نسخه آزمایشی
سخـن روز
آیت الله عاملی: قلب مؤمن بین دو انگشت خدا قرار دارد و خداوند است که در قلب او تصرف میکند.

 متن کامل خطبه های نماز جمعه اردبیل بیست و پنجم بهمن ماه نود و دو

الحَمدُلله الَّذی خَلَق السمواتِ و الارض و جَعَل الظُلماتِ و النور ثُمّ الَّذینَ کَفَروا بِرَبّهم یَعدِلون وَ الصَّلوه وَ السَّلام عَلی الهادی البَشیر، السّراجِ المُنیر، سَیدنا سَید الانبیاء وَ المُرسَلین، ابالقاسِم محمّد و علی آله الطَیبینَ الطاهِرین وَ لا سیَّما بَقیه الله فی الاَرَضین
خودم و همه عزیزان را به تقوای الهی دعوت می کنم.ارزش و اهمیت تقوا را در خاموش کردن دو آتش میتوان مشاهده نمود،یکی آتش جهنم و دیگری آتش نفس. ما از دو آتش عبور باید بکنیم ؛ یکی آتش جهنم است که خداوند متعال در مورد آن می فرماید: من همه را وارد جهنم خواهم کرد« وَإِن مِّنکُمْ إِلَّا وَارِدُهَا کَانَ عَلَى رَبِّکَ حَتْمًا مَّقْضِیًّا »(مریم-آیه۷۱) آن فردی که در این دنیا برای خودش آتش خریده است در آن دنیا هم در آتش خواهد بود، کسی که با صداقت و صفا در این دنیا زندگی کرده است در جهنمِ او آتشی نخواهد بود،”جزناها و هی خامدة”(علم الیقین، ج۲، ص۹۱۷) حضرت می فرماید: ما از جهنم گذشتیم در حالی که جهنم ما خاموش بود. دومی هم همان آتش نفس است. ما باید از آتش نفس عبور کنیم، این آتش ،آتش مهیبی است و همان است که به آتش آخرت متصل می شود و جهنم را درست می کند. اگر انسان بخواهد از این دو آتش به سلامت عبور کند، باید تقوا را رعایت کند. نور ایمان همیشه نار جهنم و آتش نفس را خاموش می کند.
پس هلاک نار، نور مؤمن است زانکه بی ضدّ دفع ضد ناممکن است
پیامبر(ص) فرمود :جهنم هنگام عبور مؤمن به او می گوید که سریع عبور کن که نور تو نار مرا خاموش کرد. نفس، آتش مهیب وباتلاق های سختی داردکه انسان اگر در آن فرو برود کارش یکسره می شود. علمای اخلاق می گویند ؛ در قوای نفس ،علایق ، میل ها و در درون انسان باتلاق هایی وجود دارند که اگر انسان در آنها گرفتار شود و فرو برود، توقف ندارد و دائماً فرو خواهد رفت.
ترک شهوت ها و لذت ها سخاست هر که در شهوت فرو شد برنخواست
وقتی که انسان در شهوت فرو رفت دیگر نخواهد توانست که بیرون بیاید.حضرت فرمود طمع، یک شرابی است که شیطان به انسان می نوشاند و انسان زمانی به هوش می آید و آگاه می شود که در جهنم قرار دارد و خودش را در کنار شیطان می بیند. اگر شهوت در انسان طغیان نماید، علمای اخلاق می گویند که از طوفان نوح سهمگین تر خواهد بود
موج های تیز دریاهای روح هست صد چندان که بد طوفان نوح
مولوی در این بیت غوغا کرده است. می گوید: طوفان نفس صد مرتبه شدیدتر از طوفان نوح است که همه چیز را غرق کرد، امواج هواهای نفسانی افسار گسیخته تمام شرف و حیثیت انسان را غرق می نماید.
آدم یک سر دارد و یک دهان، اما نفسی که افسار گسیخته است یک سر ندارد:
نفس را هشتصد سر است و هر سری از فراز چرخ تا تحت سری
کافی است که یکی از دهان های این سر باز شود، که دیگر قابل بستن نیست. تمام سرمایه های معنوی انسان را می بلعد
تو را تا دهن باشد از حرص باز نیاید به گوش دل از غیب راز
صداهای شنیدنی زیادی در این عالم وجود دارد که شنیدن آنها نیاز به گوش معنوی دارد. این گوش و دهان و چشم مادی که در انسان هست تا قبر همراه انسان بوده و بعد از آن بی تاثیر است، بعضی از انسانها بعد از مرگ کر و کور و لال هستند چون دائماً در قلمرو امور حسی کار کرده اند.
چنان مکن که اگر راه حس فرو بندند تو خویشتن همه یکباره کور و کر یابی
نفس که طغیان کرد مانند یک شیر می شود این شیر را چگونه می توان مهار کرد، مولوی می گوید که این شیر را با خرگوش نمی توان مهار کرد،
ای شهان کشتیم ما خصم برون ماند خصمی زو بتر در اندرون
اگر دشمن بیرونی را کشتی بدان که دشمن درون بسیار از آن خطرناک تر است.
کشتن این کار عقل و هوش نیست شیر باطن سخره ی خرگوش نیست
با خرگوش نمی توان به جنگ شیر رفت.
دوزخست این نفس و دوزخ اژدهاست کو به دریاها نگردد کم و کاست
جهنم با خداوند متعال صحبت خواهد کرد و خدا از او خواهد پرسید که آیا سیر شدی؟ جواب خواهد داد، خیر! « یَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ »آیا پر شدی ؟«وَتَقُولُ هَلْ مِن مَّزِیدٍ »(ق-آیه۳۰) و جهنم می گوید بیشتر هم داری بده!
مولوی می گوید که این نفس با جهنم سنخیت دارد. و هیچ وقت سیر نمی شود و همیشه ندای “هل من مزید” دارد.
هفت دریا را در آشامد هنوز کم نگردد سوزش آن خلق‌سوز
اگر انسان هفت دریا را هم به نفس بخوراند، عطش نفس فروکش نخواهد کرد.
هم نگردد ساکن از چندین غذا تا ز حق آید مرورا این ندا
اگر انسان غذا های گوناگون به نفس بخوراند ، نفس سیر نمی گردد تا از طرف خداوند ندا می آید که آیا سیر شدی؟
سیر گشتی سیر گوید نی هنوز اینت آتش اینت تابش اینت سوز
اگر عالَم را یک لقمه کنی و بدهی به نفس و آن را بخورد، سیر نخواهد شد، چون گرفتار اشتهای کاذب شده است.
عالمی را لقمه کرد و در کشید معده‌اش نعره زنان هل من مزید
این صحبت های جهنم است که در قرآن بیان گردیده است. معده اش نعره می کشد و می گوید هل من مزید؛ خدایا چیزی اضافه ای داری به من بده!
مولوی می گوید:
من ز مکر نفس دیدم چیزها کو برد از سحر خود تمییزها
می گوید مصیبت بزرگ نفس آن است که قدرت تمییز انسان را از او می گیرد و دیگر انسان نمی تواند مصالح کلان خود را تشخیص دهد، حتی اگر پروفسوری باشد که بسیار درس خوانده است. ناصر خسرو می گوید :چهل سال در خواب بودم ولی با یک خواب بیدار شدم. بعد از چهل سال در خواب به من گفتند چرا شراب مصرف می کنی، گفتم حکما هنوز چیزی پیدا نکرده اند که غم وغصه ی انسان را از بین ببرد، به من گفتند به آن کسی که بخواهد عقل تو را بگیرد حکیم و عاقل نمی گویند.مولوی ادامه میدهد:
چونک جزو دوزخست این نفس ما طبع کل دارد همیشه جزوها
چون نفس ما جزئی از جهنم است، لذا اقتضائات کل در جزء وجود دارد. کلّ، جهنم است که می گوید هل من مزید، سیری در آن نیست، نفس هم جزئی از جهنم است و اقتضائات آن را خواهد داشت و خواهد گفت:” هل من مزید.” بعضی انسان ها به وفور ثروت دارند، ولی آیا می توانند لحظه ای “هل من مزید” نگویند و دست نیازمندی را بگیرند؟ نه نمی توانند.
چونک وا گشتم ز پیکار برون روی آوردم به پیکار درون
می گوید با دشمن بیرون جنگیدم و او را مغلوب کردم- مثلاً صدام و امریکا را شکست دادم- حال باز می گردم به جنگ داخلی اشاره ای به حدیث نبوی که می گوید: پیامبر(ص) وقتی از جنگی که در آن فاتح میدان بودند باز گشتند فرمودند اکنون که در جهاد اصغر پیروز شدیم باید به جهاد اکبر بپردازیم. پرسیدند یا رسول الله این همه کشت و کشتار و سختی را تحمل کردیم به آن عنوان جهاد اصغر می دهید؟! حضرت فرمود بله این جهاد اصغر است و جهاد اکبر آن است که انسان بر خودش و نفسش پیروز شود نه اینکه دشمن را شکست دهد. جهادی که در آن بتوانی خودت وتمام تعیّنات خود را زمین بزنی ،آن جهاد، جهاد اکبر است حافظ می گوید:
شرابی تلخ می‌خواهم که مردافکن بود زورش که تا یک دم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش
ببینید مولوی چه زیبا گفته است:
چونک وا گشتم ز پیکار برون روی آوردم به پیکار درون
قد رجعنا من جهاد الاصغریم با نبی اندر جهاد اکبریم
در رکاب پیامبر(ص) به سوی جهاد اکبر می رویم. اگر انسان در این جهاد اکبر شکست بخورد گردنه ها و عقبه هاو منازل سختی پیش رو خواهد داشت، وادی های تاریک و ظلمانی پیش روی انسان خواهد بود. این وادی های ظلمت تجسم ظلمت نفس در این دنیاست،اما مردم نمی دانند. حضرت فرمود : الناس نیام فاذا ماتوا انتبهوا؛مردم خوابند و وقتی می میرند بیدار خواهند شد.
اگر انسان بخواهد بر این نفس پیروز شود چکار باید بکند؟
قوتی خواهم زحق دریا شکاف تا به ناخن بر کنم این کوه قاف
این نفس مانند کوه قاف است با ناخن ذره ذره باید آن را بکَنی و مهار کنی. آن قدرت دریا شکاف که از خدا باید بخواهیم چیست؟ آن قدرت عبارت است از تقوا.
در ادامه مولوی می گوید:
سهل شیری دان که صفها بشکند شیر آنست آن که خود را بشکند
امریکا را شکست دادن کار مهمی نیست ، شکستن صفوف آنها را با دید ظفرمندی بزرگ منگر، پیروزی واقعی و بزرگ آن است که انسان بتواند،خودش را در عدم جستجو کند:
از وجودم می گریزم در عدم در عدم من شاهم و صاحب علم
پس عدم گردم عدم چون ارغنون گویدم اناالیه راجعون
این صحبت دنباله ی شیرینی دارد که مولوی بسیار خوب در شعرش به آن پرداخته است و باید بیشتر بحث شود تا انسان قدر تقوا را بداند ، آتش نفس فقط با تقوا خاموش می شود ونظام تربیتی اسلام بر روی این موضوع تاکید دارد و زمانی هم که حضرت صاحب الزمان (عج) تشریف می آورند نظام تربیتی ایشان براساس پرورش و رشد تقوا خواهد بود؛ جامع الکلمة علی التقوی، هنر حضرت این خواهدبود که برای کل انسانها حقیقت تقوا را احیاء می نماید.

