نسخه آزمایشی
سخـن روز
آیت الله عاملی: قلب مؤمن بین دو انگشت خدا قرار دارد و خداوند است که در قلب او تصرف میکند.

 درسی از علامه جوادی آملی(دامت برکاته)

\"آیتاخلاق هنر زندگی است

در اسلام سه فصل مطرح است، يك فصل مربوط به فقه است، يك فصل مربوط به حقوق است، يك فصل مربوط به اخلاق. آن فصلي كه مربوط به حقوق است احكام الهي است و حق الله است، بر ما واجب است كه عمل بكنيم و بر ما واجب است كه در اجراي آن كوتاهي نكنيم و بر ما واجب است كه اگر كسي خواست اجرا كند او را تأييد كنيم يا مانع او نشويم، اين بخش هاي فقه است و احكام الهي.

در اين بخش آيات سوره مباركه نور و مانند آن راهنماي اين مطلب است كه فرمود در هنگام اجراي حدود، «لاَ تَأْخُذْكم بِهِمَا رَأْفَةُ فِى دِينِ الله » اين اختصاصي به آن حكمي كه در اول سوره نور وارد شده است ندارد، چون معيار، دين الله است. هر چه دين خدا شد و حكم خدا شد ما نه تنها بايد اجرا كنيم، نه تنها بايد مانع مجريان نشويم، بلكه بايد آنها را تأييد كنيم.

اما حقوق مربوط به مسائلي است كه افراد نسبت به يكديگر دارند. اگر به كسي ظلم شده است او برابر عدل مي تواند انتقام بگيرد، آياتي از اين قبيل كه «مَنِ اعْتَـدَى عَلَيْكمْ فَاعْـتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَيْكمْ» يا «وَإِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُوا بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُم بِهِ» اينها نشانه آن است كه جامعه مي تواندحق خودش را احيا بكند و مدار اين فصل دوم «جَزاءُ سَيئَةٍ سَيئَةُ مِثْلُهَا» است كه در اين محور، بدي را با بدي پاسخ مي دهند.
اما بخش اخلاق كه هم مكمل و متمم مسئله حقوق است و هم در تأييد و اجراي فقه و دين خدا سهم تعيين كننده اي دارد، آن است كه انسان برابر احسان عمل كند، نه برابر عدل. احسان بالاتر از عدل است. اگر در سوره مباركه نحل فرمود:

«إِن اللهَ يَأْمُرُ بِالْـعَدْلِ وَالْـإِحْسَـانِ» اين تقديم تنها تقديم لفظي نيست، بلكه تقديم رتبي را هم به همراه دارد، احسان بالاتر از عدل است. لذا در همان بخش پاياني سوره مباركه نحل كه مسئله انتقام و عقوبت را مطرح مي كند، مي فرمايد::

«وَإِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُوا بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُم بِهِ وَلَئِن صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرُ للصابرين» يعني بالاتر از انتقام، گذشت است.

اين فصل سوم كه مسئله اخلاق است با «جَزاءُ سَيئَـةٍ سَيئَةُ مِثْلُهَا» كار ندارد با «يَدْرَءُونَ بِالْـحَسَنَةِ السيـئَةَ» كار دارد، يعني بدي را با نيكي جواب مي دهند، بدي را با عدل دفع نمي كنند، با احسان دفع مي كنند. اگر ما بخواهيم جامعه را با قانون اداره كنيم، بسيار سخت است چون قانون كف تمدن است و نشان عدم كارآيي قانون، همين هفت- هشت ميليون پرونده اي است كه در دستگاه قضايي است. اينها كه بي جهت شكايت نمي كنند، به كسي بدرفتاري شد، به كسي بد گفتند، حق او را گرفتند و تضييع حقي از او شده است اين شكايت مي كند. اما اگر «وَ يَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السيئَةَ» در جامعه رشد كرد ديگر از كف تمدن مي آييم سطح تمدن. با گذشت مي شود جامعه را متمدن كرد، با خوبي بايد جلوي بدي را گرفت، يك وقت كه ما گذشت كرديم، آن برمي گردد، خودش شرمنده مي شود.

