نسخه آزمایشی
سخـن روز
آیت الله عاملی: قلب مؤمن بین دو انگشت خدا قرار دارد و خداوند است که در قلب او تصرف میکند.

 نقش اردبیل در تکوین هویت ایران اسلامی شیعه: حجة الاسلام و المسلمین دکتر علی ابوالحسنی

بسم الله الرحمن الرحیم


نقش اردبیل در تکوین هویت ایران اسلامی شیعه

منبع: شب افروز (مجموعه مقالات و سخنرانی های کنگره بزرگداشت حضرت آیت الله العظمی حاج سید یونس موسوی نجفی اردبیلی، بنیاد دایرة المعارف استان اردبیل) 

نوشته: حجة الاسلام والمسلمین دکتر علی ابوالحسنی

نقش اردبیل در تکوین هویت ایران اسلامی شیعه

مجلس به احترام بزرگ مردی از سلاله رسول الله و سلسله فقیهان والا مقام شیعه، مرحوم آیت الله العظمی حاج سید یونس اردبیلی، منعقد شده است؛ شخصیتی که عمری دراز را در آموزش و تدریس علوم و معارف الهی، و نشر اخلاق و فضیلت گذراند و لحظه ای از توجّه به سرنوشت مسلمانان و تلاش در جهت بهبود وضعیت اجتماعی و سیاسی آنان غافل نبود.

درباره شخصیت آن والا و خدمات ایشان، إن شاء الله پژوهندگان و محققان به تفصیل سخن خواهند گفت.

اردبیل در طول تاریخ ایران اسلامی، شخصیت های برجسته ای به جهان فضیلت تقدیم داشته است. اسامی برخی از آنها در صحبت هایی که از ابتدای جلسه تا کنون انجام شده مطرح شد و مرحوم سید یونس اردبیلی نیز یکی از این بزرگان و ستارگان درخشان است. او در عرصه علم، شخصیتی است بسیار برجسته و موفق در تربیت شاگردان بزرگوار.

در عرصه سیاست هر چند به عنوان فقیهی سیاست گر شناخته نمی شود، ولی کارهای مهمی در طول زندگی انجام داده که سرنوشت ساز است به گونه ای که باعث تبعید او شد. نقشی که در دوران نهضت علمی و سایر مقاطع و نقشی که در تأیید مرحوم آیت الله حاج شیخ حسین لنکرانی، فقیه سائس، داشت که زمینه را برای نمایندگی ایشان در مجلس چهاردهم از اردبیل فراهم آوردند که خود داستانی مستقل و شنیدنی دارد.

لنکرانی شخصیتی است که خیلی در تاریخ معاصر ایران نقش دارد و باید اردبیل بنازد به اینکه نماینده ای چون شیخ حسین لنکرانی را به مجلس شورا فرستاده است. اشغال آذربایجان با نقشه شیخ حسین لنکرانی پایان یافت و این از اسرار تاریخ ایران است. لنکرانی خدمات ارزنده ای در استقلال و آزادی ایران داشته است که شرح آن به فرصتی مستقل نیاز دارد.

موضوع اصلی بحث من، اما، درباره نقش مهم و اساسی است که اردبیل (و چهره برجسته آن در قرن هشتم هجری: شیخ سید صفی الدّین اردبیلی) در "تکوین هویت ایران اسلامی شیعه" و از این طریق، در "تقدیرِ الهیِ کلانِ بشریت در تاریخ جهان" ایفا کرده است:

خداوند حکیم است و جهان را به حکمت و برای تحقق مقصودی والا و حکیمانه آفریده است. حکمت و فلسفه آفرینش جهان، بندگی خداوند سبحان به طور دسته جمعی و برافراشته شدن پرچم حاکمیت توحید در سراسر جهان است «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ » (الذاريات: 56). « وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دينَهُمُ الَّذِي ارْتَضى‏ لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً »  ( النور: 55).

خداوند به مؤمنان شاسیته کردار دو وعده می دهد:

1- آنها را وارث و جانشین همه قدرت ها و مکنت های زمین قرارمی دهد.

2- آن آیینی را که خود برای آنها پسندیده است در سراسر جهان و بر همه ادیان و مکاتب چیرگی می بخشد. (از آیه ای که روز غدیر و به مناسبت إعلام خلافت امیر مؤمنان علی (علیه السلام) از سوی خداوند، بر پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نازل شده و می فرماید که امروز دینتنان را کامل کردم و نعمتم را تمام کردم)،

به وضوح بر می آید که آیین مورد پسند و رضایت الهی، مذهب اهل بیت عصمت (علیهم السلام)، یعنی تشیع اثنی عشری است. و خداوند در آیه فوق الذکر صریحاً وعده می دهد که در آخر الزمان، تشیّع را بر جهان سیطره می بخشد.

3- خوف و ترس حاکم بر زندگی مؤمنان در طول تاریخ را بدل به امنیت و آسایش خاطر می سازد. و این همه نیز برای اینکه: پرچم توحید به عنوان تنها پرچم در کره زمین بر افراشته شود و بشریت تنها خداوند یگانه را بپرستد و بس.

این اراده الهی است که دیر یا زود، محقق خواهد شد. به گفته روایات:

حتی اگر یک روز از عمر جهان باقی مانده باشد، خداوند آن روز را آنقدر طولانی خواهد ساخت تا اینکه آخرین فرزند پیامبر (عجّل الله تعالی فرجه الشّریف) پای در رکاب کند و با تباهی ها و تبهکاران در ستیزد و نهال آرزوی همه انبیاء و اولیای الهی در تاریخ را بار بنشاند. و پس از آن نیز دیگر بساط جهان برچیده شده و به سمت "قیامت کبری" برود،

چون مقصود از جهان آفرینش تحقق یافته است. خداوند چنین اراده ای دارد. خداوند وقتی چیزی را اراده می کند، اسباب و ملزوماتش را هم فراهم می کند،

در ارتباط با تقدیر کلان الهی در تاریخ بشریت نیز باید رجال و شخصیت های بزرگی به وجود آیند (مکتب و مذهب که تشیّع است و معلوم) و مکان های شاخص و معینی در جهان (به ویژه در خاورمیانه، که مهد پیدایش و پرورش ادیان الهی است) باشد که در آن مکان ها، و به دست آن رجال بزرگ، مقدمات فرج کلی و قیامت صغری و استقرار حاکمیت توحید در جهان برقرار شود.

در راس آن مکانها ،ایران وعراق وشامات (سوریه و فلسطین ولبنان) قرار دارد. اینها مناطقی هستند در جهان که شخصیت هایی در آن ظهور کرده و با اعمال خویش مقدمات فرج کلی را فراهم می کنند و در داخل ایران، مکانهای مشخصی هست که در طول تاریخ مسئولیت و رسالت این زمینه سازی را بر عهده داشته اند که از جمله می توان به قم، مشهد، سبز وار، کاشان، گیلان، مازندران و اردبیل اشاره کرد.

در طول تاریخ 14 قرن ایران پس از اسلام، دوباره حکومت شیعه در سراسر ایران تشکیل شده و بسط پیدا کرده، یکی زمان آل بویه و یکی زمان صفویه به بعد، و در هر بار، نقطه آغازین این حرکت در مشهد و در خراسان رضوی بسته شده است.

با آمدن امام هشتم (علیه السلام) تاریخ ایران اسلامی ورق می خورد. وقتی امام هشتم (علیه السلام) شهید می شود مأمون مرو و خراسان را به قصد بغداد (یعنی مهد خلافت عباسی) ترک می کند و جای خود، طاهر ذوالیمینین را می گذارد. طاهر ذ والیمینین یعنی صاحب دو دست راست. اینکه چگونه به او ذوالیمینین گفته شده بحث دارد.

ابوالفضل بیهقی می گوید چون او مأمور شد بیاید امام هشتم (علیه السلام) را از مدینه به مرو بیاورد و در آنجا با دست چپش با امام هشتم (علیه السلام) بیعت کرد و گفت دست راست من در بیعت خلیفه است؛ وقتی که به خراسان آمد مأمون گفت که من دست چپ او را هم به مثابه دست راستش محسوب می دارم و بیعت او را با دست راست تلقی می کنم و او شد ذوالیمینین،

باری، وقتی امام هشتم (علیه السلام) شهید شد، مأمون به سمت بغداد می رود، سپهسالار وی طاهر ذوالیمینین (این ایرانی شریف)، نام مأمون را از خطبه می اندازد و خطبه را به نام یکی از برادران امام هشتم (علیه السلام) می خواند، و شام همان روز نیز به دست یکی از عباسیان مسموم می شود،

و بدین ترتیب سلسله نیمه مستقل طاهریان تأسیس می شود که نطفه حاکمیتشان با نوعی گرایش به اهل بیت (علیهم السلام) بسته شده بود. و این، سرآغاز حرکتی در تاریخ می شود که طی آن، علویان طبرستان سکه به نام خویش می زنند و سلطنت شیعی آل بویه از دامن علویان طبرستان برمی خیزد.

این روند چند قرن بعد، با پیدایش سربداران شیعه مجدداً تکرار می شود. سربداران بنیان حکومتی عرفانی - شیعی را در خراسان می گذارند و سپس دو شاخه می شوند: یک شاخه به سمت کرمان و جنوب ایران می آید و یک شاخه هم به سمت مازندران و گیلان می آید، که خاندان سادات مرعشی و سادات کارکیا – حکام شیعی مازندران و گیلان – در حقیقت ادامه دهنده و تکمیل کننده سربداران هستند،

و سلسله صفویه نیز از دامن کارکیاهای گیلان یعنی سید علی کارکیا و ... برمی خیزد. پدر شاه اسماعیل یعنی شیخ جنید و شیخ حیدر به دست دشمنان تشیّع با وضعی فجیع کشته می شوند و اینک نیز به دنبال اسماعیل (این طفل شیرخواره) هستند تا خونش را بریزند و این خاندان را اساساً نابود کنند،

لذا مریدان خاندان صفویه اسماعیل را می گریزانند و می آورند به لاهیجان و گیلان در خدمت کارکیاها و او در پناه آنها پرورش می یابد و در سنین نوجوانی برمی گردد به اردبیل و نهضت صفوی را، با گذر از میادین خون و آتش، تداوم می بخشد.

