqat İnstitutunun İnformasiya Mərkəzi

SiteMap