 


 

خطبه دوم

بسم الله الرحمن الرحیم


خودم و همه عزیزان را به تقوای الهی دعوت می کنم.عزیزان فرصت ها با سرعت می گذرند، نگذارید این فرصت ها بیهوده بگذرند تا آنجا که وقتی در آخرت به پرونده اعمالت نگاه می کنی ببینی،یا نوار خالیست یا اعمال خلاف برایت ثبت شده است و حسرت از دست دادن این فرصت ها را بخوری. دنیا با سرعت در حال گذر و پشت کردن است، انسان اگر خودش را با کار های پست مشغول سازد، تأسف خواهد خورد، اگر عمرش را صرف اعمال مباح کند خودش را در خسارت خواهد دید چه رسد به اینکه به اعمال حرام بپردازد. این دنیا یک مدرسه است که خداوند متعال برای ما به وجود آورده است و ما آمده ایم تا در این مدرسه درس بخوانیم. خداوند از این کارگاه هستی در پی مقصودی است. آیا این درس را خوانده اید و به آن مقصد رسیده اید؟! مبادا بی سواد از این عالم برویم و در برابر ساحت ربوبی بایستیم! حافظ به زیبایی سروده است که:
عاشق شو ارنه روزی کار جهان سرآید ناخوانده درس مقصود در کارگاه هستی
از تو خواهند پرسید که آن درس مقصود که در دنیا بود و خداوند قصد کرده بود آن را بخوانید، چه مقدار از آن را خواندید. قدر زمان و وقت را بدانید.
قدر وقت ار نشناسد دل و کاری نکند بس خجالت که از این حاصل اوقات بریم
خداوند آن خجالت را به هیچ مسلمانی نشان ندهد.
از حضور با عظمت اهالی محترم در راهپیمایی ۲۲بهمن تقدیر و تشکر می کنم و به ساحت خداوند متعال شاکرم به خاطر این نعمتی که به ما عنایت فرموده است . این حضور ملت در راهپیمایی ۲۲بهمن برای ما عادی شده است لیکن در دنیا یک پدیده بوده و یک سرمایه با عظمت می باشد که خداوند متعال به ما عنایت فرموده است . این حضور میلیونی و با عظمت که خارجی ها با ابزارهای پیشرفته آن را رصد می کنند و می بینند- به صحبت هایشان گوش ندهید که می گویند چند هزار نفر در راهپیمایی حاضربوده اند- پیام بزرگی دارد که بنده بطور خلاصه به چند مورد آن اشاره می کنم:
یکی آنکه نشان می دهد نظام ما پشتوانه ی با عظمتی دارد. نظام ما به قدرت بزرگی تکیه دارد. در کشورهای دیگر در سالروز انقلاب هایشان چند نفر ارتشی را می آورند و آنها رژه می روند و جایی دیده نشده که در سالگرد انقلاب مردم مانند امواج خروشان به تلاطم در بیایند، این مورد فقط در ایران قابل رویت است. دنیا در حسرت ابراز چنین ارادتی از جانب ملت خودشان هستند. نمایش قدرت واقعی ، اقتدارملی، انسجام ملی و وحدت ملی همین است و با این عظمت خودش را نشان می دهد. کدام اسلحه و حربه از این با عظمت تر در امنیت دخیل است که مردم در صحنه حاضر باشند. ملت ما ثابت کرد که در جنگ اراده ها ، اراده شان هیچ وقت نخواهد شکست. قدر این حضور زمانی مشخص می شود که بدانیم بعد از یک جنگ عظیم روانی این حضور شکل گرفته است. بسیار تلاش می کنند تا این عنصر مقاومت را بشکنند. معجزه ای از این بزرگ تر می خواهید که بعد از ۳۴ سال فشار بر یک ملت همانند روزهای نخست انقلاب در صحنه حاضر باشند.
دومین پیام آن است که؛ بصیرت انقلابی ملت بعد از گذشت ۳۴ سال از پیروزی انقلاب اسلامی همانند اول انقلاب است و ملت ما کاملاً با توطئه های دشمن آشنا بوده و در برابر ترفند های آنها واکسینه شده اند. این موضوع در این روزگار موضوعی بی نظیر است. چه بسیار فشارها ، ریاضت ها و محرومیت ها و چقدر محاصره ها که به این ملت تحمیل شده است. مراکز تحقیقاتی دنیا به دنبال جواب این سوال هستند که چطور بعد از این همه تحت فشار قرار دادن یک ملت، با این عظمت از تراث خودشان حمایت می کنند.
سومین مورد آن است که حضور مردم نشان داد : با تهدید، جنگ روانی و تحریم نمی توان این مردم را ترساند و نتیجه ی عکس خواهد داد. معاون وزارت خارجه امریکا که به این ملت اهانت کرده بود به روشنی جوابش را گرفت و این جماعت خودجوش به اوباما جواب دادند که گزینه ی روی میز چیست؟! ملت ما تمام گزینه ها را از دست آن ها گرفته است . این صحبت یکی از مقامات پنتاگون است که گفته :
«علت اینکه حاضر به مذاکره شدیم این است که ملت ایران تمام گزینه ها را از ما گرفته است و اگر پای میز مذاکره نمی آمدیم روسیه در خاورمیانه هر کاری می خواست انجام می داد، ما باید دست روسیه را ببندیم.ما جلو آمدیم چون در غیر اینصورت روسیه به تمام اختلافاتش با ایران سروسامان می داد و در عرصه خاورمیانه که مرکز انرژی است کار را در دستش می گرفت»
پیام بزرگ دیگر این است که میلیاردها پول خرج کرده و شبکه هایی راه اندازی نموده اند و مزدورهایی اجیر کرده اند از میان کسانی که حیثیت و مملکت خوشان را به قیمت ارزان می فروشند و به همه چیز پشت پا می زنند، آنها را آورده اند و جمع کرده اندو چقدر کانال ایجاد نموده اند، بعد از آنکه آنهمه دروغ به خورد مردم دادند، نمی دانم که دیگر به چه امیدی می خواهند حرف بزنند. ، امریکا به چه امیدی می خواهد دوباره برای آن کانال ها و شبکه ها پول خرج نماید! با حضور ملت همه ی کارهای آنها و هزینه ای صرف شده از بین رفته و بیهوده شد.
آخرین موردی که بیشتر باید در موردش صحبت کنم آن است که مردم سالاری دینی به بهترین وجه در این اجتماع عظیم ظهور و بروز یافت. گویی یک رفراندوم عظیم برگزار شد و مردم با حضور خود قانون اساسی و نظام ولایت فقیه را امضا کردند. دنیا به این امر غبطه می خورد اما هیچ وقت نخواهند توانست این همه ملت را پای ارادت نظام بیاورند، این امر زمانی اتفاق افتاده است که دنیا و حکومتها در میان بحران مشروعیت آتش گرفته اند و میسوزند. یا انتخابات نیست ویا دیکتاتوری محض است و یا انتخابات تصنّعی است و یا دموکراسی ها ، دموکراسی مهارشده است. عجیب آن است در برخی کشور ها پرزیدنت باید دو سال رئیس باشد، در حالی که دو سالش تمام شده است، قانون اساسی را که تدوین شده تا دست مردم در انتخاب سلایق مختلف باز باشد تغییر می دهد و می گوید که باید مادام العمر رئیس باقی بماند. این چه جور دموکراسی است؟ اهانتی از این بزرگ تر به یک ملت ممکن است که میثاق نامه ملی یک ملت که همان قانون اساسی یک کشور است از بین برده شود؟ بعضی کشورها هستند که اصلاً قانون اساسی ندارند.عربستان جزو کشورهایی است که قانون اساسی ندارند.
آیا دقت کرده اید که چرا عربستان این همه پول خرج می کند که عراق امنیت نداشته باشد؟ عربستان نه در عراق و نه در سوریه نظام رأی گیری یعنی نظام دموکراسی را قبول نمی کندمانع است از اینکه مردم با رأی خودشان سرنوشت خود را رقم بزنند، میدانید چرا؟ چون هم در عربستان و هم در کشورهای خلیج فارس چیزی به نام دموکراسی وجود ندارد و این ها می ترسند که یک نظام موفق دموکراسی در عراق شکل بگیرد و آنها نتوانند به ملت خودشان جواب گو باشند که چطور می شود که عراقی ها می توانند با رأی خودشان هر کسی را که می خواهند بر آنها حکومت کند انتخاب کنند اما در عربستان یک خانواده حکومت می کند. زمان این چنین حکومت هایی دیگر گذشته است ،حال دائماً بگویند که می خواهیم نظام خلافت را احیاء کنیم، دیگر زمان نظام خلافت نیست.مگر نمی گویید که می خواهید سبک حکومت دولت عثمانی را زنده کنید، حداقل این نوشته های محمدبن عبدالوهاب را بخوانید که با تمام توان خلفای عثمانی را تکفیر کرده است. و گفته که کسی که در کفر آنها شک کند کافر است. عربستان از اخوان المسلمین هم می ترسید چون اخوان المسلمین در کشور های عربی نفوذ زیادی دارد؛ عربستان مرسی را بازی داد ، اولا او را قهرمان مبارزه با سوریه کرد و وارد میدان کرد و از طرفی مرسی را فرستاد به ایران و به او گفت نه از آب آنها بنوش و نه از غذاهای آنها بخور! و در ایران تند صحبت کن، ولی از پشت سر به مرسی خنجر زدند. یک جمله با ارزش می گویم و آن اینکه ۸۵ سال اخوان المسلمین فعالیت سیاسی کردند ولی یک سال نتوانستند حکومت را در دستشان نگه دارند. عربستان تمام انقلاب های اسلامی کشورهای عربی را به دست سلفی هاضایع و ویران نمود چون از دموکراسی واهمه دارند. در سوریه هم به همین شکل وارد میدان شدند ولی از قضا اسکنگبین صفرا فزود!”انقلب السحر الی الساحر” سحر به خود ساحرش بازگشت و عربستان به صدور تروریست متهم شد و به عنوان نماد افراطی گرایی مطرح گردید و گروه های افراطی وهابی تماما منسوب به عربستان شدند و سعودی ها مجبور گردیدند، در رسانه ها و روزنامه هایشان علیه آنها صحبت کنند. در هفته ی گذشته اتفاق عجیبی رخ داد و مفتی اعظم وهابی ها در عربستان که خون شیعیان را هدر اعلام کرده و گفته که کشتن شیعیان ثواب دارد، بطور مفصل بر علیه تروریسم وهابیت و علیه جریان تکفیری و همچنین در مورد مفتی هایی که جوانان را از عربستان به عراق و سوریه می برند وهمچنین علیه مفتی های جهادی صحبت کرد،کسی باید به ایشان بگوید که خودت فتوا دادی و الان ۱۲هزار نفر از اتباع سعودی در عراق و سوریه مشغول جنگند، پس چطور شد که تغییر موضع دادی؟! مفتی هایی در عربستان هستند که به سوریه رفته اند و مدام این آیه را می خوانند”و ان استنصروکم فی الدین فعلیکم النصر”(انفال آیه ۷۲)یعنی اگر از شما کمک دینی خواستند به آنها کمک برسانید. هنگامی که پیامبر(ص) در جنگ احد به محاصره افتادند، طلحه که تیراندازی می کرد در همان حین پیامبر(ص) به او می فرمود فداک ابی و امّی، بزن که پدر و مادرم به فدایت، این ملّاها هم نشسته اند در کانال های ماهواره ای و دائما به نیروهای داعش می گویند: که پیامبر(ص) بالای سر شما ایستاده است و هر تیری که می اندازید پیامبر(ص) می فرمایند فداک ابی وامّی، این ها اینگونه دین را بازیچه ی خود قرار داده اند.
اما اینکه که عربستان به یکباره اینگونه تغییر موضع داد دو علت دارد. یک علت نفرت جهانی است که به وجود آمده و دیگر در جوامع فکر تروریسم و وهابیت جایگاهی ندارند و می خواهند خودشان را از این موضع خلاص کنند. دومین علت جنازه های کشته هایی است که از عراق و سوریه به عربستان برده میشود. مردم کشور عربستان هم از این رویداد ناراحت هستند و می پرسند که جوانان ما را چه کسی برده و به کشتن داده است. افراد زیادی در عربستان مفقود الاثر شده اند، افکار مردم درگیر است که جوانانشان کجا هستند و این سوالی است که از مفتی هایی که فتوا داده اند می پرسند و الان این مفتی ها گرفتار نارضایتی مردم شده اند.
از همه اینها عجیب تر اینست که؛ یکی از سردمداران وهابیت آذربایجان در هفته گذشته، هماهنگ با مفتی اعظم عربستان، تروریست های تکفیری و مفتی های وهابی جهادی را مورد حمله قرار داد و گفت: ما سلفی هستیم نه تکفیری. این شخص یا تابع محمد بن عبدالوهاب است و یا تابع نیست. اگر تابع نیست وهابی نیست و محمد بن عبدالوهاب را زیرپا گذاشته است. اگر تابع اوست در این صورت بطور قطع و یقین او یک وهابی کفیری تمام عیار است.
با مراجعه به فتاوی و کتابهای محمد بن عبدالوهاب مخصوصا دو کتاب « کشف الشبهات » و « الدرر السنیه» معلوم می گردد که او قائل به تکفیر عام است. تکفیری که حتی ابن تیمیه و شاگردش ابن قیّم به آن معتقد نبودند و شدیدا آن را انکار می کردند.
محمد بن عبدالوهاب در کتاب الدرر السنیه صفحه ۱/۲۶۶ می گوید: « ان الشرک قد ملأ الأرض فی عصرنا !! » یعنی شرک تمام عالم را در زمان ما فرا گرفته است. وی کتب مذاهب اربعه را کتاب شرک می داند (الدرر السنیه ۲/۵۹) و بطور مکرّر تصریح می کند که مشرکین صدر اسلام بمراتب از مسلمانان این زمان بهترند. وی در الدرر السنیه ۱/۱۶۰ می گوید: « فإذا علمت هذا وعلمت ما علیه أکثر الناس علمت أنّهم أعظم کفراً وشرکاً من المشرکین الّذین قاتلهم النبیص !! » یعنی وقتی حرفهای مرا بفهمی و اوضاع مردم را ببینی به این یقین می رسی که کفر و شرک مسلمانها عظیم تر از شرک مشرکین است که پیامبر با آنها جنگید!
او تنها کسی است که اقرار به توحید را کافی در حفظ دماء و اموال نمی داند و در الدرر السنیه ۱/۱۴۵ می نویسد: « ان اقرار الکفار بتوحید الله لم یعصم دماءهم و اموالهم! » او تصریح می کند که مکه و مدینه دیار کفر هستند و اهالی این دو شهر ” آبین ” (ابا کنندگان و امتناع کنندگان) از اسلام هستند. (الدرر السنیه ۹/۲۸۵)
یکی از وحشتناک ترین حرف های او در باب تکفیر این است که می گوید: « من دخل فی الدعوة وادعى‌ أنّ آباءه ماتوا على الإسلام، یستتاب فان تاب وإلّا صرب عنقه! وصار ماله فیئاً للمسلمین. » (الدرر ۱۰/۴۳۱ – ۴۳۸ – ۱۴۳) یعنی هر کس که دعوت مرا بپذیرد سپس این سخن را به زبان بیاورد که آباء و اجدادش مسلمان بوده و در حال اسلام از دنیا رفته اند باید او را دستگیر کرد و از او خواست که از این حرف توبه کند؛ اگر توبه کرد فبها و الّا باید گردن او را زد و تمام اموالش را به عنوان فیئ بین مسلمانها تقسیم کرد!
بزرگترین درگیری او با علماء اسلام است و کمتر عالمی از تکفیر او جان سالم بدر برده است. او یک شخصیت علمی مثل ابن عربی را تکفیر می کند سپس هرکس او را تکفیر نمی کند یا در کفر او شک می کند او را نیز تکفیر و مهدور الدم اعلام می کند. بلکه هرکس از علماء که در نظر او خطایی می کند مثل امام فخر رازی صاحب تفسیر الکبیر، او را نیز تکفیر می کند .
بلکه بالاتر از اینها برای اموری که وجه آن معلوم نیست، مسلمانها را تکفیر و مهدور الدم اعلام می کند مثل کسیکه موحّد است ولی قدر توحید را نمی داند. (الدرر السنیه ۲/ ۲۲)
بنابراین جای تعجب نیست که اصحاب او، امام ابوحنیفه رئیس یکی از مذاهب اربعه را کافر زندیق نام نهاده اند. اگر اسلام با این وسعت انسانها را تکفیر کند آیا برای اسلام کسی می ماند؟
وهابیت در تکفیر آن قدر مبالغه کرده اند که بزرگان علماء گفته اند اگر وهابیت را در یک کلمه خلاصه کنیم می شود تکفیر !!
زهاوی از علماء بزرگ اهل سنت در کتاب دعوی المناوئین می نویسد: « لو سأل سائل عما تمذهبت به الوهابیه ما هو؟ و عن غایته ما هی؟ فقلنا فی جواب کلا السؤالین هو تکفیر کافه المسلمین لکان جوابا علی اختصاره تعریفا کافیا لمذهبها.» (کتاب داعیه لیس نبیا نوشته حسن فرحان مالکی – به نقل از دعوی المناوئین صفحه ۱۳۵) یعنی اگر کسی از حقیقت و غایت و هدف مذهب وهابیت سؤال کند و ما در جواب بگوییم حقیقت و هدف وهابیت تکفیر تمام مسلمانهاست؛ در این صورت با اینکه مختصر گفته ایم ولی جوابی بسیار کافی داده ایم.
بنابراین نه سخن مفتی عربستان و نه سخن آخوند وهابی آذربایجان، از سر اعتقاد نیست و نفاق است؛ مگر اینکه از خود محمد بن عبدالوهاب تبرّی بجویند که هیچ وقت این کار را نمی کنند.
باید توجه داشت که وهابی ها با اینکه بخاطر تقیّه در شیعه، شیعه را کافر می دانند اما خودشان فتیله تکفیر را با قدرت و ضعف خودشان تنظیم می کنند. به این مطلب، عالم بزرگ عربستان در شهر ریاض که منتقد مذهب وهابی و منتقد منهج تکفیری محمد بن عبدالوهاب است اشاره کرده است.
وی یعنی جناب حسن فرحان مالکی صاحب داعیه لیس نبیاً می گوید: «التکفیر الوهابی یقل و یضعف فی حاله الضعف و یقوی فی حاله القوه من باب التقیه و السیاسه و لیس من باب الاعتقاد و الانصاف او حتی التناقض. » (داعیه ص۱۳۷)
ما به مفتی عربستان و آخوند وهابی آذربایجان که میخواهند خود را از لوث تکفیر و ارهاب تطهیر کنند، شعر سعدی را می خوانیم که:
هرکه گوید کلاغ چون باز است *** نشنوندش که دیده ها باز است
لازم بذکر است که بزرگان وهابی این روزها به دو دلیل، حرف های ضد وهابی و ضد تکفیری می زنند. اول حجم عظیم نفرت جهانی به اندیشه تکفیری وهابی است و دوم حجم زیاد جنازه هایی است که از سوریه و عراق به عربستان سرازیر شده و مردم شدیدا از مفتی های وهابی ناراحتند که جوانان آنها را به جنگ مسلمانها فرستاده اند در حالیکه به فرزندان خودشان اجازه ورود به عرصه به اصطلاح جهاد نمی دهند.
. الآن وهابیت جز تجدید نظر در افکارشان چاره ی دیگری ندارند و اگر تجدید نظر کنند ارکان وهابیت بهم خواهد ریخت و دیگر از وهابیت، وهابیتی باقی نخواهد ماند و مرده ای که به قبرستان برده شود دیگر زنده باز نخواهد گشت. یک چوپانی خیاط شد و پارچه ای را برای دوخت لباس به او دادند، پارچه را هی اینور و آنور کرد، کسی آمد پرسید چکار می کنی گفت هر کاری می کنم غیر از لباس مخصوص چوپان ها که زیر باران بر سر می اندازند چیز دیگری از این پارچه نمی شود دوخت، و این شرح حال وهابیت است.
من به حضور مردم در راهپیمایی ۲۲بهمن تعظیم می کنم و دنیا را هم به تعظیم دعوت می کنم و به دشمنان می گویم که جز خاضع شدن در برابر اراده ی این ملت و برخورد با احترام راه دیگری ندارند و به مسئولان هم می گویم که این حضور حجت را بر شما تمام کرد، شما با زبان نه، با بیانیه دادن نه، بلکه با عمل از این ملت تشکر کنید و ریشه فقرو فساد و تبعیض را باید عملا از بین ببرید، تشکر از ملت این است که مطابق شأن ملت با ایشان برخورد شود و مردم را ولی نعمت خود بدانید، انسان هیچ وقت به ولی نعمت خود نمی گوید که حالا برو فردا می آیی و برو الآن وقت ندارم. و حرمت بزرگ برای این ملت آن است که افراد شایسته و صلاحیت دار به عنوان مسئول بر رآس امور گمارده شوند. این روزها روزهای عزل و نصب است، من هم از مدیریت ارشد استان و هم از نماینده ها می خواهم- نمایندگان عزیزی که گاهی در پی عزل و نصبی طوفان به پا می کنند- که به آیه انَّ اللّهَ یَأْمُرُکُمْ أَن تُؤدُّواْ الأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا(نساء آیه۵۸)عمل بکنند.مسولیتها امانتی بزرگ گردن شماست و اگر کسی را با ملاحظات شخصی و جناحی بر سر کار بیاورید به خدا ، به پیامبر(ص) ،به ائمه(ع)، به ولی نعمتان خودتان و به خون شهداء خیانت کرده اید.