سبزوار و اردبیل، از جمله شهر های ایران اسلامی هستند که مردانی بزرگ در آن، در راستای تقدیر کلان جهان (و در جهت زمینه سازی برای تحقق فرج کلی نهایی تاریخ به دست حضرت حجت بن الحسن العسکری عجّل الله تعالی فرجه الشریف) ایفای نقش کرده اند. مثلاً ابوالقاسم فردوسی طوسی (سراینده شاهنامه) شخصیتی است که تاریخ ملی ایران را می نگارد و در آن نور توحید و ولایت می دمد.

ایران بعد از فردوسی، جامه ای است که به قامت اندیشه و ایمان فردوسی دوخته شده و من تفصیلش را در کتاب "بوسه بر خاک پای حیدر (علیه السلام) ..." آورده ام و دوستان می توانند مراجعه کنند.

شیخ صدوق، صاحب إبن عبّاد، خواجه نصیر طوسی، علّامه حلی، علّامه مجلسی، و در اعصار اخیر: شیخ انصاری، میرزای شیرازی، شیخ فضل الله نوری و روح الله الموسوی خمینی، اینها شخصیت هایی هستند که در طول تاریخ ایران اسلامی در جهت همان طرح کلان خلقت جهان، نقش ایفا کرده اند، آن هم نقش کلیدی و استراتژیک که یکی از آنها نیز شیخ صفی الدّین اردبیلی است.

اردبیل از نقاطی است که در قرن 8 ، 9 و 10 هجری نقش بسیار اساسی را در تکوین هویت امروزی ایران و تقدیر تاریخی کلان بشریت ایفا کرده و می توان گفت که نبض معنوی ایران بلکه خاورمیانه در قرون 8 ، 9 و 10، در منطقه اردبیل می زده است.

من هیچ تعصب نژادی و قومی و منطقه ای ندارم؛ من خود تهرانی و اصالتاً اهل ورامین هستم و پشت پنجم، ششمم به خجلستان شیراز می رسد. اما به پشتوانه سه دهه تحقیقات مستمر خودم در تاریخ ایران و کشورهای همسایه آن، این نکته را عرض می کنم: نبض معنویت، نبض عدالت خواهی، و نبض دینداری، در قرون یادشده، در شهر اردبیل، و در زاویه شیخ صفی الدّین اردبیلی زده می شده است. آنگونه که تواریخ نوشته اند، گاه می شد که در روز هزار گوسفند می کشتند و اطعام می کردند.

مریدان شیخ صفی الدّین اردبیلی از جنوب و شمال هند از سراندیپ، از جنوب ایران، از عراق و فلسطین، از لبنان و از شامات، از قفقاز و از مناطق مختلف جهان اسلام به اردبیل می آمدند تا با شیخ دیدار کنند.

نهضت صفوی یک نهضت ملی به معنای قومی و ناسیونالیستی امروز نیست، یک نهضت فراملّی است. صفویه دنبال این نبودند که تنها ایران را به زیر بیرق اهل بیت (علیهم السلام) ببرند؛ آنها به دنبال استقرار آئین اهل بیت (علیهم السلام) در کل جهان اسلام بودند،

و اگر سلطان سلیم عثمانی، در کشور خود "شیعه کشی" راه نمی انداخت و با شمشیر خون چکان، مانع پیوستن مردم آسیای صغیر (که غالباً شیفته و علاقه مند سادات صفوی بودند) به صفویه نمی شد، وضعیتی که الآن در ایران اسلامی شیعه شاهدیم، چه بسا در جهان اسلام، شاهد بودیم.

زمانی که سلطان سلیم می خواست حرکت کند برای جنگ با شاه اسماعیل و براندازی حکومت نوبنیاد صفوی، مشاورانش به او می گویند کجا می روی؟ اکثر مردمان آسیای صغیر مرید صفویه است. اگر تو حرکت کنی، آنها از پشت به تو حمله خواهند کرد. گفت لیست تهیه کنید از شیعیان؛ از هواداران صفویه وشیعه. لیستی تهیه کردند (از 7 سال تا 70 ساله) چهل هزار نفر را گردن زدند از زن و مرد و کودک و جوان! بقیه را هم داغی به پیشانی زدند و فرستادند مرزهای اروپایی عثمانی.

تجار ونیزی که در زمان شاه اسماعیل در آسیای صغیر و ترکیه فعلی بودند می نویسند چهار پنجم آسیای صغیر مریدان خاندان صفوی بوده اند. آسیای صغیر در آن روزگار، ثغر (مرز) بین اسلام و کفر بود که اروپای صلیبی را از جهان اسلام جدا می کرد و از اقطار جهان اسلام، عارفان صاحبدل و مجاهدان وارسته که بسیاری از آنها شیعه بودند یا تمایل به تشیّع داشتند به آن منطقه می آمدند و در پیکار با صلیبیون شرکت می جستند.

مرحوم آیت الله العظمی سید محمد شیرازی نقل می کرد: دور قبور سلاطین عثمانی قبل از صفویه اسامی مقدس 12 امام نقش بسته بود. از توصیفاتی که نویسندگان اروپایی از مجاهدین حاضر در آن منطقه می کنند، بر می آید که ستون فقرات مجاهدین جنگنده با اروپایی های صلیبی را عرفای شیعی یا متشیع تشکیل می دادند.

لذا است که "بایزید ثانی" (پدر سلطان سلیم عثمانی، اولین سلطان عثمانی معاصر بنیانگذار حکومت صفوی شاه اسماعیل) روابطش با شاه اسماعیل خوب است. با یزید ثانی ضمناً جانشین خود را احمد قرار می دهد و حتی سلیم را از پایتخت عثمانی طرد و تبعید می کند.

سلیم در یک منطقه دور افتاده از پایتخت عثمانی زندگی می کند ولی جناح تندرو درون حکومت عثمانی، که منافع، بلکه موجودیت خویش را با پیشرفت روز افزون صفویه به سختی در خطر می بیند، مشاهده می کند که اگر وضع به همین منوال پیش برود ناقوس مرگ امپراطوری عثمانی و هر حکومت دیگری در جهان اسلام به صدا در می آید و صفویه جهان اسلام را به وسیله نفوذ معنوی سیاسی خود تسخیر می کند.

جناح یاد شده، سلیم را وادار می کند که علیه پدر کودتا کند، و او پدرش را مسموم می کند، 15 - 10 نفر از شاهزاده ها از جمله برادرها، برادرزاده ها و عموزاده هایش را نیز می کشد تا بر عثمانی سلطه پیدا می کند به توصیه همان مشاورین تندرو و خون آشام به سمت ایران می آید.

نامه هایی را که شاه اسماعیل و سلطان سلیم رد و بدل می شود، می توانید در کتاب آقای ثروتیان بخوانید. شاه اسماعیل از جنگ با سلیم پرهیز کرده و به وی می نویسد: ما دو نفر، سلطان اسلام هستیم و باید در مقابل کفر، با هم متحد باشیم. جالب است که برخی از نویسندگان مدعی اند که صفویه را غربی ها درست کردند تا به مثابه خنجری از پشت، بر عثمانی حمله برند! اما واقعیات تاریخی این ادعا را نمی پذیرد.

طبق اسناد موجود، سلیم (که شدیداً سر جنگ و حمله به ایران، و اشغال این سرزمین را دارد) به شاه اسماعیل می گوید تو شیعه هستی و شیعه واجب القتل است و ایران مال ما است و باید آن را خالی کنی و کنار بروی! اسماعیل مجدداً سلیم را دعوت به اتحاد می کند و او مجدداً دعوت به خشونت می کند. عثمانی ها به مملکت ما حمله می کنند و تا چالدران (حوالی تبریز) پیش می آیند. آخرین نامه ای که سلطان سلیم به اسماعیل می نویسد و او را به جنگ با خویش تحریک می کند،

این است که می گوید: "مملکت برای سلاطین در حکم ناموس آنها است، من به ناموس تو تجاوز کرده ام، ای بی غیرت چرا عکس العمل نشان نمی دهی؟!" سلیم نزدیک تبریز می رسد و با این اوصاف، شاه اسماعیل جمع قوا نمی کند و قوای محدودی با خود می برد و نبرد در می گیرد. سلیم پیروز می شود و ما شکست می خوریم. اما عجیب است که سلیم، به جای استفاده از موقعیت و ادامه حرکت به قلب ایران، به کشور باز می گردد. چرا ؟! چون سپاهش چندان تمایلی به این کار ندارد.

سلیم به استانبول بر می گردد و پس از مدت کوتاهی، از دنیا می رود. پسرش سلطان سلیمان قانونی روی کار می آید. بلافاصله بعد از مدت کوتاهی شاه اسماعیل دو مرتبه به سلطان عثمانی (که اینک سلیمان است) نامه می نویسد و باب دوستی را با سلطان عثمانی می گشاید و می گوید که شنیده ام که شما عزم جهاد فرنگ دارید از باب هم سویی با شما، ما هم به کفار صلیبی ارمنستان حمله کمی کنیم .

حدود 150 سال، صفوی ها بر ایران حکومت کردند و بارها با عثمانی ها درگیر شدند، ولی جالب است بدانیم طی این مدت، هیچ گاه ابتکار آغاز جنگ، از آنِ صفوی ها نبود و بیشتر، این عثمانی ها هستند که با تجاوز خود به مرزهای ایران، باعث ایجاد جنگ بین دو کشور می شوند. در مقابل، غالب صلح ها، ابتکارش با ایرانی ها و حکومت صفویه است. البته در برابر تجاوز ارتش عثمانی، ایرانی ها می ایستند و مردانه می جنگند، اما ماجراجو و جنگ طلب نیستند.

چند سال پیش تلویزیون فیلمی در مورد مرحوم ملاصدرا (فیلسوف مشهور ایرانی عصر صفوی) نشان داد، که لابد دیده اید. متأسفانه در این فیلم، چهره ای که از شاه عباس اول نشان داده شد، چندان واقعی نبود. این تحریف تاریخ است. ما نیز به عملکرد صفویه انتقاد زیاد داریم، ولی حسابها باید محفوظ، و از اغراق و مبالغه به دور باشد.

اگر من چند ساعت وقت داشتم نکاتی را مطرح می کردم تا نگاهمان به صفویه و اساساً به تاریخ گذشته مان، از این "سیاه بینی وسیاه نمایی مفرط رایج کنونی" قدری بیرون بیاید. اصولاً صفویه، به تنهایی، ایران را نگرفتند؛ بلکه علمای شیعه نیز در این کار جدیت و نقش اساسی داشتند.