ذات اقدس الهي در درون همه ما يك حس انعطاف پذيري و عاطفه و شرم را گذاشته، اين شرم و حيا از بهترين نعمت هاي الهي است، اين سرمايه ماست. در پايان سوره مباركه علق فرمود: «أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَن اللهَ يَـرَى» قرآن كريم كه اول، سخن از جهنم و بگير و ببند مطرح نكرد، اول از حيا سخن به ميان آورد كه انسان حيا نمي كند در محضر خداست؟!

خب حالا اگر كسي بي حيا شد؛ «خُذُوهُ فَغُلوهُ -ثُم الْجَحِيمَ صَلوهُ» وگرنه دين در طليعه امر ما را به حيا دعوت كرد، اين حيا سرمايه اي است كه خدا به ما داد. اين باعث كرامت انسان است، يك انسان اهل حيا اين در جامعه كريم است، نه بد مي كند، نه بدي را فوراً بر اساس، «جَزاءُ سَيئَةٍ سَيئَةُ مِثْلُهَا» پاسخ مي دهد، بلكه بر اساس، «و َيَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السيئَةَ» پاسخ مي دهد، اين انسان باحيا را ذات اقدس الهي دوست دارد، اين سرمايه را به ما داد. در همه هست، حتي در بزهكاران و تبهكاران هست، منتها با شدت و ضعف..
اين كف تمدن، اما صدر تمدن «وَ يَـدْرَءُونَ بِــالْـحَـسَــنَـةِ السيئه » است. بعد خدا امر كرده: «ادْفَعْ بِـالـتِـى هِىَ أَحْـسَـنُ» بدي را با بدي جواب ندهيد، اگر كسي اهانت كرد، فوراً پاسخ ندهيد. پس اين سه فصل و سه بخش كه هر كدام كتاب جدا دارد، فقه بحثش جداست، حقوق بحثش جداست، اخلاق بحثش جداست منتها عظمت و جلال و شكوه اخلاق خيلي وسيع تر از آنها است.
گفتند «جعفر» همسر زينب(ع) در يكي از مسافرت ها[به] كسي[كه] درخواست كمكي كرد مال فراواني بخشيد، به او گفتند، اينجا كه شما را نمي شناسند كه شما همسر زينب كبرا هستيد و اين شخص سائل هم به كمتر از اين اكتفا مي كرد، چرا اين همه بخشيدي؟ گفت اگر اينها مرا نمي شناسند من كه خودم را مي شناسم و اگر اين شخص به كمتر قناعت مي كرد آن روح كرم و بخشش من حاضر نبود. اين مردانگي و عظمت را اين دين به ما آموخت؛ اين را مي گويند اخلاق.

عباس عموي پيامبر(ص) است سنش از حضرت خيلي بيشتر است ولي وقتي گفتند:«أنت أكبر أم رسول الله؟ قال:« هو أكبر و أنا أسن»  او بزرگ تر است ولي سن من بيشتر است.
ادب، ظرافت و هنر مثل اينكه در ظرف بلورين شما ميوه اي را بياوريد اين لفظ، ظرف معنا است. يك وقت است در يك ظرف گلي غذايي را به مهمان مي دهيم، يك وقت است در يك ظرف بلوري شسته اين را تحويل مي دهيد. غذا همان غذاست اين ادب، هنر زندگي است اخلاق، هنر زندگي است. مثل ظرف بلورين است و جامعه را جذب مي كند.
«إِن هذِهِ الْـقُلُوبَ أَوْعِيَـةُ فَخَيْرُهَـا أَوْعَاهَا» حضرت فرمود دل ها، ظرف است وقتي دل ها ظرف بود، بدن ها هم مي شود ظرف.

بعضي ظرف گلي نشسته اند بعضي ظرف بلوري شسته اند، فرمود شما ظرف بلورين شفاف شسته باش كه از ديدن تو ديگران لذت ببرند. اين اخلاق در حيطه زندگي است بين انسان و خود انسان. بين انسان و خداي انسان، انسان هميشه برده و بنده اوست، احساس كوچكي مي كند در برابر ذات اقدس الهي و همواره شاكر است در داخل منزل نسبت به پدر، نسبت به مادر البته به ما گفتند كه اسوه شما و قدوه شما و الگوي شما رسول خدا(ص) است.