الحَمدُلله الَّذی خَلَق السمواتِ و الارض و جَعَل الظُلماتِ و النور ثُمّ الَّذینَ کَفَروا بِرَبّهم یَعدِلون وَ الصَّلوه وَ السَّلام عَلی الهادی البَشیر، السّراجِ المُنیر، سَیدنا سَید الانبیاء وَ المُرسَلین، ابالقاسِم محمّد و علی آله الطَیبینَ الطاهِرین وَ لا سیَّما بَقیه الله فی الاَرَضین
خودم و همه عزیزان را به تقوای الهی دعوت می کنم.ارزش و اهمیت تقوا را در خاموش کردن دو آتش میتوان مشاهده نمود،یکی آتش جهنم و دیگری آتش نفس. ما از دو آتش عبور باید بکنیم ؛ یکی آتش جهنم است که خداوند متعال در مورد آن می فرماید: من همه را وارد جهنم خواهم کرد« وَإِن مِّنکُمْ إِلَّا وَارِدُهَا کَانَ عَلَى رَبِّکَ حَتْمًا مَّقْضِیًّا »(مریم-آیه۷۱) آن فردی که در این دنیا برای خودش آتش خریده است در آن دنیا هم در آتش خواهد بود، کسی که با صداقت و صفا در این دنیا زندگی کرده است در جهنمِ او آتشی نخواهد بود،”جزناها و هی خامدة”(علم الیقین، ج۲، ص۹۱۷) حضرت می فرماید: ما از جهنم گذشتیم در حالی که جهنم ما خاموش بود. دومی هم همان آتش نفس است. ما باید از آتش نفس عبور کنیم، این آتش ،آتش مهیبی است و همان است که به آتش آخرت متصل می شود و جهنم را درست می کند. اگر انسان بخواهد از این دو آتش به سلامت عبور کند، باید تقوا را رعایت کند. نور ایمان همیشه نار جهنم و آتش نفس را خاموش می کند.
پس هلاک نار، نور مؤمن است زانکه بی ضدّ دفع ضد ناممکن است
پیامبر(ص) فرمود :جهنم هنگام عبور مؤمن به او می گوید که سریع عبور کن که نور تو نار مرا خاموش کرد. نفس، آتش مهیب وباتلاق های سختی داردکه انسان اگر در آن فرو برود کارش یکسره می شود. علمای اخلاق می گویند ؛ در قوای نفس ،علایق ، میل ها و در درون انسان باتلاق هایی وجود دارند که اگر انسان در آنها گرفتار شود و فرو برود، توقف ندارد و دائماً فرو خواهد رفت.
ترک شهوت ها و لذت ها سخاست هر که در شهوت فرو شد برنخواست
وقتی که انسان در شهوت فرو رفت دیگر نخواهد توانست که بیرون بیاید.حضرت فرمود طمع، یک شرابی است که شیطان به انسان می نوشاند و انسان زمانی به هوش می آید و آگاه می شود که در جهنم قرار دارد و خودش را در کنار شیطان می بیند. اگر شهوت در انسان طغیان نماید، علمای اخلاق می گویند که از طوفان نوح سهمگین تر خواهد بود
موج های تیز دریاهای روح هست صد چندان که بد طوفان نوح
مولوی در این بیت غوغا کرده است. می گوید: طوفان نفس صد مرتبه شدیدتر از طوفان نوح است که همه چیز را غرق کرد، امواج هواهای نفسانی افسار گسیخته تمام شرف و حیثیت انسان را غرق می نماید.
آدم یک سر دارد و یک دهان، اما نفسی که افسار گسیخته است یک سر ندارد:
نفس را هشتصد سر است و هر سری از فراز چرخ تا تحت سری
کافی است که یکی از دهان های این سر باز شود، که دیگر قابل بستن نیست. تمام سرمایه های معنوی انسان را می بلعد
تو را تا دهن باشد از حرص باز نیاید به گوش دل از غیب راز
صداهای شنیدنی زیادی در این عالم وجود دارد که شنیدن آنها نیاز به گوش معنوی دارد. این گوش و دهان و چشم مادی که در انسان هست تا قبر همراه انسان بوده و بعد از آن بی تاثیر است، بعضی از انسانها بعد از مرگ کر و کور و لال هستند چون دائماً در قلمرو امور حسی کار کرده اند.
چنان مکن که اگر راه حس فرو بندند تو خویشتن همه یکباره کور و کر یابی
نفس که طغیان کرد مانند یک شیر می شود این شیر را چگونه می توان مهار کرد، مولوی می گوید که این شیر را با خرگوش نمی توان مهار کرد،
ای شهان کشتیم ما خصم برون ماند خصمی زو بتر در اندرون
اگر دشمن بیرونی را کشتی بدان که دشمن درون بسیار از آن خطرناک تر است.
کشتن این کار عقل و هوش نیست شیر باطن سخره ی خرگوش نیست
با خرگوش نمی توان به جنگ شیر رفت.
دوزخست این نفس و دوزخ اژدهاست کو به دریاها نگردد کم و کاست
جهنم با خداوند متعال صحبت خواهد کرد و خدا از او خواهد پرسید که آیا سیر شدی؟ جواب خواهد داد، خیر! « یَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ »آیا پر شدی ؟«وَتَقُولُ هَلْ مِن مَّزِیدٍ »(ق-آیه۳۰) و جهنم می گوید بیشتر هم داری بده!
مولوی می گوید که این نفس با جهنم سنخیت دارد. و هیچ وقت سیر نمی شود و همیشه ندای “هل من مزید” دارد.
هفت دریا را در آشامد هنوز کم نگردد سوزش آن خلق‌سوز
اگر انسان هفت دریا را هم به نفس بخوراند، عطش نفس فروکش نخواهد کرد.
هم نگردد ساکن از چندین غذا تا ز حق آید مرورا این ندا
اگر انسان غذا های گوناگون به نفس بخوراند ، نفس سیر نمی گردد تا از طرف خداوند ندا می آید که آیا سیر شدی؟
سیر گشتی سیر گوید نی هنوز اینت آتش اینت تابش اینت سوز
اگر عالَم را یک لقمه کنی و بدهی به نفس و آن را بخورد، سیر نخواهد شد، چون گرفتار اشتهای کاذب شده است.
عالمی را لقمه کرد و در کشید معده‌اش نعره زنان هل من مزید
این صحبت های جهنم است که در قرآن بیان گردیده است. معده اش نعره می کشد و می گوید هل من مزید؛ خدایا چیزی اضافه ای داری به من بده!
مولوی می گوید:
من ز مکر نفس دیدم چیزها کو برد از سحر خود تمییزها
می گوید مصیبت بزرگ نفس آن است که قدرت تمییز انسان را از او می گیرد و دیگر انسان نمی تواند مصالح کلان خود را تشخیص دهد، حتی اگر پروفسوری باشد که بسیار درس خوانده است. ناصر خسرو می گوید :چهل سال در خواب بودم ولی با یک خواب بیدار شدم. بعد از چهل سال در خواب به من گفتند چرا شراب مصرف می کنی، گفتم حکما هنوز چیزی پیدا نکرده اند که غم وغصه ی انسان را از بین ببرد، به من گفتند به آن کسی که بخواهد عقل تو را بگیرد حکیم و عاقل نمی گویند.مولوی ادامه میدهد:
چونک جزو دوزخست این نفس ما طبع کل دارد همیشه جزوها
چون نفس ما جزئی از جهنم است، لذا اقتضائات کل در جزء وجود دارد. کلّ، جهنم است که می گوید هل من مزید، سیری در آن نیست، نفس هم جزئی از جهنم است و اقتضائات آن را خواهد داشت و خواهد گفت:” هل من مزید.” بعضی انسان ها به وفور ثروت دارند، ولی آیا می توانند لحظه ای “هل من مزید” نگویند و دست نیازمندی را بگیرند؟ نه نمی توانند.
چونک وا گشتم ز پیکار برون روی آوردم به پیکار درون
می گوید با دشمن بیرون جنگیدم و او را مغلوب کردم- مثلاً صدام و امریکا را شکست دادم- حال باز می گردم به جنگ داخلی اشاره ای به حدیث نبوی که می گوید: پیامبر(ص) وقتی از جنگی که در آن فاتح میدان بودند باز گشتند فرمودند اکنون که در جهاد اصغر پیروز شدیم باید به جهاد اکبر بپردازیم. پرسیدند یا رسول الله این همه کشت و کشتار و سختی را تحمل کردیم به آن عنوان جهاد اصغر می دهید؟! حضرت فرمود بله این جهاد اصغر است و جهاد اکبر آن است که انسان بر خودش و نفسش پیروز شود نه اینکه دشمن را شکست دهد. جهادی که در آن بتوانی خودت وتمام تعیّنات خود را زمین بزنی ،آن جهاد، جهاد اکبر است حافظ می گوید:
شرابی تلخ می‌خواهم که مردافکن بود زورش که تا یک دم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش
ببینید مولوی چه زیبا گفته است:
چونک وا گشتم ز پیکار برون روی آوردم به پیکار درون
قد رجعنا من جهاد الاصغریم با نبی اندر جهاد اکبریم
در رکاب پیامبر(ص) به سوی جهاد اکبر می رویم. اگر انسان در این جهاد اکبر شکست بخورد گردنه ها و عقبه هاو منازل سختی پیش رو خواهد داشت، وادی های تاریک و ظلمانی پیش روی انسان خواهد بود. این وادی های ظلمت تجسم ظلمت نفس در این دنیاست،اما مردم نمی دانند. حضرت فرمود : الناس نیام فاذا ماتوا انتبهوا؛مردم خوابند و وقتی می میرند بیدار خواهند شد.
اگر انسان بخواهد بر این نفس پیروز شود چکار باید بکند؟
قوتی خواهم زحق دریا شکاف تا به ناخن بر کنم این کوه قاف
این نفس مانند کوه قاف است با ناخن ذره ذره باید آن را بکَنی و مهار کنی. آن قدرت دریا شکاف که از خدا باید بخواهیم چیست؟ آن قدرت عبارت است از تقوا.
در ادامه مولوی می گوید:
سهل شیری دان که صفها بشکند شیر آنست آن که خود را بشکند
امریکا را شکست دادن کار مهمی نیست ، شکستن صفوف آنها را با دید ظفرمندی بزرگ منگر، پیروزی واقعی و بزرگ آن است که انسان بتواند،خودش را در عدم جستجو کند:
از وجودم می گریزم در عدم در عدم من شاهم و صاحب علم
پس عدم گردم عدم چون ارغنون گویدم اناالیه راجعون
این صحبت دنباله ی شیرینی دارد که مولوی بسیار خوب در شعرش به آن پرداخته است و باید بیشتر بحث شود تا انسان قدر تقوا را بداند ، آتش نفس فقط با تقوا خاموش می شود ونظام تربیتی اسلام بر روی این موضوع تاکید دارد و زمانی هم که حضرت صاحب الزمان (عج) تشریف می آورند نظام تربیتی ایشان براساس پرورش و رشد تقوا خواهد بود؛ جامع الکلمة علی التقوی، هنر حضرت این خواهدبود که برای کل انسانها حقیقت تقوا را احیاء می نماید.