"ابن فهد حلی" از بزرگترین علمای شیعه عصر خودش، نزدیک 80 سال قبل از شاه اسماعیل، در اجازه روایتی که به یکی از شاگردانش می نویسد می آورد: "بر اساس روایات مربوط به علایم ظهور در آخر الزمان به زودی فردی به نام اسماعیل از اردبیل قیام خواهد کرد و دولت شیعه را مستقر خواهد ساخت؛ گوش به زنگ باشید که وقتی صدای طلبش بلند شد به کمکش بشتابید!" که چنین هم شد. هنگام طلوع حکومت صفوی، در کاشان، یک عالم بزرگ دروازه های شهر را به سوی ارتش شاه اسماعیل گشود.

در سبزوار نیز یکی از علمای جنوب لبنان از مدت ها قبل استشمام کرده بود که عن قریب حادثه شگرفی در ایران اسلامی به وقوع خواهد پیوست و لذا آمد به ایران تا در این حادثه شرکت داشته باشد. حتی اول خیال می کرد که این کار، به دست بقایای آل تیمور (سلطان حسین بایقرا) در هرات صورت گرفت که بعداً فهمید چنین نیست و او از عهده این کار بر نمی آید. او در ایران ماند تا طلوع دولت صفوی را دید.

در سبزوار و نیشابور نیز کسانی بودند که شهر را برای ورود صفویه آماده کردند. در عراق عرب، سید محمد آل کنونه ( آن سید و فقیه جلیل القدر) با قیام خود راه را برای ورود فاتحانه شاه اسماعیل به عتبات عالیات هموار کرد.

اگر از شیخ صفی الدّین اردبیلی به عنوان شخصیت علمی - اجتماعی تاریخ ساز عصر خویش (که زمینه ساز استقرار حکومت شیعی در ایران شد) یاد می کنیم پر بیراه نرفته ایم. علمای بزرگ شیعه مثل علّامه مجلسی و شیخ بهایی در مورد او با چه تعابیر بزرگی یاد کرده اند مجلسی می گوید: "الشیخ العظیم شیخ صفی الدین اردبیلی" و نیز از او به عنوان سلطان العارفین و برهان الواصلین شیخ صفی الدّین نور الله برهانه یاد می شود.

ملا محمد طاهر قمی که از علمای صوفی ستیز مشهور عصر صفوی است می گوید: "حضرت والا مرتبت، متعالی منزلت، عرفان رحمت و رضوان موهبت، سلطان العارفین صفی الدّین العلوی الحسینی الموسوی رحمة الله علیه. نقل است که رمزی که حضرت شیخ به مریدان و طالبان خود می آموخته لعن خلفای جور بوده است".

شیخ صفی الدّین و فرزندانش (صدرالدین و خواجه علی سیاهپوش) با حرکت خود، راهی را در تاریخ کشورمان گشودند که با این ویژگی ها شناخته می شود:

ویژگی اول: خدمت به مردم، به محرومان و مستمندان و دستگیری از ایشان در برابر حکام جور. حمدالله مستوفی، تاریخ نویس معروف، در تاریخ گزیده می نویسد: "شیخ صفی الدّین اردبیلی مردی است صاحب رقّت و قبولی عظیم دارد و به برکت آنکه مغول را با او اراداتی تمام است بسیار از آن قوم را اذیّت رساندن به مردم باز داشته است و این کاری بسیار عظیم است".

باستانی پاریزی می نویسد: "در حقیقت اگر این حفظ حقوق بشر نیست پس چیست. امروز جیمی کارتر با پشتیبانی سازمان ملل نمی تواند انجام دهد، شیخ صفی الدّین هفتصد سال پیش انجام می داد. ماجرای سلطان علی سیاهپوش که ماجرای اسرای جنگ ایران با عثمانی را که همین مجاهدین جان بر کف بودند، وقتی که به اردبیل آوردند خواجه علی سیاهپوش نوه شیخ صفی الدّین زمینه آزادی همه آن مسلمانان را فراهم کرد و بعداً اینها شدند ستون فقرات ارتش صفویه یا قزلباش ها ...".

ویژگی دوم: سلامت عقیده و دوی از افکار آرای افراطی و اباحی گرانه صوفیه. امروز ما می گوییم "عرفان"، و آن را از "تصوف" جدا می کنیم. اما این دو اصطلاح، به هم آمیخته بودند. زمانی که ما کتاب "صفوة الصفای" شیخ صفی (نوشته مرید شیخ صفی الدّین) را مطالعه می کنیم می بینیم افکار افراطی و انحرافی صوفیه در آن راه ندارد.

ویژگی سوم: این حرکت: تقیّد به مسائل شرعی و دعوت مردم به دین و دینداری و پرهیز از گناهان و مناهی شرعی است. به گونه ای که اردبیل – زیست بوم شیوخ صفوی – اساساً مرکز شریعت و پرهیز از گناه قلمداد می شد، به گونه ای که در مکتوبات رجال و قدرتمندان عصر، از آن با تعابیری چون: دارالارشاد و دارالمؤمنین و غیره یاد می شد، که البته هر کدام زمینه های خاصی دارد که مجال اشاره به آنها نیست.

ویژگی چهارم: جهاد با کفار صلیبی و حکام جور است. اجداد شاه اسماعیل علیه گرجی های مسیحی قفقاز برای گسترش اسلام، جهاد کردند.

طبق گزارش کتاب "صفوة الصفاء"، ابو سعید، سلطان ایلخانی، به وزیر خویش می گوید که پادشاهی را در دل من وَقعی نمانده است، چون روزی که به زیارت شیخ صفی الدّین اردبیلی رفتم، در بین مریدان انبوهش هیچ کس به من توجهی نکرد و من را در آن عالم به کاهی نسنجیدند. بدانان گفتم که نه آخر، من پادشاه ابو سعیدم! گفتند بلی هستی، اما پادشاهی تو در اینجا ارزشی ندارد ...

برادر شیخ صفی الدّین در جنوب لبنان، و نوه شیخ صفی الدّین (خواجه علی سیاهپوش) با عنوان شیخ علی عجمی در قدس مدفونند، و این، نشانگر دامنه و گستره نفوذ خاندان صفوی
در جهان اسلام آن روز است.

درباره شیخ صفی الدّین و شخصیت و مرام و نهضت او (که پس از حدود 150 سال روند تکاملی به استقرار حکومت شیعی در ایران انجامید) سخن بسیار است، و ضمناً "نهضت صفویه" (از شیخ صفی الدّین تا روی کار آمدن شاه اسماعیل) را نبایستی با "سلطنت صفوی" که (همچون دیگر سلسله های پادشاهی تاریخ ایران) از عوارض سوء قدرت و سلطنت خالی نبوده اما در عین حال منشأ خدمات مهم مثبتی نیز بوده است، خلط کرد.

در پایان توصیه می کنم، موسسه ای تحقیقاتی در اردبیل، زیر نظر استادان فن، تشکیل و پیرامون مسائل تاریخی مهمی چون نهضت وسلطنت صفویه، و نقش این سلسله در تکوین و پاسداری از استقلال و هویت ملی – مذهبی ایران کنونی، و مسائل دیگر مربوط به این سلسله، پژوهشی عمیق و گسترده را سامان دهد ... و السلام علیکم و رحمة الله.

 

بسم الله الرحمن الرحیم


نقش اردبیل در تکوین هویت ایران اسلامی شیعه

منبع: شب افروز (مجموعه مقالات و سخنرانی های کنگره بزرگداشت حضرت آیت الله العظمی حاج سید یونس موسوی نجفی اردبیلی، بنیاد دایرة المعارف استان اردبیل) 

نوشته: حجة الاسلام والمسلمین دکتر علی ابوالحسنی

نقش اردبیل در تکوین هویت ایران اسلامی شیعه

مجلس به احترام بزرگ مردی از سلاله رسول الله و سلسله فقیهان والا مقام شیعه، مرحوم آیت الله العظمی حاج سید یونس اردبیلی، منعقد شده است؛ شخصیتی که عمری دراز را در آموزش و تدریس علوم و معارف الهی، و نشر اخلاق و فضیلت گذراند و لحظه ای از توجّه به سرنوشت مسلمانان و تلاش در جهت بهبود وضعیت اجتماعی و سیاسی آنان غافل نبود.

درباره شخصیت آن والا و خدمات ایشان، إن شاء الله پژوهندگان و محققان به تفصیل سخن خواهند گفت.

اردبیل در طول تاریخ ایران اسلامی، شخصیت های برجسته ای به جهان فضیلت تقدیم داشته است. اسامی برخی از آنها در صحبت هایی که از ابتدای جلسه تا کنون انجام شده مطرح شد و مرحوم سید یونس اردبیلی نیز یکی از این بزرگان و ستارگان درخشان است. او در عرصه علم، شخصیتی است بسیار برجسته و موفق در تربیت شاگردان بزرگوار.

در عرصه سیاست هر چند به عنوان فقیهی سیاست گر شناخته نمی شود، ولی کارهای مهمی در طول زندگی انجام داده که سرنوشت ساز است به گونه ای که باعث تبعید او شد. نقشی که در دوران نهضت علمی و سایر مقاطع و نقشی که در تأیید مرحوم آیت الله حاج شیخ حسین لنکرانی، فقیه سائس، داشت که زمینه را برای نمایندگی ایشان در مجلس چهاردهم از اردبیل فراهم آوردند که خود داستانی مستقل و شنیدنی دارد.

لنکرانی شخصیتی است که خیلی در تاریخ معاصر ایران نقش دارد و باید اردبیل بنازد به اینکه نماینده ای چون شیخ حسین لنکرانی را به مجلس شورا فرستاده است. اشغال آذربایجان با نقشه شیخ حسین لنکرانی پایان یافت و این از اسرار تاریخ ایران است. لنکرانی خدمات ارزنده ای در استقلال و آزادی ایران داشته است که شرح آن به فرصتی مستقل نیاز دارد.

موضوع اصلی بحث من، اما، درباره نقش مهم و اساسی است که اردبیل (و چهره برجسته آن در قرن هشتم هجری: شیخ سید صفی الدّین اردبیلی) در "تکوین هویت ایران اسلامی شیعه" و از این طریق، در "تقدیرِ الهیِ کلانِ بشریت در تاریخ جهان" ایفا کرده است:

خداوند حکیم است و جهان را به حکمت و برای تحقق مقصودی والا و حکیمانه آفریده است. حکمت و فلسفه آفرینش جهان، بندگی خداوند سبحان به طور دسته جمعی و برافراشته شدن پرچم حاکمیت توحید در سراسر جهان است «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ » (الذاريات: 56). « وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دينَهُمُ الَّذِي ارْتَضى‏ لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً »  ( النور: 55).