حضرت براي همه احترام قائل بود، احترام اخلاقي، ظروف فراواني نداشت لوازم فراواني نداشت، يك شانه، يك كاسه، يك بشقاب، يك عصا داشت براي همه اينها شناسنامه قائل شد، اسم گذاشت. اينكه مي گويند عصاي ممشوق حضرت يا فلان شانه يا فلان كاسه! البته او بر اساس آيه سوره اسراء كه

«إِن مِن شَىْ ءٍ إِلا يُسَبحُ بِحَمْدِهِ وَلكن لاتَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ» صداي تسبيح آنها را مي شنيد حرف آنها را مي شنيد! براي همه آنها حرمت قائل بود. خب كسي كه براي يك كاسه و عصا شناسنامه قائل است و احترام مي كند، اعضاي منزل را گرامي مي دارد.

در داخل چنين منزلي جز ادب چيز ديگر نيست. اين ادب مثل آهنگ خوب است، خيلي ها اذان مي گويند ولي اگر يك موذن خوش آهنگ بود جاذبه دارد. پس ادب؛

1- بين خود انسان است و خود انسان

2- بين انسان است و خداي انسان

3- بين انسان است و اعضاي منزل

4- بين انسان است و همسايه ها و همكارها

5- بين انسان است و جامعه

منبع: هفته نامه صبح صادق- شماره 540- اسفند 1390

\"آیتاخلاق هنر زندگی است

در اسلام سه فصل مطرح است، يك فصل مربوط به فقه است، يك فصل مربوط به حقوق است، يك فصل مربوط به اخلاق. آن فصلي كه مربوط به حقوق است احكام الهي است و حق الله است، بر ما واجب است كه عمل بكنيم و بر ما واجب است كه در اجراي آن كوتاهي نكنيم و بر ما واجب است كه اگر كسي خواست اجرا كند او را تأييد كنيم يا مانع او نشويم، اين بخش هاي فقه است و احكام الهي.

در اين بخش آيات سوره مباركه نور و مانند آن راهنماي اين مطلب است كه فرمود در هنگام اجراي حدود، «لاَ تَأْخُذْكم بِهِمَا رَأْفَةُ فِى دِينِ الله » اين اختصاصي به آن حكمي كه در اول سوره نور وارد شده است ندارد، چون معيار، دين الله است. هر چه دين خدا شد و حكم خدا شد ما نه تنها بايد اجرا كنيم، نه تنها بايد مانع مجريان نشويم، بلكه بايد آنها را تأييد كنيم.

اما حقوق مربوط به مسائلي است كه افراد نسبت به يكديگر دارند. اگر به كسي ظلم شده است او برابر عدل مي تواند انتقام بگيرد، آياتي از اين قبيل كه «مَنِ اعْتَـدَى عَلَيْكمْ فَاعْـتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَيْكمْ» يا «وَإِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُوا بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُم بِهِ» اينها نشانه آن است كه جامعه مي تواندحق خودش را احيا بكند و مدار اين فصل دوم «جَزاءُ سَيئَةٍ سَيئَةُ مِثْلُهَا» است كه در اين محور، بدي را با بدي پاسخ مي دهند.
اما بخش اخلاق كه هم مكمل و متمم مسئله حقوق است و هم در تأييد و اجراي فقه و دين خدا سهم تعيين كننده اي دارد، آن است كه انسان برابر احسان عمل كند، نه برابر عدل. احسان بالاتر از عدل است. اگر در سوره مباركه نحل فرمود:

«إِن اللهَ يَأْمُرُ بِالْـعَدْلِ وَالْـإِحْسَـانِ» اين تقديم تنها تقديم لفظي نيست، بلكه تقديم رتبي را هم به همراه دارد، احسان بالاتر از عدل است. لذا در همان بخش پاياني سوره مباركه نحل كه مسئله انتقام و عقوبت را مطرح مي كند، مي فرمايد::

«وَإِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُوا بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُم بِهِ وَلَئِن صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرُ للصابرين» يعني بالاتر از انتقام، گذشت است.