 


 

خطبه دوم

بسم الله الرحمن الرحیم


خودم و همه عزیزان را به تقوای الهی دعوت می کنم.عزیزان فرصت ها با سرعت می گذرند، نگذارید این فرصت ها بیهوده بگذرند تا آنجا که وقتی در آخرت به پرونده اعمالت نگاه می کنی ببینی،یا نوار خالیست یا اعمال خلاف برایت ثبت شده است و حسرت از دست دادن این فرصت ها را بخوری. دنیا با سرعت در حال گذر و پشت کردن است، انسان اگر خودش را با کار های پست مشغول سازد، تأسف خواهد خورد، اگر عمرش را صرف اعمال مباح کند خودش را در خسارت خواهد دید چه رسد به اینکه به اعمال حرام بپردازد. این دنیا یک مدرسه است که خداوند متعال برای ما به وجود آورده است و ما آمده ایم تا در این مدرسه درس بخوانیم. خداوند از این کارگاه هستی در پی مقصودی است. آیا این درس را خوانده اید و به آن مقصد رسیده اید؟! مبادا بی سواد از این عالم برویم و در برابر ساحت ربوبی بایستیم! حافظ به زیبایی سروده است که:
عاشق شو ارنه روزی کار جهان سرآید ناخوانده درس مقصود در کارگاه هستی
از تو خواهند پرسید که آن درس مقصود که در دنیا بود و خداوند قصد کرده بود آن را بخوانید، چه مقدار از آن را خواندید. قدر زمان و وقت را بدانید.
قدر وقت ار نشناسد دل و کاری نکند بس خجالت که از این حاصل اوقات بریم
خداوند آن خجالت را به هیچ مسلمانی نشان ندهد.
از حضور با عظمت اهالی محترم در راهپیمایی ۲۲بهمن تقدیر و تشکر می کنم و به ساحت خداوند متعال شاکرم به خاطر این نعمتی که به ما عنایت فرموده است . این حضور ملت در راهپیمایی ۲۲بهمن برای ما عادی شده است لیکن در دنیا یک پدیده بوده و یک سرمایه با عظمت می باشد که خداوند متعال به ما عنایت فرموده است . این حضور میلیونی و با عظمت که خارجی ها با ابزارهای پیشرفته آن را رصد می کنند و می بینند- به صحبت هایشان گوش ندهید که می گویند چند هزار نفر در راهپیمایی حاضربوده اند- پیام بزرگی دارد که بنده بطور خلاصه به چند مورد آن اشاره می کنم:
یکی آنکه نشان می دهد نظام ما پشتوانه ی با عظمتی دارد. نظام ما به قدرت بزرگی تکیه دارد. در کشورهای دیگر در سالروز انقلاب هایشان چند نفر ارتشی را می آورند و آنها رژه می روند و جایی دیده نشده که در سالگرد انقلاب مردم مانند امواج خروشان به تلاطم در بیایند، این مورد فقط در ایران قابل رویت است. دنیا در حسرت ابراز چنین ارادتی از جانب ملت خودشان هستند. نمایش قدرت واقعی ، اقتدارملی، انسجام ملی و وحدت ملی همین است و با این عظمت خودش را نشان می دهد. کدام اسلحه و حربه از این با عظمت تر در امنیت دخیل است که مردم در صحنه حاضر باشند. ملت ما ثابت کرد که در جنگ اراده ها ، اراده شان هیچ وقت نخواهد شکست. قدر این حضور زمانی مشخص می شود که بدانیم بعد از یک جنگ عظیم روانی این حضور شکل گرفته است. بسیار تلاش می کنند تا این عنصر مقاومت را بشکنند. معجزه ای از این بزرگ تر می خواهید که بعد از ۳۴ سال فشار بر یک ملت همانند روزهای نخست انقلاب در صحنه حاضر باشند.
دومین پیام آن است که؛ بصیرت انقلابی ملت بعد از گذشت ۳۴ سال از پیروزی انقلاب اسلامی همانند اول انقلاب است و ملت ما کاملاً با توطئه های دشمن آشنا بوده و در برابر ترفند های آنها واکسینه شده اند. این موضوع در این روزگار موضوعی بی نظیر است. چه بسیار فشارها ، ریاضت ها و محرومیت ها و چقدر محاصره ها که به این ملت تحمیل شده است. مراکز تحقیقاتی دنیا به دنبال جواب این سوال هستند که چطور بعد از این همه تحت فشار قرار دادن یک ملت، با این عظمت از تراث خودشان حمایت می کنند.
سومین مورد آن است که حضور مردم نشان داد : با تهدید، جنگ روانی و تحریم نمی توان این مردم را ترساند و نتیجه ی عکس خواهد داد. معاون وزارت خارجه امریکا که به این ملت اهانت کرده بود به روشنی جوابش را گرفت و این جماعت خودجوش به اوباما جواب دادند که گزینه ی روی میز چیست؟! ملت ما تمام گزینه ها را از دست آن ها گرفته است . این صحبت یکی از مقامات پنتاگون است که گفته :
«علت اینکه حاضر به مذاکره شدیم این است که ملت ایران تمام گزینه ها را از ما گرفته است و اگر پای میز مذاکره نمی آمدیم روسیه در خاورمیانه هر کاری می خواست انجام می داد، ما باید دست روسیه را ببندیم.ما جلو آمدیم چون در غیر اینصورت روسیه به تمام اختلافاتش با ایران سروسامان می داد و در عرصه خاورمیانه که مرکز انرژی است کار را در دستش می گرفت»
پیام بزرگ دیگر این است که میلیاردها پول خرج کرده و شبکه هایی راه اندازی نموده اند و مزدورهایی اجیر کرده اند از میان کسانی که حیثیت و مملکت خوشان را به قیمت ارزان می فروشند و به همه چیز پشت پا می زنند، آنها را آورده اند و جمع کرده اندو چقدر کانال ایجاد نموده اند، بعد از آنکه آنهمه دروغ به خورد مردم دادند، نمی دانم که دیگر به چه امیدی می خواهند حرف بزنند. ، امریکا به چه امیدی می خواهد دوباره برای آن کانال ها و شبکه ها پول خرج نماید! با حضور ملت همه ی کارهای آنها و هزینه ای صرف شده از بین رفته و بیهوده شد.
آخرین موردی که بیشتر باید در موردش صحبت کنم آن است که مردم سالاری دینی به بهترین وجه در این اجتماع عظیم ظهور و بروز یافت. گویی یک رفراندوم عظیم برگزار شد و مردم با حضور خود قانون اساسی و نظام ولایت فقیه را امضا کردند. دنیا به این امر غبطه می خورد اما هیچ وقت نخواهند توانست این همه ملت را پای ارادت نظام بیاورند، این امر زمانی اتفاق افتاده است که دنیا و حکومتها در میان بحران مشروعیت آتش گرفته اند و میسوزند. یا انتخابات نیست ویا دیکتاتوری محض است و یا انتخابات تصنّعی است و یا دموکراسی ها ، دموکراسی مهارشده است. عجیب آن است در برخی کشور ها پرزیدنت باید دو سال رئیس باشد، در حالی که دو سالش تمام شده است، قانون اساسی را که تدوین شده تا دست مردم در انتخاب سلایق مختلف باز باشد تغییر می دهد و می گوید که باید مادام العمر رئیس باقی بماند. این چه جور دموکراسی است؟ اهانتی از این بزرگ تر به یک ملت ممکن است که میثاق نامه ملی یک ملت که همان قانون اساسی یک کشور است از بین برده شود؟ بعضی کشورها هستند که اصلاً قانون اساسی ندارند.عربستان جزو کشورهایی است که قانون اساسی ندارند.
آیا دقت کرده اید که چرا عربستان این همه پول خرج می کند که عراق امنیت نداشته باشد؟ عربستان نه در عراق و نه در سوریه نظام رأی گیری یعنی نظام دموکراسی را قبول نمی کندمانع است از اینکه مردم با رأی خودشان سرنوشت خود را رقم بزنند، میدانید چرا؟ چون هم در عربستان و هم در کشورهای خلیج فارس چیزی به نام دموکراسی وجود ندارد و این ها می ترسند که یک نظام موفق دموکراسی در عراق شکل بگیرد و آنها نتوانند به ملت خودشان جواب گو باشند که چطور می شود که عراقی ها می توانند با رأی خودشان هر کسی را که می خواهند بر آنها حکومت کند انتخاب کنند اما در عربستان یک خانواده حکومت می کند. زمان این چنین حکومت هایی دیگر گذشته است ،حال دائماً بگویند که می خواهیم نظام خلافت را احیاء کنیم، دیگر زمان نظام خلافت نیست.مگر نمی گویید که می خواهید سبک حکومت دولت عثمانی را زنده کنید، حداقل این نوشته های محمدبن عبدالوهاب را بخوانید که با تمام توان خلفای عثمانی را تکفیر کرده است. و گفته که کسی که در کفر آنها شک کند کافر است. عربستان از اخوان المسلمین هم می ترسید چون اخوان المسلمین در کشور های عربی نفوذ زیادی دارد؛ عربستان مرسی را بازی داد ، اولا او را قهرمان مبارزه با سوریه کرد و وارد میدان کرد و از طرفی مرسی را فرستاد به ایران و به او گفت نه از آب آنها بنوش و نه از غذاهای آنها بخور! و در ایران تند صحبت کن، ولی از پشت سر به مرسی خنجر زدند. یک جمله با ارزش می گویم و آن اینکه ۸۵ سال اخوان المسلمین فعالیت سیاسی کردند ولی یک سال نتوانستند حکومت را در دستشان نگه دارند. عربستان تمام انقلاب های اسلامی کشورهای عربی را به دست سلفی هاضایع و ویران نمود چون از دموکراسی واهمه دارند. در سوریه هم به همین شکل وارد میدان شدند ولی از قضا اسکنگبین صفرا فزود!”انقلب السحر الی الساحر” سحر به خود ساحرش بازگشت و عربستان به صدور تروریست متهم شد و به عنوان نماد افراطی گرایی مطرح گردید و گروه های افراطی وهابی تماما منسوب به عربستان شدند و سعودی ها مجبور گردیدند، در رسانه ها و روزنامه هایشان علیه آنها صحبت کنند. در هفته ی گذشته اتفاق عجیبی رخ داد و مفتی اعظم وهابی ها در عربستان که خون شیعیان را هدر اعلام کرده و گفته که کشتن شیعیان ثواب دارد، بطور مفصل بر علیه تروریسم وهابیت و علیه جریان تکفیری و همچنین در مورد مفتی هایی که جوانان را از عربستان به عراق و سوریه می برند وهمچنین علیه مفتی های جهادی صحبت کرد،کسی باید به ایشان بگوید که خودت فتوا دادی و الان ۱۲هزار نفر از اتباع سعودی در عراق و سوریه مشغول جنگند، پس چطور شد که تغییر موضع دادی؟! مفتی هایی در عربستان هستند که به سوریه رفته اند و مدام این آیه را می خوانند”و ان استنصروکم فی الدین فعلیکم النصر”(انفال آیه ۷۲)یعنی اگر از شما کمک دینی خواستند به آنها کمک برسانید. هنگامی که پیامبر(ص) در جنگ احد به محاصره افتادند، طلحه که تیراندازی می کرد در همان حین پیامبر(ص) به او می فرمود فداک ابی و امّی، بزن که پدر و مادرم به فدایت، این ملّاها هم نشسته اند در کانال های ماهواره ای و دائما به نیروهای داعش می گویند: که پیامبر(ص) بالای سر شما ایستاده است و هر تیری که می اندازید پیامبر(ص) می فرمایند فداک ابی وامّی، این ها اینگونه دین را بازیچه ی خود قرار داده اند.
اما اینکه که عربستان به یکباره اینگونه تغییر موضع داد دو علت دارد. یک علت نفرت جهانی است که به وجود آمده و دیگر در جوامع فکر تروریسم و وهابیت جایگاهی ندارند و می خواهند خودشان را از این موضع خلاص کنند. دومین علت جنازه های کشته هایی است که از عراق و سوریه به عربستان برده میشود. مردم کشور عربستان هم از این رویداد ناراحت هستند و می پرسند که جوانان ما را چه کسی برده و به کشتن داده است. افراد زیادی در عربستان مفقود الاثر شده اند، افکار مردم درگیر است که جوانانشان کجا هستند و این سوالی است که از مفتی هایی که فتوا داده اند می پرسند و الان این مفتی ها گرفتار نارضایتی مردم شده اند.
از همه اینها عجیب تر اینست که؛ یکی از سردمداران وهابیت آذربایجان در هفته گذشته، هماهنگ با مفتی اعظم عربستان، تروریست های تکفیری و مفتی های وهابی جهادی را مورد حمله قرار داد و گفت: ما سلفی هستیم نه تکفیری. این شخص یا تابع محمد بن عبدالوهاب است و یا تابع نیست. اگر تابع نیست وهابی نیست و محمد بن عبدالوهاب را زیرپا گذاشته است. اگر تابع اوست در این صورت بطور قطع و یقین او یک وهابی کفیری تمام عیار است.
با مراجعه به فتاوی و کتابهای محمد بن عبدالوهاب مخصوصا دو کتاب « کشف الشبهات » و « الدرر السنیه» معلوم می گردد که او قائل به تکفیر عام است. تکفیری که حتی ابن تیمیه و شاگردش ابن قیّم به آن معتقد نبودند و شدیدا آن را انکار می کردند.
محمد بن عبدالوهاب در کتاب الدرر السنیه صفحه ۱/۲۶۶ می گوید: « ان الشرک قد ملأ الأرض فی عصرنا !! » یعنی شرک تمام عالم را در زمان ما فرا گرفته است. وی کتب مذاهب اربعه را کتاب شرک می داند (الدرر السنیه ۲/۵۹) و بطور مکرّر تصریح می کند که مشرکین صدر اسلام بمراتب از مسلمانان این زمان بهترند. وی در الدرر السنیه ۱/۱۶۰ می گوید: « فإذا علمت هذا وعلمت ما علیه أکثر الناس علمت أنّهم أعظم کفراً وشرکاً من المشرکین الّذین قاتلهم النبیص !! » یعنی وقتی حرفهای مرا بفهمی و اوضاع مردم را ببینی به این یقین می رسی که کفر و شرک مسلمانها عظیم تر از شرک مشرکین است که پیامبر با آنها جنگید!
او تنها کسی است که اقرار به توحید را کافی در حفظ دماء و اموال نمی داند و در الدرر السنیه ۱/۱۴۵ می نویسد: « ان اقرار الکفار بتوحید الله لم یعصم دماءهم و اموالهم! » او تصریح می کند که مکه و مدینه دیار کفر هستند و اهالی این دو شهر ” آبین ” (ابا کنندگان و امتناع کنندگان) از اسلام هستند. (الدرر السنیه ۹/۲۸۵)
یکی از وحشتناک ترین حرف های او در باب تکفیر این است که می گوید: « من دخل فی الدعوة وادعى‌ أنّ آباءه ماتوا على الإسلام، یستتاب فان تاب وإلّا صرب عنقه! وصار ماله فیئاً للمسلمین. » (الدرر ۱۰/۴۳۱ – ۴۳۸ – ۱۴۳) یعنی هر کس که دعوت مرا بپذیرد سپس این سخن را به زبان بیاورد که آباء و اجدادش مسلمان بوده و در حال اسلام از دنیا رفته اند باید او را دستگیر کرد و از او خواست که از این حرف توبه کند؛ اگر توبه کرد فبها و الّا باید گردن او را زد و تمام اموالش را به عنوان فیئ بین مسلمانها تقسیم کرد!
بزرگترین درگیری او با علماء اسلام است و کمتر عالمی از تکفیر او جان سالم بدر برده است. او یک شخصیت علمی مثل ابن عربی را تکفیر می کند سپس هرکس او را تکفیر نمی کند یا در کفر او شک می کند او را نیز تکفیر و مهدور الدم اعلام می کند. بلکه هرکس از علماء که در نظر او خطایی می کند مثل امام فخر رازی صاحب تفسیر الکبیر، او را نیز تکفیر می کند .
بلکه بالاتر از اینها برای اموری که وجه آن معلوم نیست، مسلمانها را تکفیر و مهدور الدم اعلام می کند مثل کسیکه موحّد است ولی قدر توحید را نمی داند. (الدرر السنیه ۲/ ۲۲)
بنابراین جای تعجب نیست که اصحاب او، امام ابوحنیفه رئیس یکی از مذاهب اربعه را کافر زندیق نام نهاده اند. اگر اسلام با این وسعت انسانها را تکفیر کند آیا برای اسلام کسی می ماند؟
وهابیت در تکفیر آن قدر مبالغه کرده اند که بزرگان علماء گفته اند اگر وهابیت را در یک کلمه خلاصه کنیم می شود تکفیر !!
زهاوی از علماء بزرگ اهل سنت در کتاب دعوی المناوئین می نویسد: « لو سأل سائل عما تمذهبت به الوهابیه ما هو؟ و عن غایته ما هی؟ فقلنا فی جواب کلا السؤالین هو تکفیر کافه المسلمین لکان جوابا علی اختصاره تعریفا کافیا لمذهبها.» (کتاب داعیه لیس نبیا نوشته حسن فرحان مالکی – به نقل از دعوی المناوئین صفحه ۱۳۵) یعنی اگر کسی از حقیقت و غایت و هدف مذهب وهابیت سؤال کند و ما در جواب بگوییم حقیقت و هدف وهابیت تکفیر تمام مسلمانهاست؛ در این صورت با اینکه مختصر گفته ایم ولی جوابی بسیار کافی داده ایم.
بنابراین نه سخن مفتی عربستان و نه سخن آخوند وهابی آذربایجان، از سر اعتقاد نیست و نفاق است؛ مگر اینکه از خود محمد بن عبدالوهاب تبرّی بجویند که هیچ وقت این کار را نمی کنند.
باید توجه داشت که وهابی ها با اینکه بخاطر تقیّه در شیعه، شیعه را کافر می دانند اما خودشان فتیله تکفیر را با قدرت و ضعف خودشان تنظیم می کنند. به این مطلب، عالم بزرگ عربستان در شهر ریاض که منتقد مذهب وهابی و منتقد منهج تکفیری محمد بن عبدالوهاب است اشاره کرده است.
وی یعنی جناب حسن فرحان مالکی صاحب داعیه لیس نبیاً می گوید: «التکفیر الوهابی یقل و یضعف فی حاله الضعف و یقوی فی حاله القوه من باب التقیه و السیاسه و لیس من باب الاعتقاد و الانصاف او حتی التناقض. » (داعیه ص۱۳۷)
ما به مفتی عربستان و آخوند وهابی آذربایجان که میخواهند خود را از لوث تکفیر و ارهاب تطهیر کنند، شعر سعدی را می خوانیم که:
هرکه گوید کلاغ چون باز است *** نشنوندش که دیده ها باز است
لازم بذکر است که بزرگان وهابی این روزها به دو دلیل، حرف های ضد وهابی و ضد تکفیری می زنند. اول حجم عظیم نفرت جهانی به اندیشه تکفیری وهابی است و دوم حجم زیاد جنازه هایی است که از سوریه و عراق به عربستان سرازیر شده و مردم شدیدا از مفتی های وهابی ناراحتند که جوانان آنها را به جنگ مسلمانها فرستاده اند در حالیکه به فرزندان خودشان اجازه ورود به عرصه به اصطلاح جهاد نمی دهند.
. الآن وهابیت جز تجدید نظر در افکارشان چاره ی دیگری ندارند و اگر تجدید نظر کنند ارکان وهابیت بهم خواهد ریخت و دیگر از وهابیت، وهابیتی باقی نخواهد ماند و مرده ای که به قبرستان برده شود دیگر زنده باز نخواهد گشت. یک چوپانی خیاط شد و پارچه ای را برای دوخت لباس به او دادند، پارچه را هی اینور و آنور کرد، کسی آمد پرسید چکار می کنی گفت هر کاری می کنم غیر از لباس مخصوص چوپان ها که زیر باران بر سر می اندازند چیز دیگری از این پارچه نمی شود دوخت، و این شرح حال وهابیت است.
من به حضور مردم در راهپیمایی ۲۲بهمن تعظیم می کنم و دنیا را هم به تعظیم دعوت می کنم و به دشمنان می گویم که جز خاضع شدن در برابر اراده ی این ملت و برخورد با احترام راه دیگری ندارند و به مسئولان هم می گویم که این حضور حجت را بر شما تمام کرد، شما با زبان نه، با بیانیه دادن نه، بلکه با عمل از این ملت تشکر کنید و ریشه فقرو فساد و تبعیض را باید عملا از بین ببرید، تشکر از ملت این است که مطابق شأن ملت با ایشان برخورد شود و مردم را ولی نعمت خود بدانید، انسان هیچ وقت به ولی نعمت خود نمی گوید که حالا برو فردا می آیی و برو الآن وقت ندارم. و حرمت بزرگ برای این ملت آن است که افراد شایسته و صلاحیت دار به عنوان مسئول بر رآس امور گمارده شوند. این روزها روزهای عزل و نصب است، من هم از مدیریت ارشد استان و هم از نماینده ها می خواهم- نمایندگان عزیزی که گاهی در پی عزل و نصبی طوفان به پا می کنند- که به آیه انَّ اللّهَ یَأْمُرُکُمْ أَن تُؤدُّواْ الأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا(نساء آیه۵۸)عمل بکنند.مسولیتها امانتی بزرگ گردن شماست و اگر کسی را با ملاحظات شخصی و جناحی بر سر کار بیاورید به خدا ، به پیامبر(ص) ،به ائمه(ع)، به ولی نعمتان خودتان و به خون شهداء خیانت کرده اید.

مدیر
Date published: 12:00
10 / 10ScaleMaximum stars

الحَمدُلله الَّذی خَلَق السمواتِ و الارض و جَعَل الظُلماتِ و النور ثُمّ الَّذینَ کَفَروا بِرَبّهم یَعدِلون وَ الصَّلوه وَ السَّلام عَلی الهادی البَشیر، السّراجِ المُنیر، سَیدنا سَید الانبیاء وَ المُرسَلین، ابالقاسِم محمّد و علی آله الطَیبینَ الطاهِرین وَ لا سیَّما بَقیه الله فی الاَرَضین
خودم و همه عزیزان را به تقوای الهی دعوت می کنم.ارزش و اهمیت تقوا را در خاموش کردن دو آتش میتوان مشاهده نمود،یکی آتش جهنم و دیگری آتش نفس. ما از دو آتش عبور باید بکنیم ؛ یکی آتش جهنم است که خداوند متعال در مورد آن می فرماید: من همه را وارد جهنم خواهم کرد« وَإِن مِّنکُمْ إِلَّا وَارِدُهَا کَانَ عَلَى رَبِّکَ حَتْمًا مَّقْضِیًّا »(مریم-آیه۷۱) آن فردی که در این دنیا برای خودش آتش خریده است در آن دنیا هم در آتش خواهد بود، کسی که با صداقت و صفا در این دنیا زندگی کرده است در جهنمِ او آتشی نخواهد بود،”جزناها و هی خامدة”(علم الیقین، ج۲، ص۹۱۷) حضرت می فرماید: ما از جهنم گذشتیم در حالی که جهنم ما خاموش بود. دومی هم همان آتش نفس است. ما باید از آتش نفس عبور کنیم، این آتش ،آتش مهیبی است و همان است که به آتش آخرت متصل می شود و جهنم را درست می کند. اگر انسان بخواهد از این دو آتش به سلامت عبور کند، باید تقوا را رعایت کند. نور ایمان همیشه نار جهنم و آتش نفس را خاموش می کند.
پس هلاک نار، نور مؤمن است زانکه بی ضدّ دفع ضد ناممکن است
پیامبر(ص) فرمود :جهنم هنگام عبور مؤمن به او می گوید که سریع عبور کن که نور تو نار مرا خاموش کرد. نفس، آتش مهیب وباتلاق های سختی داردکه انسان اگر در آن فرو برود کارش یکسره می شود. علمای اخلاق می گویند ؛ در قوای نفس ،علایق ، میل ها و در درون انسان باتلاق هایی وجود دارند که اگر انسان در آنها گرفتار شود و فرو برود، توقف ندارد و دائماً فرو خواهد رفت.
ترک شهوت ها و لذت ها سخاست هر که در شهوت فرو شد برنخواست
وقتی که انسان در شهوت فرو رفت دیگر نخواهد توانست که بیرون بیاید.حضرت فرمود طمع، یک شرابی است که شیطان به انسان می نوشاند و انسان زمانی به هوش می آید و آگاه می شود که در جهنم قرار دارد و خودش را در کنار شیطان می بیند. اگر شهوت در انسان طغیان نماید، علمای اخلاق می گویند که از طوفان نوح سهمگین تر خواهد بود
موج های تیز دریاهای روح هست صد چندان که بد طوفان نوح
مولوی در این بیت غوغا کرده است. می گوید: طوفان نفس صد مرتبه شدیدتر از طوفان نوح است که همه چیز را غرق کرد، امواج هواهای نفسانی افسار گسیخته تمام شرف و حیثیت انسان را غرق می نماید.
آدم یک سر دارد و یک دهان، اما نفسی که افسار گسیخته است یک سر ندارد:
نفس را هشتصد سر است و هر سری از فراز چرخ تا تحت سری
کافی است که یکی از دهان های این سر باز شود، که دیگر قابل بستن نیست. تمام سرمایه های معنوی انسان را می بلعد
تو را تا دهن باشد از حرص باز نیاید به گوش دل از غیب راز
صداهای شنیدنی زیادی در این عالم وجود دارد که شنیدن آنها نیاز به گوش معنوی دارد. این گوش و دهان و چشم مادی که در انسان هست تا قبر همراه انسان بوده و بعد از آن بی تاثیر است، بعضی از انسانها بعد از مرگ کر و کور و لال هستند چون دائماً در قلمرو امور حسی کار کرده اند.
چنان مکن که اگر راه حس فرو بندند تو خویشتن همه یکباره کور و کر یابی
نفس که طغیان کرد مانند یک شیر می شود این شیر را چگونه می توان مهار کرد، مولوی می گوید که این شیر را با خرگوش نمی توان مهار کرد،
ای شهان کشتیم ما خصم برون ماند خصمی زو بتر در اندرون
اگر دشمن بیرونی را کشتی بدان که دشمن درون بسیار از آن خطرناک تر است.
کشتن این کار عقل و هوش نیست شیر باطن سخره ی خرگوش نیست
با خرگوش نمی توان به جنگ شیر رفت.
دوزخست این نفس و دوزخ اژدهاست کو به دریاها نگردد کم و کاست
جهنم با خداوند متعال صحبت خواهد کرد و خدا از او خواهد پرسید که آیا سیر شدی؟ جواب خواهد داد، خیر! « یَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ »آیا پر شدی ؟«وَتَقُولُ هَلْ مِن مَّزِیدٍ »(ق-آیه۳۰) و جهنم می گوید بیشتر هم داری بده!
مولوی می گوید که این نفس با جهنم سنخیت دارد. و هیچ وقت سیر نمی شود و همیشه ندای “هل من مزید” دارد.
هفت دریا را در آشامد هنوز کم نگردد سوزش آن خلق‌سوز
اگر انسان هفت دریا را هم به نفس بخوراند، عطش نفس فروکش نخواهد کرد.
هم نگردد ساکن از چندین غذا تا ز حق آید مرورا این ندا
اگر انسان غذا های گوناگون به نفس بخوراند ، نفس سیر نمی گردد تا از طرف خداوند ندا می آید که آیا سیر شدی؟
سیر گشتی سیر گوید نی هنوز اینت آتش اینت تابش اینت سوز
اگر عالَم را یک لقمه کنی و بدهی به نفس و آن را بخورد، سیر نخواهد شد، چون گرفتار اشتهای کاذب شده است.
عالمی را لقمه کرد و در کشید معده‌اش نعره زنان هل من مزید
این صحبت های جهنم است که در قرآن بیان گردیده است. معده اش نعره می کشد و می گوید هل من مزید؛ خدایا چیزی اضافه ای داری به من بده!
مولوی می گوید:
من ز مکر نفس دیدم چیزها کو برد از سحر خود تمییزها
می گوید مصیبت بزرگ نفس آن است که قدرت تمییز انسان را از او می گیرد و دیگر انسان نمی تواند مصالح کلان خود را تشخیص دهد، حتی اگر پروفسوری باشد که بسیار درس خوانده است. ناصر خسرو می گوید :چهل سال در خواب بودم ولی با یک خواب بیدار شدم. بعد از چهل سال در خواب به من گفتند چرا شراب مصرف می کنی، گفتم حکما هنوز چیزی پیدا نکرده اند که غم وغصه ی انسان را از بین ببرد، به من گفتند به آن کسی که بخواهد عقل تو را بگیرد حکیم و عاقل نمی گویند.مولوی ادامه میدهد:
چونک جزو دوزخست این نفس ما طبع کل دارد همیشه جزوها
چون نفس ما جزئی از جهنم است، لذا اقتضائات کل در جزء وجود دارد. کلّ، جهنم است که می گوید هل من مزید، سیری در آن نیست، نفس هم جزئی از جهنم است و اقتضائات آن را خواهد داشت و خواهد گفت:” هل من مزید.” بعضی انسان ها به وفور ثروت دارند، ولی آیا می توانند لحظه ای “هل من مزید” نگویند و دست نیازمندی را بگیرند؟ نه نمی توانند.
چونک وا گشتم ز پیکار برون روی آوردم به پیکار درون
می گوید با دشمن بیرون جنگیدم و او را مغلوب کردم- مثلاً صدام و امریکا را شکست دادم- حال باز می گردم به جنگ داخلی اشاره ای به حدیث نبوی که می گوید: پیامبر(ص) وقتی از جنگی که در آن فاتح میدان بودند باز گشتند فرمودند اکنون که در جهاد اصغر پیروز شدیم باید به جهاد اکبر بپردازیم. پرسیدند یا رسول الله این همه کشت و کشتار و سختی را تحمل کردیم به آن عنوان جهاد اصغر می دهید؟! حضرت فرمود بله این جهاد اصغر است و جهاد اکبر آن است که انسان بر خودش و نفسش پیروز شود نه اینکه دشمن را شکست دهد. جهادی که در آن بتوانی خودت وتمام تعیّنات خود را زمین بزنی ،آن جهاد، جهاد اکبر است حافظ می گوید:
شرابی تلخ می‌خواهم که مردافکن بود زورش که تا یک دم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش
ببینید مولوی چه زیبا گفته است:
چونک وا گشتم ز پیکار برون روی آوردم به پیکار درون
قد رجعنا من جهاد الاصغریم با نبی اندر جهاد اکبریم
در رکاب پیامبر(ص) به سوی جهاد اکبر می رویم. اگر انسان در این جهاد اکبر شکست بخورد گردنه ها و عقبه هاو منازل سختی پیش رو خواهد داشت، وادی های تاریک و ظلمانی پیش روی انسان خواهد بود. این وادی های ظلمت تجسم ظلمت نفس در این دنیاست،اما مردم نمی دانند. حضرت فرمود : الناس نیام فاذا ماتوا انتبهوا؛مردم خوابند و وقتی می میرند بیدار خواهند شد.
اگر انسان بخواهد بر این نفس پیروز شود چکار باید بکند؟
قوتی خواهم زحق دریا شکاف تا به ناخن بر کنم این کوه قاف
این نفس مانند کوه قاف است با ناخن ذره ذره باید آن را بکَنی و مهار کنی. آن قدرت دریا شکاف که از خدا باید بخواهیم چیست؟ آن قدرت عبارت است از تقوا.
در ادامه مولوی می گوید:
سهل شیری دان که صفها بشکند شیر آنست آن که خود را بشکند
امریکا را شکست دادن کار مهمی نیست ، شکستن صفوف آنها را با دید ظفرمندی بزرگ منگر، پیروزی واقعی و بزرگ آن است که انسان بتواند،خودش را در عدم جستجو کند:
از وجودم می گریزم در عدم در عدم من شاهم و صاحب علم
پس عدم گردم عدم چون ارغنون گویدم اناالیه راجعون
این صحبت دنباله ی شیرینی دارد که مولوی بسیار خوب در شعرش به آن پرداخته است و باید بیشتر بحث شود تا انسان قدر تقوا را بداند ، آتش نفس فقط با تقوا خاموش می شود ونظام تربیتی اسلام بر روی این موضوع تاکید دارد و زمانی هم که حضرت صاحب الزمان (عج) تشریف می آورند نظام تربیتی ایشان براساس پرورش و رشد تقوا خواهد بود؛ جامع الکلمة علی التقوی، هنر حضرت این خواهدبود که برای کل انسانها حقیقت تقوا را احیاء می نماید.

 


 

خطبه دوم

بسم الله الرحمن الرحیم


خودم و همه عزیزان را به تقوای الهی دعوت می کنم.عزیزان فرصت ها با سرعت می گذرند، نگذارید این فرصت ها بیهوده بگذرند تا آنجا که وقتی در آخرت به پرونده اعمالت نگاه می کنی ببینی،یا نوار خالیست یا اعمال خلاف برایت ثبت شده است و حسرت از دست دادن این فرصت ها را بخوری. دنیا با سرعت در حال گذر و پشت کردن است، انسان اگر خودش را با کار های پست مشغول سازد، تأسف خواهد خورد، اگر عمرش را صرف اعمال مباح کند خودش را در خسارت خواهد دید چه رسد به اینکه به اعمال حرام بپردازد. این دنیا یک مدرسه است که خداوند متعال برای ما به وجود آورده است و ما آمده ایم تا در این مدرسه درس بخوانیم. خداوند از این کارگاه هستی در پی مقصودی است. آیا این درس را خوانده اید و به آن مقصد رسیده اید؟! مبادا بی سواد از این عالم برویم و در برابر ساحت ربوبی بایستیم! حافظ به زیبایی سروده است که:
عاشق شو ارنه روزی کار جهان سرآید ناخوانده درس مقصود در کارگاه هستی
از تو خواهند پرسید که آن درس مقصود که در دنیا بود و خداوند قصد کرده بود آن را بخوانید، چه مقدار از آن را خواندید. قدر زمان و وقت را بدانید.
قدر وقت ار نشناسد دل و کاری نکند بس خجالت که از این حاصل اوقات بریم
خداوند آن خجالت را به هیچ مسلمانی نشان ندهد.
از حضور با عظمت اهالی محترم در راهپیمایی ۲۲بهمن تقدیر و تشکر می کنم و به ساحت خداوند متعال شاکرم به خاطر این نعمتی که به ما عنایت فرموده است . این حضور ملت در راهپیمایی ۲۲بهمن برای ما عادی شده است لیکن در دنیا یک پدیده بوده و یک سرمایه با عظمت می باشد که خداوند متعال به ما عنایت فرموده است . این حضور میلیونی و با عظمت که خارجی ها با ابزارهای پیشرفته آن را رصد می کنند و می بینند- به صحبت هایشان گوش ندهید که می گویند چند هزار نفر در راهپیمایی حاضربوده اند- پیام بزرگی دارد که بنده بطور خلاصه به چند مورد آن اشاره می کنم:
یکی آنکه نشان می دهد نظام ما پشتوانه ی با عظمتی دارد. نظام ما به قدرت بزرگی تکیه دارد. در کشورهای دیگر در سالروز انقلاب هایشان چند نفر ارتشی را می آورند و آنها رژه می روند و جایی دیده نشده که در سالگرد انقلاب مردم مانند امواج خروشان به تلاطم در بیایند، این مورد فقط در ایران قابل رویت است. دنیا در حسرت ابراز چنین ارادتی از جانب ملت خودشان هستند. نمایش قدرت واقعی ، اقتدارملی، انسجام ملی و وحدت ملی همین است و با این عظمت خودش را نشان می دهد. کدام اسلحه و حربه از این با عظمت تر در امنیت دخیل است که مردم در صحنه حاضر باشند. ملت ما ثابت کرد که در جنگ اراده ها ، اراده شان هیچ وقت نخواهد شکست. قدر این حضور زمانی مشخص می شود که بدانیم بعد از یک جنگ عظیم روانی این حضور شکل گرفته است. بسیار تلاش می کنند تا این عنصر مقاومت را بشکنند. معجزه ای از این بزرگ تر می خواهید که بعد از ۳۴ سال فشار بر یک ملت همانند روزهای نخست انقلاب در صحنه حاضر باشند.
دومین پیام آن است که؛ بصیرت انقلابی ملت بعد از گذشت ۳۴ سال از پیروزی انقلاب اسلامی همانند اول انقلاب است و ملت ما کاملاً با توطئه های دشمن آشنا بوده و در برابر ترفند های آنها واکسینه شده اند. این موضوع در این روزگار موضوعی بی نظیر است. چه بسیار فشارها ، ریاضت ها و محرومیت ها و چقدر محاصره ها که به این ملت تحمیل شده است. مراکز تحقیقاتی دنیا به دنبال جواب این سوال هستند که چطور بعد از این همه تحت فشار قرار دادن یک ملت، با این عظمت از تراث خودشان حمایت می کنند.
سومین مورد آن است که حضور مردم نشان داد : با تهدید، جنگ روانی و تحریم نمی توان این مردم را ترساند و نتیجه ی عکس خواهد داد. معاون وزارت خارجه امریکا که به این ملت اهانت کرده بود به روشنی جوابش را گرفت و این جماعت خودجوش به اوباما جواب دادند که گزینه ی روی میز چیست؟! ملت ما تمام گزینه ها را از دست آن ها گرفته است . این صحبت یکی از مقامات پنتاگون است که گفته :
«علت اینکه حاضر به مذاکره شدیم این است که ملت ایران تمام گزینه ها را از ما گرفته است و اگر پای میز مذاکره نمی آمدیم روسیه در خاورمیانه هر کاری می خواست انجام می داد، ما باید دست روسیه را ببندیم.ما جلو آمدیم چون در غیر اینصورت روسیه به تمام اختلافاتش با ایران سروسامان می داد و در عرصه خاورمیانه که مرکز انرژی است کار را در دستش می گرفت»
پیام بزرگ دیگر این است که میلیاردها پول خرج کرده و شبکه هایی راه اندازی نموده اند و مزدورهایی اجیر کرده اند از میان کسانی که حیثیت و مملکت خوشان را به قیمت ارزان می فروشند و به همه چیز پشت پا می زنند، آنها را آورده اند و جمع کرده اندو چقدر کانال ایجاد نموده اند، بعد از آنکه آنهمه دروغ به خورد مردم دادند، نمی دانم که دیگر به چه امیدی می خواهند حرف بزنند. ، امریکا به چه امیدی می خواهد دوباره برای آن کانال ها و شبکه ها پول خرج نماید! با حضور ملت همه ی کارهای آنها و هزینه ای صرف شده از بین رفته و بیهوده شد.
آخرین موردی که بیشتر باید در موردش صحبت کنم آن است که مردم سالاری دینی به بهترین وجه در این اجتماع عظیم ظهور و بروز یافت. گویی یک رفراندوم عظیم برگزار شد و مردم با حضور خود قانون اساسی و نظام ولایت فقیه را امضا کردند. دنیا به این امر غبطه می خورد اما هیچ وقت نخواهند توانست این همه ملت را پای ارادت نظام بیاورند، این امر زمانی اتفاق افتاده است که دنیا و حکومتها در میان بحران مشروعیت آتش گرفته اند و میسوزند. یا انتخابات نیست ویا دیکتاتوری محض است و یا انتخابات تصنّعی است و یا دموکراسی ها ، دموکراسی مهارشده است. عجیب آن است در برخی کشور ها پرزیدنت باید دو سال رئیس باشد، در حالی که دو سالش تمام شده است، قانون اساسی را که تدوین شده تا دست مردم در انتخاب سلایق مختلف باز باشد تغییر می دهد و می گوید که باید مادام العمر رئیس باقی بماند. این چه جور دموکراسی است؟ اهانتی از این بزرگ تر به یک ملت ممکن است که میثاق نامه ملی یک ملت که همان قانون اساسی یک کشور است از بین برده شود؟ بعضی کشورها هستند که اصلاً قانون اساسی ندارند.عربستان جزو کشورهایی است که قانون اساسی ندارند.
آیا دقت کرده اید که چرا عربستان این همه پول خرج می کند که عراق امنیت نداشته باشد؟ عربستان نه در عراق و نه در سوریه نظام رأی گیری یعنی نظام دموکراسی را قبول نمی کندمانع است از اینکه مردم با رأی خودشان سرنوشت خود را رقم بزنند، میدانید چرا؟ چون هم در عربستان و هم در کشورهای خلیج فارس چیزی به نام دموکراسی وجود ندارد و این ها می ترسند که یک نظام موفق دموکراسی در عراق شکل بگیرد و آنها نتوانند به ملت خودشان جواب گو باشند که چطور می شود که عراقی ها می توانند با رأی خودشان هر کسی را که می خواهند بر آنها حکومت کند انتخاب کنند اما در عربستان یک خانواده حکومت می کند. زمان این چنین حکومت هایی دیگر گذشته است ،حال دائماً بگویند که می خواهیم نظام خلافت را احیاء کنیم، دیگر زمان نظام خلافت نیست.مگر نمی گویید که می خواهید سبک حکومت دولت عثمانی را زنده کنید، حداقل این نوشته های محمدبن عبدالوهاب را بخوانید که با تمام توان خلفای عثمانی را تکفیر کرده است. و گفته که کسی که در کفر آنها شک کند کافر است. عربستان از اخوان المسلمین هم می ترسید چون اخوان المسلمین در کشور های عربی نفوذ زیادی دارد؛ عربستان مرسی را بازی داد ، اولا او را قهرمان مبارزه با سوریه کرد و وارد میدان کرد و از طرفی مرسی را فرستاد به ایران و به او گفت نه از آب آنها بنوش و نه از غذاهای آنها بخور! و در ایران تند صحبت کن، ولی از پشت سر به مرسی خنجر زدند. یک جمله با ارزش می گویم و آن اینکه ۸۵ سال اخوان المسلمین فعالیت سیاسی کردند ولی یک سال نتوانستند حکومت را در دستشان نگه دارند. عربستان تمام انقلاب های اسلامی کشورهای عربی را به دست سلفی هاضایع و ویران نمود چون از دموکراسی واهمه دارند. در سوریه هم به همین شکل وارد میدان شدند ولی از قضا اسکنگبین صفرا فزود!”انقلب السحر الی الساحر” سحر به خود ساحرش بازگشت و عربستان به صدور تروریست متهم شد و به عنوان نماد افراطی گرایی مطرح گردید و گروه های افراطی وهابی تماما منسوب به عربستان شدند و سعودی ها مجبور گردیدند، در رسانه ها و روزنامه هایشان علیه آنها صحبت کنند. در هفته ی گذشته اتفاق عجیبی رخ داد و مفتی اعظم وهابی ها در عربستان که خون شیعیان را هدر اعلام کرده و گفته که کشتن شیعیان ثواب دارد، بطور مفصل بر علیه تروریسم وهابیت و علیه جریان تکفیری و همچنین در مورد مفتی هایی که جوانان را از عربستان به عراق و سوریه می برند وهمچنین علیه مفتی های جهادی صحبت کرد،کسی باید به ایشان بگوید که خودت فتوا دادی و الان ۱۲هزار نفر از اتباع سعودی در عراق و سوریه مشغول جنگند، پس چطور شد که تغییر موضع دادی؟! مفتی هایی در عربستان هستند که به سوریه رفته اند و مدام این آیه را می خوانند”و ان استنصروکم فی الدین فعلیکم النصر”(انفال آیه ۷۲)یعنی اگر از شما کمک دینی خواستند به آنها کمک برسانید. هنگامی که پیامبر(ص) در جنگ احد به محاصره افتادند، طلحه که تیراندازی می کرد در همان حین پیامبر(ص) به او می فرمود فداک ابی و امّی، بزن که پدر و مادرم به فدایت، این ملّاها هم نشسته اند در کانال های ماهواره ای و دائما به نیروهای داعش می گویند: که پیامبر(ص) بالای سر شما ایستاده است و هر تیری که می اندازید پیامبر(ص) می فرمایند فداک ابی وامّی، این ها اینگونه دین را بازیچه ی خود قرار داده اند.
اما اینکه که عربستان به یکباره اینگونه تغییر موضع داد دو علت دارد. یک علت نفرت جهانی است که به وجود آمده و دیگر در جوامع فکر تروریسم و وهابیت جایگاهی ندارند و می خواهند خودشان را از این موضع خلاص کنند. دومین علت جنازه های کشته هایی است که از عراق و سوریه به عربستان برده میشود. مردم کشور عربستان هم از این رویداد ناراحت هستند و می پرسند که جوانان ما را چه کسی برده و به کشتن داده است. افراد زیادی در عربستان مفقود الاثر شده اند، افکار مردم درگیر است که جوانانشان کجا هستند و این سوالی است که از مفتی هایی که فتوا داده اند می پرسند و الان این مفتی ها گرفتار نارضایتی مردم شده اند.
از همه اینها عجیب تر اینست که؛ یکی از سردمداران وهابیت آذربایجان در هفته گذشته، هماهنگ با مفتی اعظم عربستان، تروریست های تکفیری و مفتی های وهابی جهادی را مورد حمله قرار داد و گفت: ما سلفی هستیم نه تکفیری. این شخص یا تابع محمد بن عبدالوهاب است و یا تابع نیست. اگر تابع نیست وهابی نیست و محمد بن عبدالوهاب را زیرپا گذاشته است. اگر تابع اوست در این صورت بطور قطع و یقین او یک وهابی کفیری تمام عیار است.
با مراجعه به فتاوی و کتابهای محمد بن عبدالوهاب مخصوصا دو کتاب « کشف الشبهات » و « الدرر السنیه» معلوم می گردد که او قائل به تکفیر عام است. تکفیری که حتی ابن تیمیه و شاگردش ابن قیّم به آن معتقد نبودند و شدیدا آن را انکار می کردند.
محمد بن عبدالوهاب در کتاب الدرر السنیه صفحه ۱/۲۶۶ می گوید: « ان الشرک قد ملأ الأرض فی عصرنا !! » یعنی شرک تمام عالم را در زمان ما فرا گرفته است. وی کتب مذاهب اربعه را کتاب شرک می داند (الدرر السنیه ۲/۵۹) و بطور مکرّر تصریح می کند که مشرکین صدر اسلام بمراتب از مسلمانان این زمان بهترند. وی در الدرر السنیه ۱/۱۶۰ می گوید: « فإذا علمت هذا وعلمت ما علیه أکثر الناس علمت أنّهم أعظم کفراً وشرکاً من المشرکین الّذین قاتلهم النبیص !! » یعنی وقتی حرفهای مرا بفهمی و اوضاع مردم را ببینی به این یقین می رسی که کفر و شرک مسلمانها عظیم تر از شرک مشرکین است که پیامبر با آنها جنگید!
او تنها کسی است که اقرار به توحید را کافی در حفظ دماء و اموال نمی داند و در الدرر السنیه ۱/۱۴۵ می نویسد: « ان اقرار الکفار بتوحید الله لم یعصم دماءهم و اموالهم! » او تصریح می کند که مکه و مدینه دیار کفر هستند و اهالی این دو شهر ” آبین ” (ابا کنندگان و امتناع کنندگان) از اسلام هستند. (الدرر السنیه ۹/۲۸۵)
یکی از وحشتناک ترین حرف های او در باب تکفیر این است که می گوید: « من دخل فی الدعوة وادعى‌ أنّ آباءه ماتوا على الإسلام، یستتاب فان تاب وإلّا صرب عنقه! وصار ماله فیئاً للمسلمین. » (الدرر ۱۰/۴۳۱ – ۴۳۸ – ۱۴۳) یعنی هر کس که دعوت مرا بپذیرد سپس این سخن را به زبان بیاورد که آباء و اجدادش مسلمان بوده و در حال اسلام از دنیا رفته اند باید او را دستگیر کرد و از او خواست که از این حرف توبه کند؛ اگر توبه کرد فبها و الّا باید گردن او را زد و تمام اموالش را به عنوان فیئ بین مسلمانها تقسیم کرد!
بزرگترین درگیری او با علماء اسلام است و کمتر عالمی از تکفیر او جان سالم بدر برده است. او یک شخصیت علمی مثل ابن عربی را تکفیر می کند سپس هرکس او را تکفیر نمی کند یا در کفر او شک می کند او را نیز تکفیر و مهدور الدم اعلام می کند. بلکه هرکس از علماء که در نظر او خطایی می کند مثل امام فخر رازی صاحب تفسیر الکبیر، او را نیز تکفیر می کند .
بلکه بالاتر از اینها برای اموری که وجه آن معلوم نیست، مسلمانها را تکفیر و مهدور الدم اعلام می کند مثل کسیکه موحّد است ولی قدر توحید را نمی داند. (الدرر السنیه ۲/ ۲۲)
بنابراین جای تعجب نیست که اصحاب او، امام ابوحنیفه رئیس یکی از مذاهب اربعه را کافر زندیق نام نهاده اند. اگر اسلام با این وسعت انسانها را تکفیر کند آیا برای اسلام کسی می ماند؟
وهابیت در تکفیر آن قدر مبالغه کرده اند که بزرگان علماء گفته اند اگر وهابیت را در یک کلمه خلاصه کنیم می شود تکفیر !!
زهاوی از علماء بزرگ اهل سنت در کتاب دعوی المناوئین می نویسد: « لو سأل سائل عما تمذهبت به الوهابیه ما هو؟ و عن غایته ما هی؟ فقلنا فی جواب کلا السؤالین هو تکفیر کافه المسلمین لکان جوابا علی اختصاره تعریفا کافیا لمذهبها.» (کتاب داعیه لیس نبیا نوشته حسن فرحان مالکی – به نقل از دعوی المناوئین صفحه ۱۳۵) یعنی اگر کسی از حقیقت و غایت و هدف مذهب وهابیت سؤال کند و ما در جواب بگوییم حقیقت و هدف وهابیت تکفیر تمام مسلمانهاست؛ در این صورت با اینکه مختصر گفته ایم ولی جوابی بسیار کافی داده ایم.
بنابراین نه سخن مفتی عربستان و نه سخن آخوند وهابی آذربایجان، از سر اعتقاد نیست و نفاق است؛ مگر اینکه از خود محمد بن عبدالوهاب تبرّی بجویند که هیچ وقت این کار را نمی کنند.
باید توجه داشت که وهابی ها با اینکه بخاطر تقیّه در شیعه، شیعه را کافر می دانند اما خودشان فتیله تکفیر را با قدرت و ضعف خودشان تنظیم می کنند. به این مطلب، عالم بزرگ عربستان در شهر ریاض که منتقد مذهب وهابی و منتقد منهج تکفیری محمد بن عبدالوهاب است اشاره کرده است.
وی یعنی جناب حسن فرحان مالکی صاحب داعیه لیس نبیاً می گوید: «التکفیر الوهابی یقل و یضعف فی حاله الضعف و یقوی فی حاله القوه من باب التقیه و السیاسه و لیس من باب الاعتقاد و الانصاف او حتی التناقض. » (داعیه ص۱۳۷)
ما به مفتی عربستان و آخوند وهابی آذربایجان که میخواهند خود را از لوث تکفیر و ارهاب تطهیر کنند، شعر سعدی را می خوانیم که:
هرکه گوید کلاغ چون باز است *** نشنوندش که دیده ها باز است
لازم بذکر است که بزرگان وهابی این روزها به دو دلیل، حرف های ضد وهابی و ضد تکفیری می زنند. اول حجم عظیم نفرت جهانی به اندیشه تکفیری وهابی است و دوم حجم زیاد جنازه هایی است که از سوریه و عراق به عربستان سرازیر شده و مردم شدیدا از مفتی های وهابی ناراحتند که جوانان آنها را به جنگ مسلمانها فرستاده اند در حالیکه به فرزندان خودشان اجازه ورود به عرصه به اصطلاح جهاد نمی دهند.
. الآن وهابیت جز تجدید نظر در افکارشان چاره ی دیگری ندارند و اگر تجدید نظر کنند ارکان وهابیت بهم خواهد ریخت و دیگر از وهابیت، وهابیتی باقی نخواهد ماند و مرده ای که به قبرستان برده شود دیگر زنده باز نخواهد گشت. یک چوپانی خیاط شد و پارچه ای را برای دوخت لباس به او دادند، پارچه را هی اینور و آنور کرد، کسی آمد پرسید چکار می کنی گفت هر کاری می کنم غیر از لباس مخصوص چوپان ها که زیر باران بر سر می اندازند چیز دیگری از این پارچه نمی شود دوخت، و این شرح حال وهابیت است.
من به حضور مردم در راهپیمایی ۲۲بهمن تعظیم می کنم و دنیا را هم به تعظیم دعوت می کنم و به دشمنان می گویم که جز خاضع شدن در برابر اراده ی این ملت و برخورد با احترام راه دیگری ندارند و به مسئولان هم می گویم که این حضور حجت را بر شما تمام کرد، شما با زبان نه، با بیانیه دادن نه، بلکه با عمل از این ملت تشکر کنید و ریشه فقرو فساد و تبعیض را باید عملا از بین ببرید، تشکر از ملت این است که مطابق شأن ملت با ایشان برخورد شود و مردم را ولی نعمت خود بدانید، انسان هیچ وقت به ولی نعمت خود نمی گوید که حالا برو فردا می آیی و برو الآن وقت ندارم. و حرمت بزرگ برای این ملت آن است که افراد شایسته و صلاحیت دار به عنوان مسئول بر رآس امور گمارده شوند. این روزها روزهای عزل و نصب است، من هم از مدیریت ارشد استان و هم از نماینده ها می خواهم- نمایندگان عزیزی که گاهی در پی عزل و نصبی طوفان به پا می کنند- که به آیه انَّ اللّهَ یَأْمُرُکُمْ أَن تُؤدُّواْ الأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا(نساء آیه۵۸)عمل بکنند.مسولیتها امانتی بزرگ گردن شماست و اگر کسی را با ملاحظات شخصی و جناحی بر سر کار بیاورید به خدا ، به پیامبر(ص) ،به ائمه(ع)، به ولی نعمتان خودتان و به خون شهداء خیانت کرده اید.

Starts: 2014/03/02
Ends: Duration:
P.O. Box:
Ardabil,
Iran


پایگاه اطلاع رسانی موسسه فرهنگی و پژوهشی دارالارشاد مرکز حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله سید حسن عاملی

SiteMap