خداوند به مؤمنان شاسیته کردار دو وعده می دهد:

1- آنها را وارث و جانشین همه قدرت ها و مکنت های زمین قرارمی دهد.

2- آن آیینی را که خود برای آنها پسندیده است در سراسر جهان و بر همه ادیان و مکاتب چیرگی می بخشد. (از آیه ای که روز غدیر و به مناسبت إعلام خلافت امیر مؤمنان علی (علیه السلام) از سوی خداوند، بر پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نازل شده و می فرماید که امروز دینتنان را کامل کردم و نعمتم را تمام کردم)،

به وضوح بر می آید که آیین مورد پسند و رضایت الهی، مذهب اهل بیت عصمت (علیهم السلام)، یعنی تشیع اثنی عشری است. و خداوند در آیه فوق الذکر صریحاً وعده می دهد که در آخر الزمان، تشیّع را بر جهان سیطره می بخشد.

3- خوف و ترس حاکم بر زندگی مؤمنان در طول تاریخ را بدل به امنیت و آسایش خاطر می سازد. و این همه نیز برای اینکه: پرچم توحید به عنوان تنها پرچم در کره زمین بر افراشته شود و بشریت تنها خداوند یگانه را بپرستد و بس.

این اراده الهی است که دیر یا زود، محقق خواهد شد. به گفته روایات:

حتی اگر یک روز از عمر جهان باقی مانده باشد، خداوند آن روز را آنقدر طولانی خواهد ساخت تا اینکه آخرین فرزند پیامبر (عجّل الله تعالی فرجه الشّریف) پای در رکاب کند و با تباهی ها و تبهکاران در ستیزد و نهال آرزوی همه انبیاء و اولیای الهی در تاریخ را بار بنشاند. و پس از آن نیز دیگر بساط جهان برچیده شده و به سمت "قیامت کبری" برود،

چون مقصود از جهان آفرینش تحقق یافته است. خداوند چنین اراده ای دارد. خداوند وقتی چیزی را اراده می کند، اسباب و ملزوماتش را هم فراهم می کند،

در ارتباط با تقدیر کلان الهی در تاریخ بشریت نیز باید رجال و شخصیت های بزرگی به وجود آیند (مکتب و مذهب که تشیّع است و معلوم) و مکان های شاخص و معینی در جهان (به ویژه در خاورمیانه، که مهد پیدایش و پرورش ادیان الهی است) باشد که در آن مکان ها، و به دست آن رجال بزرگ، مقدمات فرج کلی و قیامت صغری و استقرار حاکمیت توحید در جهان برقرار شود.

در راس آن مکانها ،ایران وعراق وشامات (سوریه و فلسطین ولبنان) قرار دارد. اینها مناطقی هستند در جهان که شخصیت هایی در آن ظهور کرده و با اعمال خویش مقدمات فرج کلی را فراهم می کنند و در داخل ایران، مکانهای مشخصی هست که در طول تاریخ مسئولیت و رسالت این زمینه سازی را بر عهده داشته اند که از جمله می توان به قم، مشهد، سبز وار، کاشان، گیلان، مازندران و اردبیل اشاره کرد.

در طول تاریخ 14 قرن ایران پس از اسلام، دوباره حکومت شیعه در سراسر ایران تشکیل شده و بسط پیدا کرده، یکی زمان آل بویه و یکی زمان صفویه به بعد، و در هر بار، نقطه آغازین این حرکت در مشهد و در خراسان رضوی بسته شده است.

با آمدن امام هشتم (علیه السلام) تاریخ ایران اسلامی ورق می خورد. وقتی امام هشتم (علیه السلام) شهید می شود مأمون مرو و خراسان را به قصد بغداد (یعنی مهد خلافت عباسی) ترک می کند و جای خود، طاهر ذوالیمینین را می گذارد. طاهر ذ والیمینین یعنی صاحب دو دست راست. اینکه چگونه به او ذوالیمینین گفته شده بحث دارد.

ابوالفضل بیهقی می گوید چون او مأمور شد بیاید امام هشتم (علیه السلام) را از مدینه به مرو بیاورد و در آنجا با دست چپش با امام هشتم (علیه السلام) بیعت کرد و گفت دست راست من در بیعت خلیفه است؛ وقتی که به خراسان آمد مأمون گفت که من دست چپ او را هم به مثابه دست راستش محسوب می دارم و بیعت او را با دست راست تلقی می کنم و او شد ذوالیمینین،

باری، وقتی امام هشتم (علیه السلام) شهید شد، مأمون به سمت بغداد می رود، سپهسالار وی طاهر ذوالیمینین (این ایرانی شریف)، نام مأمون را از خطبه می اندازد و خطبه را به نام یکی از برادران امام هشتم (علیه السلام) می خواند، و شام همان روز نیز به دست یکی از عباسیان مسموم می شود،

و بدین ترتیب سلسله نیمه مستقل طاهریان تأسیس می شود که نطفه حاکمیتشان با نوعی گرایش به اهل بیت (علیهم السلام) بسته شده بود. و این، سرآغاز حرکتی در تاریخ می شود که طی آن، علویان طبرستان سکه به نام خویش می زنند و سلطنت شیعی آل بویه از دامن علویان طبرستان برمی خیزد.

این روند چند قرن بعد، با پیدایش سربداران شیعه مجدداً تکرار می شود. سربداران بنیان حکومتی عرفانی - شیعی را در خراسان می گذارند و سپس دو شاخه می شوند: یک شاخه به سمت کرمان و جنوب ایران می آید و یک شاخه هم به سمت مازندران و گیلان می آید، که خاندان سادات مرعشی و سادات کارکیا – حکام شیعی مازندران و گیلان – در حقیقت ادامه دهنده و تکمیل کننده سربداران هستند،

و سلسله صفویه نیز از دامن کارکیاهای گیلان یعنی سید علی کارکیا و ... برمی خیزد. پدر شاه اسماعیل یعنی شیخ جنید و شیخ حیدر به دست دشمنان تشیّع با وضعی فجیع کشته می شوند و اینک نیز به دنبال اسماعیل (این طفل شیرخواره) هستند تا خونش را بریزند و این خاندان را اساساً نابود کنند،

لذا مریدان خاندان صفویه اسماعیل را می گریزانند و می آورند به لاهیجان و گیلان در خدمت کارکیاها و او در پناه آنها پرورش می یابد و در سنین نوجوانی برمی گردد به اردبیل و نهضت صفوی را، با گذر از میادین خون و آتش، تداوم می بخشد.

سبزوار و اردبیل، از جمله شهر های ایران اسلامی هستند که مردانی بزرگ در آن، در راستای تقدیر کلان جهان (و در جهت زمینه سازی برای تحقق فرج کلی نهایی تاریخ به دست حضرت حجت بن الحسن العسکری عجّل الله تعالی فرجه الشریف) ایفای نقش کرده اند. مثلاً ابوالقاسم فردوسی طوسی (سراینده شاهنامه) شخصیتی است که تاریخ ملی ایران را می نگارد و در آن نور توحید و ولایت می دمد.

ایران بعد از فردوسی، جامه ای است که به قامت اندیشه و ایمان فردوسی دوخته شده و من تفصیلش را در کتاب "بوسه بر خاک پای حیدر (علیه السلام) ..." آورده ام و دوستان می توانند مراجعه کنند.

شیخ صدوق، صاحب إبن عبّاد، خواجه نصیر طوسی، علّامه حلی، علّامه مجلسی، و در اعصار اخیر: شیخ انصاری، میرزای شیرازی، شیخ فضل الله نوری و روح الله الموسوی خمینی، اینها شخصیت هایی هستند که در طول تاریخ ایران اسلامی در جهت همان طرح کلان خلقت جهان، نقش ایفا کرده اند، آن هم نقش کلیدی و استراتژیک که یکی از آنها نیز شیخ صفی الدّین اردبیلی است.

اردبیل از نقاطی است که در قرن 8 ، 9 و 10 هجری نقش بسیار اساسی را در تکوین هویت امروزی ایران و تقدیر تاریخی کلان بشریت ایفا کرده و می توان گفت که نبض معنوی ایران بلکه خاورمیانه در قرون 8 ، 9 و 10، در منطقه اردبیل می زده است.

من هیچ تعصب نژادی و قومی و منطقه ای ندارم؛ من خود تهرانی و اصالتاً اهل ورامین هستم و پشت پنجم، ششمم به خجلستان شیراز می رسد. اما به پشتوانه سه دهه تحقیقات مستمر خودم در تاریخ ایران و کشورهای همسایه آن، این نکته را عرض می کنم: نبض معنویت، نبض عدالت خواهی، و نبض دینداری، در قرون یادشده، در شهر اردبیل، و در زاویه شیخ صفی الدّین اردبیلی زده می شده است. آنگونه که تواریخ نوشته اند، گاه می شد که در روز هزار گوسفند می کشتند و اطعام می کردند.

مریدان شیخ صفی الدّین اردبیلی از جنوب و شمال هند از سراندیپ، از جنوب ایران، از عراق و فلسطین، از لبنان و از شامات، از قفقاز و از مناطق مختلف جهان اسلام به اردبیل می آمدند تا با شیخ دیدار کنند.

نهضت صفوی یک نهضت ملی به معنای قومی و ناسیونالیستی امروز نیست، یک نهضت فراملّی است. صفویه دنبال این نبودند که تنها ایران را به زیر بیرق اهل بیت (علیهم السلام) ببرند؛ آنها به دنبال استقرار آئین اهل بیت (علیهم السلام) در کل جهان اسلام بودند،

و اگر سلطان سلیم عثمانی، در کشور خود "شیعه کشی" راه نمی انداخت و با شمشیر خون چکان، مانع پیوستن مردم آسیای صغیر (که غالباً شیفته و علاقه مند سادات صفوی بودند) به صفویه نمی شد، وضعیتی که الآن در ایران اسلامی شیعه شاهدیم، چه بسا در جهان اسلام، شاهد بودیم.

زمانی که سلطان سلیم می خواست حرکت کند برای جنگ با شاه اسماعیل و براندازی حکومت نوبنیاد صفوی، مشاورانش به او می گویند کجا می روی؟ اکثر مردمان آسیای صغیر مرید صفویه است. اگر تو حرکت کنی، آنها از پشت به تو حمله خواهند کرد. گفت لیست تهیه کنید از شیعیان؛ از هواداران صفویه وشیعه. لیستی تهیه کردند (از 7 سال تا 70 ساله) چهل هزار نفر را گردن زدند از زن و مرد و کودک و جوان! بقیه را هم داغی به پیشانی زدند و فرستادند مرزهای اروپایی عثمانی.

