کربلا*جدید*
ارسال شده در تاریخ:
1395/07/19
مقالات فارسی
کربلا
مرحوم شهریار یک معلم فرانسوی مسیحی داشته در دورانی که محصل بوده به دیدار ایشان می رود آن روز ، روز عاشورا بوده وقت خداحافظی استاد می گوید من هم می خواهم با شما به مظفریه بیایم می گویند شما مسیحی هستید می گوید تنها بمانم دلم تنگ می شود در طبقه دوم در حجره یکی از اقرباء مستقر می شوند ناگهان می بینند دل ریش با دسته اش می آید و تازه این شعر را گفته که:
حسینه یرلر آغلار گویلر آغلار
بتول و مرتضی، پیغمبر آغلار
شهریار می آید همین را می گوید و به دنبال آن می سراید:
حسینـون نوحـهسین «دلـریش» یازاندا
مسلمـان سهلدیـر کافـرده آغـلار
علت این بیت این بوده که آن مرد مسیحی با دیدن دل ریش شدیدا گریه می کند مرحوم شهریار می گوید استاد ! شما که نمی فهمید چه می گوید هر چه گریه می کنید می گوید از هیات و پریشانی و عزاداری او می گریم.
به شهریار گفتند چرا در خصوص کربلا آن چنان شعر نگفته ای فرمود مگر نیز از چیزی فروگذاری کرده است:
عنقای قاف را هوس آشیانه بود
غوغای نینوا همه در ره بهانه بود
جایی که خورده بود، می آنجا نهاد سر
دردی کشی که مست شراب شبانه بود
یکباره سوخت زآتش غیرت هوای عشق
موهوم پرده ای اگر اندر میانه بود
مرحوم شهریار می گفت حاضرم تمام اشعار خود را به یک بیت نیـّر بدهم و آن این است:
ای فرس با تو چه رخ داده که خود باخته ای
مگر این گونه که ماتی! تو توشه انداخته ای
مرحوم نیز اصلاحات شطرنج را در این بیت جمع کرده است.
کربلاجدید
7 19, 1395
by
مدیرevent
10
کربلا
مرحوم شهریار یک معلم فرانسوی مسیحی داشته در دورانی که محصل بوده به دیدار ایشان می رود آن روز ، روز عاشورا بوده وقت خداحافظی استاد می گوید من هم می خواهم با شما به مظفریه بیایم می گویند شما مسیحی هستید می گوید تنها بمانم دلم تنگ می شود در طبقه دوم در حجره یکی از اقرباء مستقر می شوند ناگهان می بینند دل ریش با دسته اش می آید و تازه این شعر را گفته که:
حسینه یرلر آغلار گویلر آغلار
بتول و مرتضی، پیغمبر آغلار
شهریار می آید همین را می گوید و به دنبال آن می سراید:
حسینـون نوحـهسین «دلـریش» یازاندا
مسلمـان سهلدیـر کافـرده آغـلار
علت این بیت این بوده که آن مرد مسیحی با دیدن دل ریش شدیدا گریه می کند مرحوم شهریار می گوید استاد ! شما که نمی فهمید چه می گوید هر چه گریه می کنید می گوید از هیات و پریشانی و عزاداری او می گریم.
به شهریار گفتند چرا در خصوص کربلا آن چنان شعر نگفته ای فرمود مگر نیز از چیزی فروگذاری کرده است:
عنقای قاف را هوس آشیانه بود
غوغای نینوا همه در ره بهانه بود
جایی که خورده بود، می آنجا نهاد سر
دردی کشی که مست شراب شبانه بود
یکباره سوخت زآتش غیرت هوای عشق
موهوم پرده ای اگر اندر میانه بود
مرحوم شهریار می گفت حاضرم تمام اشعار خود را به یک بیت نیـّر بدهم و آن این است:
ای فرس با تو چه رخ داده که خود باخته ای
مگر این گونه که ماتی! تو توشه انداخته ای
مرحوم نیز اصلاحات شطرنج را در این بیت جمع کرده است.
