Əllamə Təbatəbai – İmam Hüseyn(ə) haqqında şeir
Posted on : 2011/1/18 Əxlaq ustadlarından dəstur-əməllər
اشعاری از مرحوم علامه طباطبایی«قدس سره الشریف» در رثای سالار شهیدان
بسم الله الرحمن الرحیم
این اشعار را معظّم له در تبریز در سال 1327یا 1328 ه.ش سروده اند و نسبت به خواندن آن در مجلس روضه هایی که در منزل اخوی مکرّم ایشان بر پا بوده، عنایت داشته اند.
گفت آن شاه شهیدان که بلا شد سویم با همین قافله ام راه فنا می پویم
دست همت ز سرای دو جهان می شویم شور یعقوب کنان یوسف خود می جویم
که کمان شد ز غمش قامت چون شمشادم
گفت هر چند عطش کَنده بُن و بنیادم زیر شمشیرم و در دام بلا افتادم
هدف تیرم و چون فاخته پر بگشایم فاش می گویم واز گفته خود دلشادم
بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم
من به میدان بلا روز ازل بودم طاق کُشته یارم و با هستی او بسته وِثاق
منِ دل رفته کُجاوُ وکجا دشت عراق طایر گلشن قدسم، چه دهم شرح فراق
که در این دامگه حادثه چون افتادم
تا در این بزم بتابید مه طلعت یار من خورم خون دل و یار کند تیر،نثار
پرده بدریده و سرگرم به دیدار نگار نیست بر لوح دلم جز الف قامت یار
چه کنم حرف دگریاد نداد استادم
تشنه وصل اویم، آتش دل کارم ساخت شربت مرگ همی جویم و جانم بگداخت
از چه از کوی توام دست قضا دور انداخت کوکب بخت مرا هیچ منجّم نشناخت
یا ربّ از مادر گیتی به چه طالع زده ام
لوحه سینه من گر شکند سمّ ستور ور سرم سیر کند شهر به شهر از ره دور
باک نبوَد که مرا نیست به جز ذوق حضور سایه طوبی و دلجویی حور و لب جوی
به هوای سر کوی تو برفت از یادم