تجار ونیزی که در زمان شاه اسماعیل در آسیای صغیر و ترکیه فعلی بودند می نویسند چهار پنجم آسیای صغیر مریدان خاندان صفوی بوده اند. آسیای صغیر در آن روزگار، ثغر (مرز) بین اسلام و کفر بود که اروپای صلیبی را از جهان اسلام جدا می کرد و از اقطار جهان اسلام، عارفان صاحبدل و مجاهدان وارسته که بسیاری از آنها شیعه بودند یا تمایل به تشیّع داشتند به آن منطقه می آمدند و در پیکار با صلیبیون شرکت می جستند.

مرحوم آیت الله العظمی سید محمد شیرازی نقل می کرد: دور قبور سلاطین عثمانی قبل از صفویه اسامی مقدس 12 امام نقش بسته بود. از توصیفاتی که نویسندگان اروپایی از مجاهدین حاضر در آن منطقه می کنند، بر می آید که ستون فقرات مجاهدین جنگنده با اروپایی های صلیبی را عرفای شیعی یا متشیع تشکیل می دادند.

لذا است که "بایزید ثانی" (پدر سلطان سلیم عثمانی، اولین سلطان عثمانی معاصر بنیانگذار حکومت صفوی شاه اسماعیل) روابطش با شاه اسماعیل خوب است. با یزید ثانی ضمناً جانشین خود را احمد قرار می دهد و حتی سلیم را از پایتخت عثمانی طرد و تبعید می کند.

سلیم در یک منطقه دور افتاده از پایتخت عثمانی زندگی می کند ولی جناح تندرو درون حکومت عثمانی، که منافع، بلکه موجودیت خویش را با پیشرفت روز افزون صفویه به سختی در خطر می بیند، مشاهده می کند که اگر وضع به همین منوال پیش برود ناقوس مرگ امپراطوری عثمانی و هر حکومت دیگری در جهان اسلام به صدا در می آید و صفویه جهان اسلام را به وسیله نفوذ معنوی سیاسی خود تسخیر می کند.

جناح یاد شده، سلیم را وادار می کند که علیه پدر کودتا کند، و او پدرش را مسموم می کند، 15 - 10 نفر از شاهزاده ها از جمله برادرها، برادرزاده ها و عموزاده هایش را نیز می کشد تا بر عثمانی سلطه پیدا می کند به توصیه همان مشاورین تندرو و خون آشام به سمت ایران می آید.

نامه هایی را که شاه اسماعیل و سلطان سلیم رد و بدل می شود، می توانید در کتاب آقای ثروتیان بخوانید. شاه اسماعیل از جنگ با سلیم پرهیز کرده و به وی می نویسد: ما دو نفر، سلطان اسلام هستیم و باید در مقابل کفر، با هم متحد باشیم. جالب است که برخی از نویسندگان مدعی اند که صفویه را غربی ها درست کردند تا به مثابه خنجری از پشت، بر عثمانی حمله برند! اما واقعیات تاریخی این ادعا را نمی پذیرد.

طبق اسناد موجود، سلیم (که شدیداً سر جنگ و حمله به ایران، و اشغال این سرزمین را دارد) به شاه اسماعیل می گوید تو شیعه هستی و شیعه واجب القتل است و ایران مال ما است و باید آن را خالی کنی و کنار بروی! اسماعیل مجدداً سلیم را دعوت به اتحاد می کند و او مجدداً دعوت به خشونت می کند. عثمانی ها به مملکت ما حمله می کنند و تا چالدران (حوالی تبریز) پیش می آیند. آخرین نامه ای که سلطان سلیم به اسماعیل می نویسد و او را به جنگ با خویش تحریک می کند،

این است که می گوید: "مملکت برای سلاطین در حکم ناموس آنها است، من به ناموس تو تجاوز کرده ام، ای بی غیرت چرا عکس العمل نشان نمی دهی؟!" سلیم نزدیک تبریز می رسد و با این اوصاف، شاه اسماعیل جمع قوا نمی کند و قوای محدودی با خود می برد و نبرد در می گیرد. سلیم پیروز می شود و ما شکست می خوریم. اما عجیب است که سلیم، به جای استفاده از موقعیت و ادامه حرکت به قلب ایران، به کشور باز می گردد. چرا ؟! چون سپاهش چندان تمایلی به این کار ندارد.

سلیم به استانبول بر می گردد و پس از مدت کوتاهی، از دنیا می رود. پسرش سلطان سلیمان قانونی روی کار می آید. بلافاصله بعد از مدت کوتاهی شاه اسماعیل دو مرتبه به سلطان عثمانی (که اینک سلیمان است) نامه می نویسد و باب دوستی را با سلطان عثمانی می گشاید و می گوید که شنیده ام که شما عزم جهاد فرنگ دارید از باب هم سویی با شما، ما هم به کفار صلیبی ارمنستان حمله کمی کنیم .

حدود 150 سال، صفوی ها بر ایران حکومت کردند و بارها با عثمانی ها درگیر شدند، ولی جالب است بدانیم طی این مدت، هیچ گاه ابتکار آغاز جنگ، از آنِ صفوی ها نبود و بیشتر، این عثمانی ها هستند که با تجاوز خود به مرزهای ایران، باعث ایجاد جنگ بین دو کشور می شوند. در مقابل، غالب صلح ها، ابتکارش با ایرانی ها و حکومت صفویه است. البته در برابر تجاوز ارتش عثمانی، ایرانی ها می ایستند و مردانه می جنگند، اما ماجراجو و جنگ طلب نیستند.

چند سال پیش تلویزیون فیلمی در مورد مرحوم ملاصدرا (فیلسوف مشهور ایرانی عصر صفوی) نشان داد، که لابد دیده اید. متأسفانه در این فیلم، چهره ای که از شاه عباس اول نشان داده شد، چندان واقعی نبود. این تحریف تاریخ است. ما نیز به عملکرد صفویه انتقاد زیاد داریم، ولی حسابها باید محفوظ، و از اغراق و مبالغه به دور باشد.

اگر من چند ساعت وقت داشتم نکاتی را مطرح می کردم تا نگاهمان به صفویه و اساساً به تاریخ گذشته مان، از این "سیاه بینی وسیاه نمایی مفرط رایج کنونی" قدری بیرون بیاید. اصولاً صفویه، به تنهایی، ایران را نگرفتند؛ بلکه علمای شیعه نیز در این کار جدیت و نقش اساسی داشتند.

"ابن فهد حلی" از بزرگترین علمای شیعه عصر خودش، نزدیک 80 سال قبل از شاه اسماعیل، در اجازه روایتی که به یکی از شاگردانش می نویسد می آورد: "بر اساس روایات مربوط به علایم ظهور در آخر الزمان به زودی فردی به نام اسماعیل از اردبیل قیام خواهد کرد و دولت شیعه را مستقر خواهد ساخت؛ گوش به زنگ باشید که وقتی صدای طلبش بلند شد به کمکش بشتابید!" که چنین هم شد. هنگام طلوع حکومت صفوی، در کاشان، یک عالم بزرگ دروازه های شهر را به سوی ارتش شاه اسماعیل گشود.

در سبزوار نیز یکی از علمای جنوب لبنان از مدت ها قبل استشمام کرده بود که عن قریب حادثه شگرفی در ایران اسلامی به وقوع خواهد پیوست و لذا آمد به ایران تا در این حادثه شرکت داشته باشد. حتی اول خیال می کرد که این کار، به دست بقایای آل تیمور (سلطان حسین بایقرا) در هرات صورت گرفت که بعداً فهمید چنین نیست و او از عهده این کار بر نمی آید. او در ایران ماند تا طلوع دولت صفوی را دید.

در سبزوار و نیشابور نیز کسانی بودند که شهر را برای ورود صفویه آماده کردند. در عراق عرب، سید محمد آل کنونه ( آن سید و فقیه جلیل القدر) با قیام خود راه را برای ورود فاتحانه شاه اسماعیل به عتبات عالیات هموار کرد.

اگر از شیخ صفی الدّین اردبیلی به عنوان شخصیت علمی - اجتماعی تاریخ ساز عصر خویش (که زمینه ساز استقرار حکومت شیعی در ایران شد) یاد می کنیم پر بیراه نرفته ایم. علمای بزرگ شیعه مثل علّامه مجلسی و شیخ بهایی در مورد او با چه تعابیر بزرگی یاد کرده اند مجلسی می گوید: "الشیخ العظیم شیخ صفی الدین اردبیلی" و نیز از او به عنوان سلطان العارفین و برهان الواصلین شیخ صفی الدّین نور الله برهانه یاد می شود.

ملا محمد طاهر قمی که از علمای صوفی ستیز مشهور عصر صفوی است می گوید: "حضرت والا مرتبت، متعالی منزلت، عرفان رحمت و رضوان موهبت، سلطان العارفین صفی الدّین العلوی الحسینی الموسوی رحمة الله علیه. نقل است که رمزی که حضرت شیخ به مریدان و طالبان خود می آموخته لعن خلفای جور بوده است".

شیخ صفی الدّین و فرزندانش (صدرالدین و خواجه علی سیاهپوش) با حرکت خود، راهی را در تاریخ کشورمان گشودند که با این ویژگی ها شناخته می شود:

ویژگی اول: خدمت به مردم، به محرومان و مستمندان و دستگیری از ایشان در برابر حکام جور. حمدالله مستوفی، تاریخ نویس معروف، در تاریخ گزیده می نویسد: "شیخ صفی الدّین اردبیلی مردی است صاحب رقّت و قبولی عظیم دارد و به برکت آنکه مغول را با او اراداتی تمام است بسیار از آن قوم را اذیّت رساندن به مردم باز داشته است و این کاری بسیار عظیم است".

باستانی پاریزی می نویسد: "در حقیقت اگر این حفظ حقوق بشر نیست پس چیست. امروز جیمی کارتر با پشتیبانی سازمان ملل نمی تواند انجام دهد، شیخ صفی الدّین هفتصد سال پیش انجام می داد. ماجرای سلطان علی سیاهپوش که ماجرای اسرای جنگ ایران با عثمانی را که همین مجاهدین جان بر کف بودند، وقتی که به اردبیل آوردند خواجه علی سیاهپوش نوه شیخ صفی الدّین زمینه آزادی همه آن مسلمانان را فراهم کرد و بعداً اینها شدند ستون فقرات ارتش صفویه یا قزلباش ها ...".

ویژگی دوم: سلامت عقیده و دوی از افکار آرای افراطی و اباحی گرانه صوفیه. امروز ما می گوییم "عرفان"، و آن را از "تصوف" جدا می کنیم. اما این دو اصطلاح، به هم آمیخته بودند. زمانی که ما کتاب "صفوة الصفای" شیخ صفی (نوشته مرید شیخ صفی الدّین) را مطالعه می کنیم می بینیم افکار افراطی و انحرافی صوفیه در آن راه ندارد.

ویژگی سوم: این حرکت: تقیّد به مسائل شرعی و دعوت مردم به دین و دینداری و پرهیز از گناهان و مناهی شرعی است. به گونه ای که اردبیل – زیست بوم شیوخ صفوی – اساساً مرکز شریعت و پرهیز از گناه قلمداد می شد، به گونه ای که در مکتوبات رجال و قدرتمندان عصر، از آن با تعابیری چون: دارالارشاد و دارالمؤمنین و غیره یاد می شد، که البته هر کدام زمینه های خاصی دارد که مجال اشاره به آنها نیست.

ویژگی چهارم: جهاد با کفار صلیبی و حکام جور است. اجداد شاه اسماعیل علیه گرجی های مسیحی قفقاز برای گسترش اسلام، جهاد کردند.

طبق گزارش کتاب "صفوة الصفاء"، ابو سعید، سلطان ایلخانی، به وزیر خویش می گوید که پادشاهی را در دل من وَقعی نمانده است، چون روزی که به زیارت شیخ صفی الدّین اردبیلی رفتم، در بین مریدان انبوهش هیچ کس به من توجهی نکرد و من را در آن عالم به کاهی نسنجیدند. بدانان گفتم که نه آخر، من پادشاه ابو سعیدم! گفتند بلی هستی، اما پادشاهی تو در اینجا ارزشی ندارد ...

برادر شیخ صفی الدّین در جنوب لبنان، و نوه شیخ صفی الدّین (خواجه علی سیاهپوش) با عنوان شیخ علی عجمی در قدس مدفونند، و این، نشانگر دامنه و گستره نفوذ خاندان صفوی
در جهان اسلام آن روز است.

درباره شیخ صفی الدّین و شخصیت و مرام و نهضت او (که پس از حدود 150 سال روند تکاملی به استقرار حکومت شیعی در ایران انجامید) سخن بسیار است، و ضمناً "نهضت صفویه" (از شیخ صفی الدّین تا روی کار آمدن شاه اسماعیل) را نبایستی با "سلطنت صفوی" که (همچون دیگر سلسله های پادشاهی تاریخ ایران) از عوارض سوء قدرت و سلطنت خالی نبوده اما در عین حال منشأ خدمات مهم مثبتی نیز بوده است، خلط کرد.

در پایان توصیه می کنم، موسسه ای تحقیقاتی در اردبیل، زیر نظر استادان فن، تشکیل و پیرامون مسائل تاریخی مهمی چون نهضت وسلطنت صفویه، و نقش این سلسله در تکوین و پاسداری از استقلال و هویت ملی – مذهبی ایران کنونی، و مسائل دیگر مربوط به این سلسله، پژوهشی عمیق و گسترده را سامان دهد ... و السلام علیکم و رحمة الله.

 

مدیر
Date published: 12:00
10 / 10ScaleMaximum stars

درباره شخصیت آن والا و خدمات ایشان، إن شاء الله پژوهندگان و محققان به تفصیل سخن خواهند گفت.

اردبیل در طول تاریخ ایران اسلامی، شخصیت های برجسته ای به جهان فضیلت تقدیم داشته است. اسامی برخی از آنها در صحبت هایی که از ابتدای جلسه تا کنون انجام شده مطرح شد و مرحوم سید یونس اردبیلی نیز یکی از این بزرگان و ستارگان درخشان است. او در عرصه علم، شخصیتی است بسیار برجسته و موفق در تربیت شاگردان بزرگوار.

در عرصه سیاست هر چند به عنوان فقیهی سیاست گر شناخته نمی شود، ولی کارهای مهمی در طول زندگی انجام داده که سرنوشت ساز است به گونه ای که باعث تبعید او شد. نقشی که در دوران نهضت علمی و سایر مقاطع و نقشی که در تأیید مرحوم آیت الله حاج شیخ حسین لنکرانی، فقیه سائس، داشت که زمینه را برای نمایندگی ایشان در مجلس چهاردهم از اردبیل فراهم آوردند که خود داستانی مستقل و شنیدنی دارد.

لنکرانی شخصیتی است که خیلی در تاریخ معاصر ایران نقش دارد و باید اردبیل بنازد به اینکه نماینده ای چون شیخ حسین لنکرانی را به مجلس شورا فرستاده است. اشغال آذربایجان با نقشه شیخ حسین لنکرانی پایان یافت و این از اسرار تاریخ ایران است. لنکرانی خدمات ارزنده ای در استقلال و آزادی ایران داشته است که شرح آن به فرصتی مستقل نیاز دارد.

موضوع اصلی بحث من، اما، درباره نقش مهم و اساسی است که اردبیل (و چهره برجسته آن در قرن هشتم هجری: شیخ سید صفی الدّین اردبیلی) در "تکوین هویت ایران اسلامی شیعه" و از این طریق، در "تقدیرِ الهیِ کلانِ بشریت در تاریخ جهان" ایفا کرده است:

خداوند حکیم است و جهان را به حکمت و برای تحقق مقصودی والا و حکیمانه آفریده است. حکمت و فلسفه آفرینش جهان، بندگی خداوند سبحان به طور دسته جمعی و برافراشته شدن پرچم حاکمیت توحید در سراسر جهان است «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ » (الذاريات: 56). « وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دينَهُمُ الَّذِي ارْتَضى‏ لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً »  ( النور: 55).

خداوند به مؤمنان شاسیته کردار دو وعده می دهد:

1- آنها را وارث و جانشین همه قدرت ها و مکنت های زمین قرارمی دهد.

2- آن آیینی را که خود برای آنها پسندیده است در سراسر جهان و بر همه ادیان و مکاتب چیرگی می بخشد. (از آیه ای که روز غدیر و به مناسبت إعلام خلافت امیر مؤمنان علی (علیه السلام) از سوی خداوند، بر پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نازل شده و می فرماید که امروز دینتنان را کامل کردم و نعمتم را تمام کردم)،

به وضوح بر می آید که آیین مورد پسند و رضایت الهی، مذهب اهل بیت عصمت (علیهم السلام)، یعنی تشیع اثنی عشری است. و خداوند در آیه فوق الذکر صریحاً وعده می دهد که در آخر الزمان، تشیّع را بر جهان سیطره می بخشد.

3- خوف و ترس حاکم بر زندگی مؤمنان در طول تاریخ را بدل به امنیت و آسایش خاطر می سازد. و این همه نیز برای اینکه: پرچم توحید به عنوان تنها پرچم در کره زمین بر افراشته شود و بشریت تنها خداوند یگانه را بپرستد و بس.

این اراده الهی است که دیر یا زود، محقق خواهد شد. به گفته روایات:

حتی اگر یک روز از عمر جهان باقی مانده باشد، خداوند آن روز را آنقدر طولانی خواهد ساخت تا اینکه آخرین فرزند پیامبر (عجّل الله تعالی فرجه الشّریف) پای در رکاب کند و با تباهی ها و تبهکاران در ستیزد و نهال آرزوی همه انبیاء و اولیای الهی در تاریخ را بار بنشاند. و پس از آن نیز دیگر بساط جهان برچیده شده و به سمت "قیامت کبری" برود،

چون مقصود از جهان آفرینش تحقق یافته است. خداوند چنین اراده ای دارد. خداوند وقتی چیزی را اراده می کند، اسباب و ملزوماتش را هم فراهم می کند،

در ارتباط با تقدیر کلان الهی در تاریخ بشریت نیز باید رجال و شخصیت های بزرگی به وجود آیند (مکتب و مذهب که تشیّع است و معلوم) و مکان های شاخص و معینی در جهان (به ویژه در خاورمیانه، که مهد پیدایش و پرورش ادیان الهی است) باشد که در آن مکان ها، و به دست آن رجال بزرگ، مقدمات فرج کلی و قیامت صغری و استقرار حاکمیت توحید در جهان برقرار شود.

در راس آن مکانها ،ایران وعراق وشامات (سوریه و فلسطین ولبنان) قرار دارد. اینها مناطقی هستند در جهان که شخصیت هایی در آن ظهور کرده و با اعمال خویش مقدمات فرج کلی را فراهم می کنند و در داخل ایران، مکانهای مشخصی هست که در طول تاریخ مسئولیت و رسالت این زمینه سازی را بر عهده داشته اند که از جمله می توان به قم، مشهد، سبز وار، کاشان، گیلان، مازندران و اردبیل اشاره کرد.

در طول تاریخ 14 قرن ایران پس از اسلام، دوباره حکومت شیعه در سراسر ایران تشکیل شده و بسط پیدا کرده، یکی زمان آل بویه و یکی زمان صفویه به بعد، و در هر بار، نقطه آغازین این حرکت در مشهد و در خراسان رضوی بسته شده است.

با آمدن امام هشتم (علیه السلام) تاریخ ایران اسلامی ورق می خورد. وقتی امام هشتم (علیه السلام) شهید می شود مأمون مرو و خراسان را به قصد بغداد (یعنی مهد خلافت عباسی) ترک می کند و جای خود، طاهر ذوالیمینین را می گذارد. طاهر ذ والیمینین یعنی صاحب دو دست راست. اینکه چگونه به او ذوالیمینین گفته شده بحث دارد.

ابوالفضل بیهقی می گوید چون او مأمور شد بیاید امام هشتم (علیه السلام) را از مدینه به مرو بیاورد و در آنجا با دست چپش با امام هشتم (علیه السلام) بیعت کرد و گفت دست راست من در بیعت خلیفه است؛ وقتی که به خراسان آمد مأمون گفت که من دست چپ او را هم به مثابه دست راستش محسوب می دارم و بیعت او را با دست راست تلقی می کنم و او شد ذوالیمینین،

باری، وقتی امام هشتم (علیه السلام) شهید شد، مأمون به سمت بغداد می رود، سپهسالار وی طاهر ذوالیمینین (این ایرانی شریف)، نام مأمون را از خطبه می اندازد و خطبه را به نام یکی از برادران امام هشتم (علیه السلام) می خواند، و شام همان روز نیز به دست یکی از عباسیان مسموم می شود،

و بدین ترتیب سلسله نیمه مستقل طاهریان تأسیس می شود که نطفه حاکمیتشان با نوعی گرایش به اهل بیت (علیهم السلام) بسته شده بود. و این، سرآغاز حرکتی در تاریخ می شود که طی آن، علویان طبرستان سکه به نام خویش می زنند و سلطنت شیعی آل بویه از دامن علویان طبرستان برمی خیزد.

این روند چند قرن بعد، با پیدایش سربداران شیعه مجدداً تکرار می شود. سربداران بنیان حکومتی عرفانی - شیعی را در خراسان می گذارند و سپس دو شاخه می شوند: یک شاخه به سمت کرمان و جنوب ایران می آید و یک شاخه هم به سمت مازندران و گیلان می آید، که خاندان سادات مرعشی و سادات کارکیا – حکام شیعی مازندران و گیلان – در حقیقت ادامه دهنده و تکمیل کننده سربداران هستند،

و سلسله صفویه نیز از دامن کارکیاهای گیلان یعنی سید علی کارکیا و ... برمی خیزد. پدر شاه اسماعیل یعنی شیخ جنید و شیخ حیدر به دست دشمنان تشیّع با وضعی فجیع کشته می شوند و اینک نیز به دنبال اسماعیل (این طفل شیرخواره) هستند تا خونش را بریزند و این خاندان را اساساً نابود کنند،

لذا مریدان خاندان صفویه اسماعیل را می گریزانند و می آورند به لاهیجان و گیلان در خدمت کارکیاها و او در پناه آنها پرورش می یابد و در سنین نوجوانی برمی گردد به اردبیل و نهضت صفوی را، با گذر از میادین خون و آتش، تداوم می بخشد.

سبزوار و اردبیل، از جمله شهر های ایران اسلامی هستند که مردانی بزرگ در آن، در راستای تقدیر کلان جهان (و در جهت زمینه سازی برای تحقق فرج کلی نهایی تاریخ به دست حضرت حجت بن الحسن العسکری عجّل الله تعالی فرجه الشریف) ایفای نقش کرده اند. مثلاً ابوالقاسم فردوسی طوسی (سراینده شاهنامه) شخصیتی است که تاریخ ملی ایران را می نگارد و در آن نور توحید و ولایت می دمد.

ایران بعد از فردوسی، جامه ای است که به قامت اندیشه و ایمان فردوسی دوخته شده و من تفصیلش را در کتاب "بوسه بر خاک پای حیدر (علیه السلام) ..." آورده ام و دوستان می توانند مراجعه کنند.

شیخ صدوق، صاحب إبن عبّاد، خواجه نصیر طوسی، علّامه حلی، علّامه مجلسی، و در اعصار اخیر: شیخ انصاری، میرزای شیرازی، شیخ فضل الله نوری و روح الله الموسوی خمینی، اینها شخصیت هایی هستند که در طول تاریخ ایران اسلامی در جهت همان طرح کلان خلقت جهان، نقش ایفا کرده اند، آن هم نقش کلیدی و استراتژیک که یکی از آنها نیز شیخ صفی الدّین اردبیلی است.

اردبیل از نقاطی است که در قرن 8 ، 9 و 10 هجری نقش بسیار اساسی را در تکوین هویت امروزی ایران و تقدیر تاریخی کلان بشریت ایفا کرده و می توان گفت که نبض معنوی ایران بلکه خاورمیانه در قرون 8 ، 9 و 10، در منطقه اردبیل می زده است.

من هیچ تعصب نژادی و قومی و منطقه ای ندارم؛ من خود تهرانی و اصالتاً اهل ورامین هستم و پشت پنجم، ششمم به خجلستان شیراز می رسد. اما به پشتوانه سه دهه تحقیقات مستمر خودم در تاریخ ایران و کشورهای همسایه آن، این نکته را عرض می کنم: نبض معنویت، نبض عدالت خواهی، و نبض دینداری، در قرون یادشده، در شهر اردبیل، و در زاویه شیخ صفی الدّین اردبیلی زده می شده است. آنگونه که تواریخ نوشته اند، گاه می شد که در روز هزار گوسفند می کشتند و اطعام می کردند.

مریدان شیخ صفی الدّین اردبیلی از جنوب و شمال هند از سراندیپ، از جنوب ایران، از عراق و فلسطین، از لبنان و از شامات، از قفقاز و از مناطق مختلف جهان اسلام به اردبیل می آمدند تا با شیخ دیدار کنند.

نهضت صفوی یک نهضت ملی به معنای قومی و ناسیونالیستی امروز نیست، یک نهضت فراملّی است. صفویه دنبال این نبودند که تنها ایران را به زیر بیرق اهل بیت (علیهم السلام) ببرند؛ آنها به دنبال استقرار آئین اهل بیت (علیهم السلام) در کل جهان اسلام بودند،

و اگر سلطان سلیم عثمانی، در کشور خود "شیعه کشی" راه نمی انداخت و با شمشیر خون چکان، مانع پیوستن مردم آسیای صغیر (که غالباً شیفته و علاقه مند سادات صفوی بودند) به صفویه نمی شد، وضعیتی که الآن در ایران اسلامی شیعه شاهدیم، چه بسا در جهان اسلام، شاهد بودیم.

زمانی که سلطان سلیم می خواست حرکت کند برای جنگ با شاه اسماعیل و براندازی حکومت نوبنیاد صفوی، مشاورانش به او می گویند کجا می روی؟ اکثر مردمان آسیای صغیر مرید صفویه است. اگر تو حرکت کنی، آنها از پشت به تو حمله خواهند کرد. گفت لیست تهیه کنید از شیعیان؛ از هواداران صفویه وشیعه. لیستی تهیه کردند (از 7 سال تا 70 ساله) چهل هزار نفر را گردن زدند از زن و مرد و کودک و جوان! بقیه را هم داغی به پیشانی زدند و فرستادند مرزهای اروپایی عثمانی.

تجار ونیزی که در زمان شاه اسماعیل در آسیای صغیر و ترکیه فعلی بودند می نویسند چهار پنجم آسیای صغیر مریدان خاندان صفوی بوده اند. آسیای صغیر در آن روزگار، ثغر (مرز) بین اسلام و کفر بود که اروپای صلیبی را از جهان اسلام جدا می کرد و از اقطار جهان اسلام، عارفان صاحبدل و مجاهدان وارسته که بسیاری از آنها شیعه بودند یا تمایل به تشیّع داشتند به آن منطقه می آمدند و در پیکار با صلیبیون شرکت می جستند.

مرحوم آیت الله العظمی سید محمد شیرازی نقل می کرد: دور قبور سلاطین عثمانی قبل از صفویه اسامی مقدس 12 امام نقش بسته بود. از توصیفاتی که نویسندگان اروپایی از مجاهدین حاضر در آن منطقه می کنند، بر می آید که ستون فقرات مجاهدین جنگنده با اروپایی های صلیبی را عرفای شیعی یا متشیع تشکیل می دادند.

لذا است که "بایزید ثانی" (پدر سلطان سلیم عثمانی، اولین سلطان عثمانی معاصر بنیانگذار حکومت صفوی شاه اسماعیل) روابطش با شاه اسماعیل خوب است. با یزید ثانی ضمناً جانشین خود را احمد قرار می دهد و حتی سلیم را از پایتخت عثمانی طرد و تبعید می کند.

سلیم در یک منطقه دور افتاده از پایتخت عثمانی زندگی می کند ولی جناح تندرو درون حکومت عثمانی، که منافع، بلکه موجودیت خویش را با پیشرفت روز افزون صفویه به سختی در خطر می بیند، مشاهده می کند که اگر وضع به همین منوال پیش برود ناقوس مرگ امپراطوری عثمانی و هر حکومت دیگری در جهان اسلام به صدا در می آید و صفویه جهان اسلام را به وسیله نفوذ معنوی سیاسی خود تسخیر می کند.

جناح یاد شده، سلیم را وادار می کند که علیه پدر کودتا کند، و او پدرش را مسموم می کند، 15 - 10 نفر از شاهزاده ها از جمله برادرها، برادرزاده ها و عموزاده هایش را نیز می کشد تا بر عثمانی سلطه پیدا می کند به توصیه همان مشاورین تندرو و خون آشام به سمت ایران می آید.

نامه هایی را که شاه اسماعیل و سلطان سلیم رد و بدل می شود، می توانید در کتاب آقای ثروتیان بخوانید. شاه اسماعیل از جنگ با سلیم پرهیز کرده و به وی می نویسد: ما دو نفر، سلطان اسلام هستیم و باید در مقابل کفر، با هم متحد باشیم. جالب است که برخی از نویسندگان مدعی اند که صفویه را غربی ها درست کردند تا به مثابه خنجری از پشت، بر عثمانی حمله برند! اما واقعیات تاریخی این ادعا را نمی پذیرد.

طبق اسناد موجود، سلیم (که شدیداً سر جنگ و حمله به ایران، و اشغال این سرزمین را دارد) به شاه اسماعیل می گوید تو شیعه هستی و شیعه واجب القتل است و ایران مال ما است و باید آن را خالی کنی و کنار بروی! اسماعیل مجدداً سلیم را دعوت به اتحاد می کند و او مجدداً دعوت به خشونت می کند. عثمانی ها به مملکت ما حمله می کنند و تا چالدران (حوالی تبریز) پیش می آیند. آخرین نامه ای که سلطان سلیم به اسماعیل می نویسد و او را به جنگ با خویش تحریک می کند،

این است که می گوید: "مملکت برای سلاطین در حکم ناموس آنها است، من به ناموس تو تجاوز کرده ام، ای بی غیرت چرا عکس العمل نشان نمی دهی؟!" سلیم نزدیک تبریز می رسد و با این اوصاف، شاه اسماعیل جمع قوا نمی کند و قوای محدودی با خود می برد و نبرد در می گیرد. سلیم پیروز می شود و ما شکست می خوریم. اما عجیب است که سلیم، به جای استفاده از موقعیت و ادامه حرکت به قلب ایران، به کشور باز می گردد. چرا ؟! چون سپاهش چندان تمایلی به این کار ندارد.

سلیم به استانبول بر می گردد و پس از مدت کوتاهی، از دنیا می رود. پسرش سلطان سلیمان قانونی روی کار می آید. بلافاصله بعد از مدت کوتاهی شاه اسماعیل دو مرتبه به سلطان عثمانی (که اینک سلیمان است) نامه می نویسد و باب دوستی را با سلطان عثمانی می گشاید و می گوید که شنیده ام که شما عزم جهاد فرنگ دارید از باب هم سویی با شما، ما هم به کفار صلیبی ارمنستان حمله کمی کنیم .

حدود 150 سال، صفوی ها بر ایران حکومت کردند و بارها با عثمانی ها درگیر شدند، ولی جالب است بدانیم طی این مدت، هیچ گاه ابتکار آغاز جنگ، از آنِ صفوی ها نبود و بیشتر، این عثمانی ها هستند که با تجاوز خود به مرزهای ایران، باعث ایجاد جنگ بین دو کشور می شوند. در مقابل، غالب صلح ها، ابتکارش با ایرانی ها و حکومت صفویه است. البته در برابر تجاوز ارتش عثمانی، ایرانی ها می ایستند و مردانه می جنگند، اما ماجراجو و جنگ طلب نیستند.

چند سال پیش تلویزیون فیلمی در مورد مرحوم ملاصدرا (فیلسوف مشهور ایرانی عصر صفوی) نشان داد، که لابد دیده اید. متأسفانه در این فیلم، چهره ای که از شاه عباس اول نشان داده شد، چندان واقعی نبود. این تحریف تاریخ است. ما نیز به عملکرد صفویه انتقاد زیاد داریم، ولی حسابها باید محفوظ، و از اغراق و مبالغه به دور باشد.

اگر من چند ساعت وقت داشتم نکاتی را مطرح می کردم تا نگاهمان به صفویه و اساساً به تاریخ گذشته مان، از این "سیاه بینی وسیاه نمایی مفرط رایج کنونی" قدری بیرون بیاید. اصولاً صفویه، به تنهایی، ایران را نگرفتند؛ بلکه علمای شیعه نیز در این کار جدیت و نقش اساسی داشتند.

"ابن فهد حلی" از بزرگترین علمای شیعه عصر خودش، نزدیک 80 سال قبل از شاه اسماعیل، در اجازه روایتی که به یکی از شاگردانش می نویسد می آورد: "بر اساس روایات مربوط به علایم ظهور در آخر الزمان به زودی فردی به نام اسماعیل از اردبیل قیام خواهد کرد و دولت شیعه را مستقر خواهد ساخت؛ گوش به زنگ باشید که وقتی صدای طلبش بلند شد به کمکش بشتابید!" که چنین هم شد. هنگام طلوع حکومت صفوی، در کاشان، یک عالم بزرگ دروازه های شهر را به سوی ارتش شاه اسماعیل گشود.

در سبزوار نیز یکی از علمای جنوب لبنان از مدت ها قبل استشمام کرده بود که عن قریب حادثه شگرفی در ایران اسلامی به وقوع خواهد پیوست و لذا آمد به ایران تا در این حادثه شرکت داشته باشد. حتی اول خیال می کرد که این کار، به دست بقایای آل تیمور (سلطان حسین بایقرا) در هرات صورت گرفت که بعداً فهمید چنین نیست و او از عهده این کار بر نمی آید. او در ایران ماند تا طلوع دولت صفوی را دید.

در سبزوار و نیشابور نیز کسانی بودند که شهر را برای ورود صفویه آماده کردند. در عراق عرب، سید محمد آل کنونه ( آن سید و فقیه جلیل القدر) با قیام خود راه را برای ورود فاتحانه شاه اسماعیل به عتبات عالیات هموار کرد.

اگر از شیخ صفی الدّین اردبیلی به عنوان شخصیت علمی - اجتماعی تاریخ ساز عصر خویش (که زمینه ساز استقرار حکومت شیعی در ایران شد) یاد می کنیم پر بیراه نرفته ایم. علمای بزرگ شیعه مثل علّامه مجلسی و شیخ بهایی در مورد او با چه تعابیر بزرگی یاد کرده اند مجلسی می گوید: "الشیخ العظیم شیخ صفی الدین اردبیلی" و نیز از او به عنوان سلطان العارفین و برهان الواصلین شیخ صفی الدّین نور الله برهانه یاد می شود.

ملا محمد طاهر قمی که از علمای صوفی ستیز مشهور عصر صفوی است می گوید: "حضرت والا مرتبت، متعالی منزلت، عرفان رحمت و رضوان موهبت، سلطان العارفین صفی الدّین العلوی الحسینی الموسوی رحمة الله علیه. نقل است که رمزی که حضرت شیخ به مریدان و طالبان خود می آموخته لعن خلفای جور بوده است".

شیخ صفی الدّین و فرزندانش (صدرالدین و خواجه علی سیاهپوش) با حرکت خود، راهی را در تاریخ کشورمان گشودند که با این ویژگی ها شناخته می شود:

ویژگی اول: خدمت به مردم، به محرومان و مستمندان و دستگیری از ایشان در برابر حکام جور. حمدالله مستوفی، تاریخ نویس معروف، در تاریخ گزیده می نویسد: "شیخ صفی الدّین اردبیلی مردی است صاحب رقّت و قبولی عظیم دارد و به برکت آنکه مغول را با او اراداتی تمام است بسیار از آن قوم را اذیّت رساندن به مردم باز داشته است و این کاری بسیار عظیم است".

باستانی پاریزی می نویسد: "در حقیقت اگر این حفظ حقوق بشر نیست پس چیست. امروز جیمی کارتر با پشتیبانی سازمان ملل نمی تواند انجام دهد، شیخ صفی الدّین هفتصد سال پیش انجام می داد. ماجرای سلطان علی سیاهپوش که ماجرای اسرای جنگ ایران با عثمانی را که همین مجاهدین جان بر کف بودند، وقتی که به اردبیل آوردند خواجه علی سیاهپوش نوه شیخ صفی الدّین زمینه آزادی همه آن مسلمانان را فراهم کرد و بعداً اینها شدند ستون فقرات ارتش صفویه یا قزلباش ها ...".

ویژگی دوم: سلامت عقیده و دوی از افکار آرای افراطی و اباحی گرانه صوفیه. امروز ما می گوییم "عرفان"، و آن را از "تصوف" جدا می کنیم. اما این دو اصطلاح، به هم آمیخته بودند. زمانی که ما کتاب "صفوة الصفای" شیخ صفی (نوشته مرید شیخ صفی الدّین) را مطالعه می کنیم می بینیم افکار افراطی و انحرافی صوفیه در آن راه ندارد.

ویژگی سوم: این حرکت: تقیّد به مسائل شرعی و دعوت مردم به دین و دینداری و پرهیز از گناهان و مناهی شرعی است. به گونه ای که اردبیل – زیست بوم شیوخ صفوی – اساساً مرکز شریعت و پرهیز از گناه قلمداد می شد، به گونه ای که در مکتوبات رجال و قدرتمندان عصر، از آن با تعابیری چون: دارالارشاد و دارالمؤمنین و غیره یاد می شد، که البته هر کدام زمینه های خاصی دارد که مجال اشاره به آنها نیست.

ویژگی چهارم: جهاد با کفار صلیبی و حکام جور است. اجداد شاه اسماعیل علیه گرجی های مسیحی قفقاز برای گسترش اسلام، جهاد کردند.

طبق گزارش کتاب "صفوة الصفاء"، ابو سعید، سلطان ایلخانی، به وزیر خویش می گوید که پادشاهی را در دل من وَقعی نمانده است، چون روزی که به زیارت شیخ صفی الدّین اردبیلی رفتم، در بین مریدان انبوهش هیچ کس به من توجهی نکرد و من را در آن عالم به کاهی نسنجیدند. بدانان گفتم که نه آخر، من پادشاه ابو سعیدم! گفتند بلی هستی، اما پادشاهی تو در اینجا ارزشی ندارد ...

برادر شیخ صفی الدّین در جنوب لبنان، و نوه شیخ صفی الدّین (خواجه علی سیاهپوش) با عنوان شیخ علی عجمی در قدس مدفونند، و این، نشانگر دامنه و گستره نفوذ خاندان صفوی
در جهان اسلام آن روز است.

درباره شیخ صفی الدّین و شخصیت و مرام و نهضت او (که پس از حدود 150 سال روند تکاملی به استقرار حکومت شیعی در ایران انجامید) سخن بسیار است، و ضمناً "نهضت صفویه" (از شیخ صفی الدّین تا روی کار آمدن شاه اسماعیل) را نبایستی با "سلطنت صفوی" که (همچون دیگر سلسله های پادشاهی تاریخ ایران) از عوارض سوء قدرت و سلطنت خالی نبوده اما در عین حال منشأ خدمات مهم مثبتی نیز بوده است، خلط کرد.

در پایان توصیه می کنم، موسسه ای تحقیقاتی در اردبیل، زیر نظر استادان فن، تشکیل و پیرامون مسائل تاریخی مهمی چون نهضت وسلطنت صفویه، و نقش این سلسله در تکوین و پاسداری از استقلال و هویت ملی – مذهبی ایران کنونی، و مسائل دیگر مربوط به این سلسله، پژوهشی عمیق و گسترده را سامان دهد ... و السلام علیکم و رحمة الله.

 

Starts: 2011/05/25
Ends: Duration:
P.O. Box:
Ardabil,
Iran
بسم الله الرحمن الرحیم


نقش اردبیل در تکوین هویت ایران اسلامی شیعه

منبع: شب افروز (مجموعه مقالات و سخنرانی های کنگره بزرگداشت حضرت آیت الله العظمی حاج سید یونس موسوی نجفی اردبیلی، بنیاد دایرة المعارف استان اردبیل) 

نوشته: حجة الاسلام والمسلمین دکتر علی ابوالحسنی

نقش اردبیل در تکوین هویت ایران اسلامی شیعه

مجلس به احترام بزرگ مردی از سلاله رسول الله و سلسله فقیهان والا مقام شیعه، مرحوم آیت الله العظمی حاج سید یونس اردبیلی، منعقد شده است؛ شخصیتی که عمری دراز را در آموزش و تدریس علوم و معارف الهی، و نشر اخلاق و فضیلت گذراند و لحظه ای از توجّه به سرنوشت مسلمانان و تلاش در جهت بهبود وضعیت اجتماعی و سیاسی آنان غافل نبود.

" />


پایگاه اطلاع رسانی موسسه فرهنگی و پژوهشی دارالارشاد مرکز حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله سید حسن عاملی

SiteMap