اين فصل سوم كه مسئله اخلاق است با «جَزاءُ سَيئَـةٍ سَيئَةُ مِثْلُهَا» كار ندارد با «يَدْرَءُونَ بِالْـحَسَنَةِ السيـئَةَ» كار دارد، يعني بدي را با نيكي جواب مي دهند، بدي را با عدل دفع نمي كنند، با احسان دفع مي كنند. اگر ما بخواهيم جامعه را با قانون اداره كنيم، بسيار سخت است چون قانون كف تمدن است و نشان عدم كارآيي قانون، همين هفت- هشت ميليون پرونده اي است كه در دستگاه قضايي است. اينها كه بي جهت شكايت نمي كنند، به كسي بدرفتاري شد، به كسي بد گفتند، حق او را گرفتند و تضييع حقي از او شده است اين شكايت مي كند. اما اگر «وَ يَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السيئَةَ» در جامعه رشد كرد ديگر از كف تمدن مي آييم سطح تمدن. با گذشت مي شود جامعه را متمدن كرد، با خوبي بايد جلوي بدي را گرفت، يك وقت كه ما گذشت كرديم، آن برمي گردد، خودش شرمنده مي شود.

ذات اقدس الهي در درون همه ما يك حس انعطاف پذيري و عاطفه و شرم را گذاشته، اين شرم و حيا از بهترين نعمت هاي الهي است، اين سرمايه ماست. در پايان سوره مباركه علق فرمود: «أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَن اللهَ يَـرَى» قرآن كريم كه اول، سخن از جهنم و بگير و ببند مطرح نكرد، اول از حيا سخن به ميان آورد كه انسان حيا نمي كند در محضر خداست؟!

خب حالا اگر كسي بي حيا شد؛ «خُذُوهُ فَغُلوهُ -ثُم الْجَحِيمَ صَلوهُ» وگرنه دين در طليعه امر ما را به حيا دعوت كرد، اين حيا سرمايه اي است كه خدا به ما داد. اين باعث كرامت انسان است، يك انسان اهل حيا اين در جامعه كريم است، نه بد مي كند، نه بدي را فوراً بر اساس، «جَزاءُ سَيئَةٍ سَيئَةُ مِثْلُهَا» پاسخ مي دهد، بلكه بر اساس، «و َيَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السيئَةَ» پاسخ مي دهد، اين انسان باحيا را ذات اقدس الهي دوست دارد، اين سرمايه را به ما داد. در همه هست، حتي در بزهكاران و تبهكاران هست، منتها با شدت و ضعف..
اين كف تمدن، اما صدر تمدن «وَ يَـدْرَءُونَ بِــالْـحَـسَــنَـةِ السيئه » است. بعد خدا امر كرده: «ادْفَعْ بِـالـتِـى هِىَ أَحْـسَـنُ» بدي را با بدي جواب ندهيد، اگر كسي اهانت كرد، فوراً پاسخ ندهيد. پس اين سه فصل و سه بخش كه هر كدام كتاب جدا دارد، فقه بحثش جداست، حقوق بحثش جداست، اخلاق بحثش جداست منتها عظمت و جلال و شكوه اخلاق خيلي وسيع تر از آنها است.
گفتند «جعفر» همسر زينب(ع) در يكي از مسافرت ها[به] كسي[كه] درخواست كمكي كرد مال فراواني بخشيد، به او گفتند، اينجا كه شما را نمي شناسند كه شما همسر زينب كبرا هستيد و اين شخص سائل هم به كمتر از اين اكتفا مي كرد، چرا اين همه بخشيدي؟ گفت اگر اينها مرا نمي شناسند من كه خودم را مي شناسم و اگر اين شخص به كمتر قناعت مي كرد آن روح كرم و بخشش من حاضر نبود. اين مردانگي و عظمت را اين دين به ما آموخت؛ اين را مي گويند اخلاق.

عباس عموي پيامبر(ص) است سنش از حضرت خيلي بيشتر است ولي وقتي گفتند:«أنت أكبر أم رسول الله؟ قال:« هو أكبر و أنا أسن»  او بزرگ تر است ولي سن من بيشتر است.
ادب، ظرافت و هنر مثل اينكه در ظرف بلورين شما ميوه اي را بياوريد اين لفظ، ظرف معنا است. يك وقت است در يك ظرف گلي غذايي را به مهمان مي دهيم، يك وقت است در يك ظرف بلوري شسته اين را تحويل مي دهيد. غذا همان غذاست اين ادب، هنر زندگي است اخلاق، هنر زندگي است. مثل ظرف بلورين است و جامعه را جذب مي كند.
«إِن هذِهِ الْـقُلُوبَ أَوْعِيَـةُ فَخَيْرُهَـا أَوْعَاهَا» حضرت فرمود دل ها، ظرف است وقتي دل ها ظرف بود، بدن ها هم مي شود ظرف.

بعضي ظرف گلي نشسته اند بعضي ظرف بلوري شسته اند، فرمود شما ظرف بلورين شفاف شسته باش كه از ديدن تو ديگران لذت ببرند. اين اخلاق در حيطه زندگي است بين انسان و خود انسان. بين انسان و خداي انسان، انسان هميشه برده و بنده اوست، احساس كوچكي مي كند در برابر ذات اقدس الهي و همواره شاكر است در داخل منزل نسبت به پدر، نسبت به مادر البته به ما گفتند كه اسوه شما و قدوه شما و الگوي شما رسول خدا(ص) است.

حضرت براي همه احترام قائل بود، احترام اخلاقي، ظروف فراواني نداشت لوازم فراواني نداشت، يك شانه، يك كاسه، يك بشقاب، يك عصا داشت براي همه اينها شناسنامه قائل شد، اسم گذاشت. اينكه مي گويند عصاي ممشوق حضرت يا فلان شانه يا فلان كاسه! البته او بر اساس آيه سوره اسراء كه

«إِن مِن شَىْ ءٍ إِلا يُسَبحُ بِحَمْدِهِ وَلكن لاتَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ» صداي تسبيح آنها را مي شنيد حرف آنها را مي شنيد! براي همه آنها حرمت قائل بود. خب كسي كه براي يك كاسه و عصا شناسنامه قائل است و احترام مي كند، اعضاي منزل را گرامي مي دارد.

در داخل چنين منزلي جز ادب چيز ديگر نيست. اين ادب مثل آهنگ خوب است، خيلي ها اذان مي گويند ولي اگر يك موذن خوش آهنگ بود جاذبه دارد. پس ادب؛

1- بين خود انسان است و خود انسان

2- بين انسان است و خداي انسان

3- بين انسان است و اعضاي منزل

4- بين انسان است و همسايه ها و همكارها

5- بين انسان است و جامعه

منبع: هفته نامه صبح صادق- شماره 540- اسفند 1390

مدیر
Date published: 12:00
10 / 10ScaleMaximum stars

در اين بخش آيات سوره مباركه نور و مانند آن راهنماي اين مطلب است كه فرمود در هنگام اجراي حدود، «لاَ تَأْخُذْكم بِهِمَا رَأْفَةُ فِى دِينِ الله » اين اختصاصي به آن حكمي كه در اول سوره نور وارد شده است ندارد، چون معيار، دين الله است. هر چه دين خدا شد و حكم خدا شد ما نه تنها بايد اجرا كنيم، نه تنها بايد مانع مجريان نشويم، بلكه بايد آنها را تأييد كنيم.

اما حقوق مربوط به مسائلي است كه افراد نسبت به يكديگر دارند. اگر به كسي ظلم شده است او برابر عدل مي تواند انتقام بگيرد، آياتي از اين قبيل كه «مَنِ اعْتَـدَى عَلَيْكمْ فَاعْـتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَيْكمْ» يا «وَإِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُوا بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُم بِهِ» اينها نشانه آن است كه جامعه مي تواندحق خودش را احيا بكند و مدار اين فصل دوم «جَزاءُ سَيئَةٍ سَيئَةُ مِثْلُهَا» است كه در اين محور، بدي را با بدي پاسخ مي دهند.
اما بخش اخلاق كه هم مكمل و متمم مسئله حقوق است و هم در تأييد و اجراي فقه و دين خدا سهم تعيين كننده اي دارد، آن است كه انسان برابر احسان عمل كند، نه برابر عدل. احسان بالاتر از عدل است. اگر در سوره مباركه نحل فرمود:

«إِن اللهَ يَأْمُرُ بِالْـعَدْلِ وَالْـإِحْسَـانِ» اين تقديم تنها تقديم لفظي نيست، بلكه تقديم رتبي را هم به همراه دارد، احسان بالاتر از عدل است. لذا در همان بخش پاياني سوره مباركه نحل كه مسئله انتقام و عقوبت را مطرح مي كند، مي فرمايد::

«وَإِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُوا بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُم بِهِ وَلَئِن صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرُ للصابرين» يعني بالاتر از انتقام، گذشت است.

اين فصل سوم كه مسئله اخلاق است با «جَزاءُ سَيئَـةٍ سَيئَةُ مِثْلُهَا» كار ندارد با «يَدْرَءُونَ بِالْـحَسَنَةِ السيـئَةَ» كار دارد، يعني بدي را با نيكي جواب مي دهند، بدي را با عدل دفع نمي كنند، با احسان دفع مي كنند. اگر ما بخواهيم جامعه را با قانون اداره كنيم، بسيار سخت است چون قانون كف تمدن است و نشان عدم كارآيي قانون، همين هفت- هشت ميليون پرونده اي است كه در دستگاه قضايي است. اينها كه بي جهت شكايت نمي كنند، به كسي بدرفتاري شد، به كسي بد گفتند، حق او را گرفتند و تضييع حقي از او شده است اين شكايت مي كند. اما اگر «وَ يَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السيئَةَ» در جامعه رشد كرد ديگر از كف تمدن مي آييم سطح تمدن. با گذشت مي شود جامعه را متمدن كرد، با خوبي بايد جلوي بدي را گرفت، يك وقت كه ما گذشت كرديم، آن برمي گردد، خودش شرمنده مي شود.

ذات اقدس الهي در درون همه ما يك حس انعطاف پذيري و عاطفه و شرم را گذاشته، اين شرم و حيا از بهترين نعمت هاي الهي است، اين سرمايه ماست. در پايان سوره مباركه علق فرمود: «أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَن اللهَ يَـرَى» قرآن كريم كه اول، سخن از جهنم و بگير و ببند مطرح نكرد، اول از حيا سخن به ميان آورد كه انسان حيا نمي كند در محضر خداست؟!

خب حالا اگر كسي بي حيا شد؛ «خُذُوهُ فَغُلوهُ -ثُم الْجَحِيمَ صَلوهُ» وگرنه دين در طليعه امر ما را به حيا دعوت كرد، اين حيا سرمايه اي است كه خدا به ما داد. اين باعث كرامت انسان است، يك انسان اهل حيا اين در جامعه كريم است، نه بد مي كند، نه بدي را فوراً بر اساس، «جَزاءُ سَيئَةٍ سَيئَةُ مِثْلُهَا» پاسخ مي دهد، بلكه بر اساس، «و َيَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السيئَةَ» پاسخ مي دهد، اين انسان باحيا را ذات اقدس الهي دوست دارد، اين سرمايه را به ما داد. در همه هست، حتي در بزهكاران و تبهكاران هست، منتها با شدت و ضعف..
اين كف تمدن، اما صدر تمدن «وَ يَـدْرَءُونَ بِــالْـحَـسَــنَـةِ السيئه » است. بعد خدا امر كرده: «ادْفَعْ بِـالـتِـى هِىَ أَحْـسَـنُ» بدي را با بدي جواب ندهيد، اگر كسي اهانت كرد، فوراً پاسخ ندهيد. پس اين سه فصل و سه بخش كه هر كدام كتاب جدا دارد، فقه بحثش جداست، حقوق بحثش جداست، اخلاق بحثش جداست منتها عظمت و جلال و شكوه اخلاق خيلي وسيع تر از آنها است.
گفتند «جعفر» همسر زينب(ع) در يكي از مسافرت ها[به] كسي[كه] درخواست كمكي كرد مال فراواني بخشيد، به او گفتند، اينجا كه شما را نمي شناسند كه شما همسر زينب كبرا هستيد و اين شخص سائل هم به كمتر از اين اكتفا مي كرد، چرا اين همه بخشيدي؟ گفت اگر اينها مرا نمي شناسند من كه خودم را مي شناسم و اگر اين شخص به كمتر قناعت مي كرد آن روح كرم و بخشش من حاضر نبود. اين مردانگي و عظمت را اين دين به ما آموخت؛ اين را مي گويند اخلاق.

عباس عموي پيامبر(ص) است سنش از حضرت خيلي بيشتر است ولي وقتي گفتند:«أنت أكبر أم رسول الله؟ قال:« هو أكبر و أنا أسن»  او بزرگ تر است ولي سن من بيشتر است.
ادب، ظرافت و هنر مثل اينكه در ظرف بلورين شما ميوه اي را بياوريد اين لفظ، ظرف معنا است. يك وقت است در يك ظرف گلي غذايي را به مهمان مي دهيم، يك وقت است در يك ظرف بلوري شسته اين را تحويل مي دهيد. غذا همان غذاست اين ادب، هنر زندگي است اخلاق، هنر زندگي است. مثل ظرف بلورين است و جامعه را جذب مي كند.
«إِن هذِهِ الْـقُلُوبَ أَوْعِيَـةُ فَخَيْرُهَـا أَوْعَاهَا» حضرت فرمود دل ها، ظرف است وقتي دل ها ظرف بود، بدن ها هم مي شود ظرف.

بعضي ظرف گلي نشسته اند بعضي ظرف بلوري شسته اند، فرمود شما ظرف بلورين شفاف شسته باش كه از ديدن تو ديگران لذت ببرند. اين اخلاق در حيطه زندگي است بين انسان و خود انسان. بين انسان و خداي انسان، انسان هميشه برده و بنده اوست، احساس كوچكي مي كند در برابر ذات اقدس الهي و همواره شاكر است در داخل منزل نسبت به پدر، نسبت به مادر البته به ما گفتند كه اسوه شما و قدوه شما و الگوي شما رسول خدا(ص) است.

حضرت براي همه احترام قائل بود، احترام اخلاقي، ظروف فراواني نداشت لوازم فراواني نداشت، يك شانه، يك كاسه، يك بشقاب، يك عصا داشت براي همه اينها شناسنامه قائل شد، اسم گذاشت. اينكه مي گويند عصاي ممشوق حضرت يا فلان شانه يا فلان كاسه! البته او بر اساس آيه سوره اسراء كه

«إِن مِن شَىْ ءٍ إِلا يُسَبحُ بِحَمْدِهِ وَلكن لاتَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ» صداي تسبيح آنها را مي شنيد حرف آنها را مي شنيد! براي همه آنها حرمت قائل بود. خب كسي كه براي يك كاسه و عصا شناسنامه قائل است و احترام مي كند، اعضاي منزل را گرامي مي دارد.

در داخل چنين منزلي جز ادب چيز ديگر نيست. اين ادب مثل آهنگ خوب است، خيلي ها اذان مي گويند ولي اگر يك موذن خوش آهنگ بود جاذبه دارد. پس ادب؛

1- بين خود انسان است و خود انسان

2- بين انسان است و خداي انسان

3- بين انسان است و اعضاي منزل

4- بين انسان است و همسايه ها و همكارها

5- بين انسان است و جامعه

منبع: هفته نامه صبح صادق- شماره 540- اسفند 1390

Starts: 2012/05/07
Ends: Duration:
P.O. Box:
Ardabil,
Iran
\"آیتاخلاق هنر زندگی است

در اسلام سه فصل مطرح است، يك فصل مربوط به فقه است، يك فصل مربوط به حقوق است، يك فصل مربوط به اخلاق. آن فصلي كه مربوط به حقوق است احكام الهي است و حق الله است، بر ما واجب است كه عمل بكنيم و بر ما واجب است كه در اجراي آن كوتاهي نكنيم و بر ما واجب است كه اگر كسي خواست اجرا كند او را تأييد كنيم يا مانع او نشويم، اين بخش هاي فقه است و احكام الهي." />



پایگاه اطلاع رسانی موسسه فرهنگی و پژوهشی دارالارشاد مرکز حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله سید حسن عاملی

SiteMap