مدیر
کربلا
مرحوم شهریار یک معلم فرانسوی مسیحی داشته در دورانی که محصل بوده به دیدار ایشان می رود آن روز ، روز عاشورا بوده وقت خداحافظی استاد می گوید من هم می خواهم با شما به مظفریه بیایم می گویند شما مسیحی هستید می گوید تنها بمانم دلم تنگ می شود در طبقه دوم در حجره یکی از اقرباء مستقر می شوند ناگهان می بینند دل ریش با دسته اش می آید و تازه این شعر را گفته که:
حسینه یرلر آغلار گویلر آغلار
بتول و مرتضی، پیغمبر آغلار
شهریار می آید همین را می گوید و به دنبال آن می سراید:
حسینـون نوحـهسین «دلـریش» یازاندا
مسلمـان سهلدیـر کافـرده آغـلار
علت این بیت این بوده که آن مرد مسیحی با دیدن دل ریش شدیدا گریه می کند مرحوم شهریار می گوید استاد ! شما که نمی فهمید چه می گوید هر چه گریه می کنید می گوید از هیات و پریشانی و عزاداری او می گریم.
به شهریار گفتند چرا در خصوص کربلا آن چنان شعر نگفته ای فرمود مگر نیز از چیزی فروگذاری کرده است:
عنقای قاف را هوس آشیانه بود
غوغای نینوا همه در ره بهانه بود
جایی که خورده بود، می آنجا نهاد سر
دردی کشی که مست شراب شبانه بود
یکباره سوخت زآتش غیرت هوای عشق
موهوم پرده ای اگر اندر میانه بود
مرحوم شهریار می گفت حاضرم تمام اشعار خود را به یک بیت نیـّر بدهم و آن این است:
ای فرس با تو چه رخ داده که خود باخته ای
مگر این گونه که ماتی! تو توشه انداخته ای
مرحوم نیز اصلاحات شطرنج را در این بیت جمع کرده است.
Written by: مدیر
مدیر
Date published: 12:00
10 / 10ScaleMaximum stars
مدیر
کربلا
مرحوم شهریار یک معلم فرانسوی مسیحی داشته در دورانی که محصل بوده به دیدار ایشان می رود آن روز ، روز عاشورا بوده وقت خداحافظی استاد می گوید من هم می خواهم با شما به مظفریه بیایم می گویند شما مسیحی هستید می گوید تنها بمانم دلم تنگ می شود در طبقه دوم در حجره یکی از اقرباء مستقر می شوند ناگهان می بینند دل ریش با دسته اش می آید و تازه این شعر را گفته که:
حسینه یرلر آغلار گویلر آغلار
بتول و مرتضی، پیغمبر آغلار
شهریار می آید همین را می گوید و به دنبال آن می سراید:
حسینـون نوحـهسین «دلـریش» یازاندا
مسلمـان سهلدیـر کافـرده آغـلار
علت این بیت این بوده که آن مرد مسیحی با دیدن دل ریش شدیدا گریه می کند مرحوم شهریار می گوید استاد ! شما که نمی فهمید چه می گوید هر چه گریه می کنید می گوید از هیات و پریشانی و عزاداری او می گریم.
به شهریار گفتند چرا در خصوص کربلا آن چنان شعر نگفته ای فرمود مگر نیز از چیزی فروگذاری کرده است:
عنقای قاف را هوس آشیانه بود
غوغای نینوا همه در ره بهانه بود
جایی که خورده بود، می آنجا نهاد سر
دردی کشی که مست شراب شبانه بود
یکباره سوخت زآتش غیرت هوای عشق
موهوم پرده ای اگر اندر میانه بود
مرحوم شهریار می گفت حاضرم تمام اشعار خود را به یک بیت نیـّر بدهم و آن این است:
ای فرس با تو چه رخ داده که خود باخته ای
مگر این گونه که ماتی! تو توشه انداخته ای
مرحوم نیز اصلاحات شطرنج را در این بیت جمع کرده است.
Starts: 2016/10/10
Ends:
Duration: